- ۰ نظر
- ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۶
با سرو وضع افتضاحی وارد اتاقم شد و از من درخواست یک نامه کرد. نامه رو آماده کردم و تحویلش دادم. تشکر کرد و خواست از جاش بلند بشه بره بهش گفتم :
ببخشید خانم شرمنده اما بهتر نیست یک مقدار حجابتون رو درست کنید؟
گفت: نه نمیشه. گفتم: جسارته ببخشید میشه بپرسم چرا؟ جواب داد: آخه شوهرم اینجوری دوست داره و بهم گفته اینجوری بیا بیرون.
گمانم این بود که مرتکب هیچ گناهی در دنیا نشده ام و از تمام دختران پاک تر هستم. این خیال تمام عمر با من بود تا آنکه از این دنیا بار سفر بستم و در صحرای محشر و روزقیامت نامه اعمالم را به دست چپم دادند. خدای من چه می دیدیم. گناهانی که حتی یکبار مرتکب آن نشده بودم. گناه زنا و شهوت رانی و فساد و ... زبان به اعتراض گشودم که این چه عدالتی است؟ من حتی فکر یکی از این گناهان هم به افکارم خطور نکرده بود.
به اون خانم توضیح دادم چرا حجابشون مشکل داره و چرا باید حجابشون رو رعایت کنن. اما قانع نشدن و گفتن: تازمانی که بنده رو قانع نکنید حجابم رو رعایت نمی کنم. این رو گفت و رفت.
این ماجرا واقعیست...
ظاهر و نوع پوشش با بقیه فرق داشت. اومد جلوی یه غرفه در نمایشگاه رسانه های دیجیتال انقلاب اسلامی، موهاش از روسریش زده بود بیرون.
همینجوری مشغول نگاه کردن به پوستر های معبر شد. تا اینکه رسید به پوستر دختران فروشی.
اما تأسف این قضیه زمانی بیشتر می شود که عده ای از بلهوسان و چشم چرانان زیر عکس هایشان می نویسند عجب دافی و همان بانوی ایرانی با این جمله خوشحال می شود و فکر می کند بسیار زیبا و خوشگل است و تشکر هم می کند.
باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد.
دست خانم بدحجاب و بزک کرده اش رو گرفته بود و توی خیابون شلوغ قدم می زدند که متوجه شد یه پسر جوون داره به خانمش بد نگاه می کنه.
غیرتی شد و رفت یقه پسره گرفت و کلی بهش فحش های رکیک داد و باهم درگیر شدند و صدای کشیده و موشت و لگد بود که از دعوای این دوتا بلند شده بود.