15دستورالعمل عرفانی علامه حسنزاده آملی
خبرگزاری فارس: چشم ببند تا بینا شوی
امروز عرفانهای بدلی و نوظهور برخاسته از فرهنگهای بیمار و وارداتی آفتی شده است که روح و جان جوانان پاک کشور ما را تهدید میکند و پدیدهای است که میرود فراگیر شود، در این میان عدم ارائه مطلوب عرفان حقیقی شریعت اسلامی به جوانان که سرشار از سرچشمه ناب وحی و الهام معصومان است، راه را برای گرایش آنان به عرفانهای کاذب هموار ساخته است.
به مناسبت
ماه مبارک رمضان، ماهی که دلهای مؤمنان و جوانان به سوی سرچشمه حق و
حقیقت گرایش دارد، بر آن شدیم به دستورالعملهای عارفانه اساتید اخلاق از
لابلای نامههای عارفانه آنها بپردازیم که در ادامه به نامهای از علامه
حسنزاده آملی اشاره میشود:
*معرفت نفس طریق معرفت رب است
بسم الله الرحمن الرحیم
در حیرتم
که چه نویسم؟ روی سخنم با کیست با خفته است یا بیدار؟ اگر با خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار و اگر با بیدار است بیدار در کار خود بیدار است
وانگهی نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه و از دست خویشتن در فریاد است.
پیری و جوانی چو شب و روز برآمد/ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
بدنوع پشمها که رشتیم و بد جنس تخمها که کشتیم.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم/دیبا نتوان بافت ازین پشم که رشتیم
چون از کشتزار خود بیخبرم آسوده میچرم، آه اگر از پس امروز بود فردایی. ولیکن به قول شیخ اجل سعدی:
گاه باشد که کودک نادان/به غلط بر هدف زند تیری
کلمهای چند تقریر شود و نکاتی اندک تحریر گردد، شاید که دلپذیر افتد.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت/کند در حق درویشان دعایی
معرفت نفس
طریق معرفت رب است که از سید انبیاء و هم از سید اوصیاء صلوات الله علیهما
مأثور است «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» هر کس در خویشتن بیندیشد و
در خلقت خود تفکر و تأمل کند، دریابد که این شخص محیر العقول، واجب بالغیر
است، بلکه خود و جمیع سلسه موجودات را محتاج به حقیقتی بیند که طرف و
سرسلسله همه است و جز او همه ربط محض به اویند و چون معلول هر چه دارد
پرتوی از علت است، تمام اشیاء را مرائی جمال حق بیند و چون معلول به علتش
قائم است، علت با معلول معیت دارد نه معیت مادی و اقتران صوری، بلکه معیت
قیومی که اضافه اشراقی علت به ماسواها است و چون در سلسله موجودات اول علت
است و با همه در همه اول او است؛ پس اول علت دیده میشود سپس معلول.
*همه خیرات از یک حقیقت فائض شدهاند
دلی کز معرفت نور و ضیا دید/به هر چیزی که دید اول خدا دید
این بنده در ابیاتی گفته است:
من به یارم شناختم یارم/تو به نقش و نگار یعنی چه
عقل خیبر
این لطیفه را از کریمه «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَما کُنْتُمْ» درمی یابد و
از گفتار حق سبحانه به کلیمش که «أنا بُدُّک اللازم یا موسی» میخواند و به
سر و رمز اشارت ارسطو که «إنّ الأشیاء کلّها حاضرات عند المبدأ الأوّل علی
الضروره و البتّ» پی میبرد تا درجه فدرجه به جایی میرسد که میبیند
حقیقت امر فوق تعبیر به علت و معلول است.
