از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
1- دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم.
2- دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم.
3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.
4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم. (بحار الأنوار، ج 75، ص228، باب 23، حدیث 100؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 172 )
واقعاً با وجود این چهار اصل مهم در زندگی، چه نیازی به حرص زدن و زرنگی کردن و در نهایت ظلم کردن است!؟
تک خوری ممنوع!
حکایت شده است که روزی مرد ثروتمندی سبدی بزرگ پر از گردو را پشت اسبش گذاشت و وارد بازار دهکده شد. در میدان دهکده سبد را به روی زمین گذاشت و به مردم دهکده گفت: «این سبد گردو، هدیه به شماست، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. بدانید که به تعداد همه اهالی این دهکده، گردو در این سبد هست و به همه میرسد».
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم به صف ایستادند و یکی یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسر بچه باهوشی هم در صف ایستاده بود. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود می رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می کرد با خود گفت: «نوبت من که رسید دو تا گردو برمی دارم و فرار می کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی رسد».
او چنین کرد و دو گردو برداشت و به سرعت در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: «من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد». این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
خیلی ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده اند.
خیلی ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی دانند و دائم با آنها کلنجار می روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده است ارزشی به مراتب بیشتر از لجاجت ها و جدل های افراد خانواده دارد.
خیلی ها وقتی در شرکت یا موسسه ای کار می کنند سعی دارند تک خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی، گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می کنند که فرد اصلا متوجه نمی شود به خاطر لجاجت و یا یک دندگی و کله شقی و تعصب و خودخواهی، فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می پاشد و گردوها روی زمین ولو می شوند و هر کدام به سویی می روند، تازه می فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین کننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت های برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
فرمودند: بر چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم.
2- دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم.
3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.
4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم. (بحار الأنوار، ج 75، ص228، باب 23، حدیث 100؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 172 )
واقعاً با وجود این چهار اصل مهم در زندگی، چه نیازی به حرص زدن و زرنگی کردن و در نهایت ظلم کردن است!؟