و
چون وجود در هر جا قدم نهاد، خیر محض و قدومش خیر مقدم است و همه خیرات از
یک حقیقت فائض شدهاند، که «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا
خَزَائِنُهُ»، پس کل الکمال و کمال الکل مبدأ واجب الوجود است و عقل
بالفطره عاشق آن کمال مطلق است که «العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمانُ وَ
اکتُسِبَ بِهِ الجِنان» و جنت اهل کمال، همان کمال است که جنت لقا است در
ابیاتی گفتهام:
چرا زاهد اندر هوای بهشت است/چرا بیخبر از بهشت آفرین است
و متأله سبزواری چه نیکو فرموده است:
و کل ماهناک حی ناطق/و لجمال الله دوماً عاشق
حالا که
عقل به فطرت طالب آن مقام است، ناچار از موانع باید برحذر باشد و
اگر رهزنی سد راه شد، لابد باید با او بجنگد تا به مقصود رسد و بلکه
بیرهزن نخواهد بود و نتواند بود.
در این مشهد که آثار تجلی است/سخن دارم ولی ناگفتن اولی است
و آن رهزن جز ما دیگری نیست.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز/خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود
در ترجیعبندی گفتهام:
زنگ دل را زدای تا یارت/بدهد در حریم خود بارت
به خدای علیم بیهمتا/حاجبی نیست غیر زنگارت
خواهش گونه گون نفسانی/کرد در دام خود گرفتارت
شد خدا بینیت ز خود بینی/رفت دینداریت به دینارت
وای بر تو اگر که میخواهی/گرم داری به خویش بازارت
سر تسلیم بایدت بودن/گر بزارت کشند بر دارت
اندرین یک دو روزه دنیا/نرسانی به خلق آزارت
تو بهشت و جهنم خویش/تا چه خواهد که بود اسرارت
گرچه بسیار تو بود اندک/ز اندکت میدهند بسیارت
*قرآن کریم صورت حقیقیه انسان کامل است
ای بنده خدای به خود آی و در حضور و مراقبت میکوش که:
در خلوتی
ز پیرم کافزوده باد نورش خوش نکتهای شنیدم در وجد و در سرورش گفتا حضور
دلبر مفتاح مشکلاتست خرم دلی که باشد پیوسته در حضورش
ندانم کدام ذره بیمقدار در خواب غفلت است تا بنیآدم غافل باشد اگر چه هیچ ذرهای بی مقدار نیست که:
دل هر ذره را که بشکافی/آفتابیش در میان بینی
«یا أَیُّهَا
الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ، الَّذِی خَلَقَکَ
فَسَوّاکَ فَعَدَلَکَ فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ»
قرآن کریم صورت حقیقیه انسان کامل است و صراط مستقیم که «یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ»، «یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»
ره رها کردهای از آنی گم/عز ندانستهای از آنی خوار
جز بدست و دل محمد نیست/حل و عقد خزینه اسرار
بیدار باش و از تن آسایی برکنار باش که:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست/عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
*کام حیوانی را به بیزبانها گذار، اهل بیان باش/چشم ببند تا بینا شوی
کام حیوانی
را به بیزبانها گذار تو که مشمول «الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ،
خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ» هستی، اهل بیان باش، خاموش باش
تا گویا شوی. چشم ببند تا بینا شوی، رسول الله(ص) فرمود: «غُضُّوا
اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ».
آب کمجو تشنگی آور بدست/تا بجوشد آبت از بالا و پست
به خویش
خطاب میکنم: ای همبازی اطفال! ای سرگرم به قیل و قال! ای اسیر اصطبل و
علف! ای دور از سعادت و شرف! ای محبوس در لظای هوی! ای محروم از جنت لقا!
عمر به بیحاصلی و بوالهوسی گذشت، چه شود گر به خود آیی و ببینی چه کسی؟
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا، وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»
«کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ، وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ»، ندانم چه کسی به در خانه دوست رفت و ناامید برگشت؟!
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما/گر کام تو برنیامد آنگه گله کن
چه کسی سوز دلش به التهاب آمد و بر دالیقین عشق التهابش را فرو ننشاند؟
ای که عاشق نیی حرامت باد/زندگانی که میدهی بر باد
در به روی همه باز است، دربان ندارد، تعیین وقت لازم نیست، هیچ عنوان و رسم نمیخواهد جز اینکه:
در کوی ما شکسته دلی میخزند و بس/بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
کمال اصفهانی چه خوش گفته است:
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست و گشاده است و صلا در راه داده خوان انداخته
راهرو چه زن و چه مرد، چه آسیه و مریم، چه جنید و ابراهیم ادهم. به قول عمان سامانی:
همتی باید قدم در راه زن/صاحب آن خواه مرد و خوان زن
غیرتی باید به مقصد ره نورد/خانه پرداز جهان چه زن چه مرد
شرط ره آمد نمودن قطع راه/بر سر رهرو چه معجر چه کلاه
*15 دستورالعمل عرفانی
سخنی چند
در آداب سائر الی الله بیاوریم که پا در کفش بزرگان کنیم و تشبه به آنان
که «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» آرزو بر جوانان عیب نیست.
1.قرآن
که صورت کتبیه انسان کامل اعنی حقیقت محمدیه است، به اندازهای که از آن
بهرهبرداری به حقیقت خاتم تقرب یافتهای «اقرأ و ارق». در روایت است که
«نَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَتِهِ
مَا اسْتَطَعْتُمْ»، پس ای اخوان صفا و خلان وفا به مادبهای آیید که «یها
ما تَشْتَهیهِ اْلأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اْلأَعْینُ».
2.ای عبادالرحمن
آخر سوره فرقان از «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی
الْأَرْضِ» تا آخر سوره هر یک دستورالعمل کاملی است.
3.در باب
سیزدهم و باب بیستم ارشاد القلوب دیلمی آمده است: «قالَ النَّبیُّ
یَقُولُ اللهُ تَعالی مَن أَحدَثَ وَ لَم یَتَوَضَّأ فَقَد جَفانی وَ
مَن أَحدَثَ وَ تَوَضَّأ وَ لَم یُصَلِّ رَکعَتَیَن فَقَد جَفانی وَ
مَن أَحدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلّی رَکعَتَینِ وَ دَعانی وَ لَم أُجِبهُ
فیما سَأَلَنی مِن أَمرِ دِینِهِ وَ دُنیاهُ فَقَد جَفَوتُهُ وَ لَستَ
بِرَبِّ جافٍ»، هر کس وضویش را از دست بدهد و وضو نگیرد به من جفا کرده است
و کسی که وضویش را از دست بدهد و دوباره وضو بگیرد و حداقل دو رکعت نماز
نخواند بر من جفا کرده و هر کس وضویش را از دست بدهد و تجدید وضو کند و دو
رکعت نماز بخواند و پس از آن دعا نکند بر من جفا کرده است و هر کس وضویش را
از دست بدهد و پس از آن وضو بگیرد و نماز بخواند و دعا کند و از حوائج
دنیا و آخرتش چیزی بخواهد و من اجابت نکنم من به او جفا کردهام و من خدای
جفاکار نیستم.
حالا که در این عمل
سهل رخیص چنین نتیجه عظیم نفیس است، خوشا حال آنکه از علو همت خود بعد از
ادای این دستور از حق تعالی مطلبی بخواهد که آن را زوال و نفاد نباشد اعنی
(یعنی) حلاوت ذکر و لذت لقا و شرف حضور بخواهد و زبان حالش این باشد که:
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا/حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است
4.«وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ
وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»، فضول طعام ممیت
قلب است و مفضی به سرکشی نفس و طغیان او است و از أجل خصال مؤمن جوع است.
نه چندان بخور کز دهانت برآید/نه چندان که از ضعف جانت برآید
5.همان طور
که فضول طعام ممیت قلب است، فضول کلام نیز از قلب قاسی برخیزد، از رسول
الله(ص) روایت است که «لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ
فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلَامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ تعالی قَسْوُة
للْقَلْبِ وَ إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَسِی» در
غیر خدا زیاد سخن نگویید، زیرا سخن زیاد در غیر یاد خدا سبب قساوت قلب
میشود، چه اینکه دورترین مردم از خدا کسی است که قساوت قلب داشته باشد.
6.محاسبت
نفس که امام کاظم(ع) فرمود: «لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی
کُلِّ یَومٍ فَاِن عَمِلَ خَیراً اِستَزادَ اللهَ مِنهُ وَ حَمِدَالله َ
عَلَیهِ وَ اِن عَمِلَ شَرَاً اِستَغفَر،اللهَ مِنهَُ وَ تابَ اِلَیهِ» کسی
که در هر شبانهروز اعمالش را محاسبه نکند از ما نیست، به این صورت که
حساب کند در طی روز اگر کار نیکی انجام داده بود از خداوند فزونی آن را
بطلبد و اگر گناهی مرتکب شده بود استغفار کند و از آن توبه نماید.
7.
مراقبت و این مطلب عمده است. قال الله تعالی: «وَ کانَ اللَّهُ عَلى
کُلِّ شَیْءٍ رَقیباً» و قال النبی لبعض اصحابه «اعْبُدِ اللهَ کَأَنَّکَ
تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ». خدا را این گونه
عبادت کن که گویا او را نمیبینی و بدان که اگر تو او را نمیبینی، یقیناً
او تو را میبیند.
8.الادب مع الله
تعالی فی کل حال، در باب چهل و نهم کتاب ارشاد القلوب دیلمی آمده است که
روی ان النبی «خَرَجَ إلی غَنَمٍ له و راعیها عریانٌ یفلی ثیابَه،فلمّا
رآهُ مُقبِلاً لَبِسَها» فقال النبی «امض فلاحاجة لنا فی رعایتک، فقال: ولم
ذلک: فقال: انا اهل بیت لا نستخدم من لایتأدب مع الله ولا یستحیی منه
فی خلوته»، روایت شده است که روزی پیامبر به طرف گوسفندانش که به
همراهی چوپانی به بیابان فرستاده بود رفت، چوپانی بی خبر از آمدن آن
حضرت لباسهایش را درآورده بود، به محض اینکه متوجه آمدن حضرت شد لباسهایش
را پوشید، پیامبر اکرم فرمودند: برو ما نیازی به چوپانی تو نداریم، ما
خاندانی هستیم که کسی را که حتی در خلوت با خدایش رعایت ادب نکند
استخدام نمیکنیم.
9.العزله، سلامت در عزلت است. با خلق باش و نباش.
هرگز میان حاضر و غائب شنیدهای/من در میان جمع و دلم جای دیگر است
10.التهجد «وَمِنَ
اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ
مَقَامًا مَّحْمُودًا وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ
أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لى مِنْ لَدُنْکَ
سُلْطاناً نَصیراً»، و پاسی از شب را زنده بدار تا برای تو نافلهای باشد،
امید که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند و بگو: پروردگار مرا در هر
کاری به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز و از جانب خود برای من
تسلطی یاریبخش قرار ده.
11.التفکر،
قال الله تعالی «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا
وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا
عَذَابَ النَّارِ»، کسانی که خدا را در همه احوال ایستاده و نشسته و به
پهلو آرمیده یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند که
پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدهای، منزهی تو پس ما را از عذاب آتش
دوزخ در امان بدار.
12.ذکر الله
تعالی فی کل حال قلبا و لسانا، قوله سبحانه «ذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ
تَضَرُّعاً وَ خِیفَـةً وَ دُونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ
بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَتَکُن مِنَ الْغافِلینَ، إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ
رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ
یَسْجُدُونَ»، ذکر خدای تعالی در همه حال به صورت قلبی و زبانی، گفتار او
است، در دل خویش پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس بی صدای
بلند یاد کن و از غافلان مباش به یقین کسانی که نزد پروردگار تو هستند از
پرستش او تکبر نمیورزند و او را به پاکی می ستایند و برای او سجده
میکنند.
13.ریاضت در طریق علم و
عمل بر نهجی که در شریعت محمدیه مقرر است و بس که علم و عمل برای طیران به
اوج کمال و عروج به معارج به منزلت دو بالند.
14.اقتصاد یعنی میانهروی در مطلق امور حتی در عبادت.
15.مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق و شفقت با خلق.
فرزانه آنکه خواهد تعظیم امر خالق/دیگر که باز دارد از خلق شر و شورش
گفتار بسیار است ولی دو صد گفته چون نیمکردار نیست تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
والسلام علی من اتبع الهدی
قم - حسن حسنزاده آملی
21 خرداد ماه 1349 هـ.ش