قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

گروه هاو کانال های با امام خامنه ای تا ظهور - در ایتا ، سروش ، وات ساپ ، ای گپ و بله دنبال کنید

قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

گروه هاو کانال های با امام خامنه ای تا ظهور - در ایتا ، سروش ، وات ساپ ، ای گپ و بله دنبال کنید

قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

اهمیت مساله مهدویت مثل اهمیت نبوت است چون آن چیزی که مهدویت مبشر آن است که همه انبیا برای آن آمده اند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته بر اساس عدالت و با استفاده از همه ظرفیت هایی که خدای متعال در انسان قرار داده دوران ظهور دوران جامعه توحیدی است دوران حاکمیت توحید است دوران حاکمیت حقیقی دین دوران استقرار عدل است به معنای کامل و جامع این کلمه انبیا برای این آمدند

"جستجو در مطالب ویلاگ "

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سایت های کاریابی و کارآفرینی

تکنیک های موفقیت دکتر فرهنگ ( جلسه 11 تا 14 )

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۲۶ ق.ظ


کلیدهای موفقیت/ جلسه یازدهم/وقتی تصویر سازی ذهنی معجزه می کند

 

در جلسات گذشته به طور کامل با عبارات تاکیدی مثبت آشنا شدیم ، در این جلسه با تکمیل بحث تصویر سازی ذهنی - که گفتیم بزرگترین کشف روانشناسی در صد سال اخیر است - بحث های مربوط به عبارات تاکیدی مثبت و مثبت اندیشی را به پایان می بریم.

با ما همراه باشید.

گفتیم که تصویر سازی ذهنی به دو شکل انجا میشه:
1) تجسم
2) تجسم خلاق


تجسم یعنی بازبینی تصاویری که قبلا دیدیم.چیزهایی رو که قبلا دیدیم دوباره در ذهنمون ببینیم.

تجسم خلاق یعنی دیدن چیزهایی که تا حالا ندیدیم.


لطفا بعد از خوندن مطلب زیر اون رو اجرا کنید.


لطفا چشم ها تون رو ببندین. لطفا خونه تون رو توی ذهن تون ببینید. یه چرخی تو خونه تون بزنین. حالا بدون اینکه چشم تون رو باز کنید لطفا خونه ی من رو در تهران ببینید. تا حالا خود من رو ندیدید، چه برسه به خونه ام. پس هر چیزی دوست دارین ببینین.


از یک چادر تو پارک خزانه تا یه خونه ی 3000 متری در زعفرانیه. آزاد آزاد. گشتی تو خونه ی ما بزن. چشم ها باز.

کاری رو که اول انجام دادید بهش میگیم "تجسم" و کاری رو که دوم انجام دادید بهش می گیم "تجسم خلاق". ما دراصل میخوایم به شما یاد بدیم "تجسم خلاق" انجام بدید.


ولی نمیشه که ما "تجسم" قوی ای نداشته باشیم و بعد بتونیم "تجسم خلاق" قوی ای داشته باشیم.

بعضی ها میگن ما چشم مون رو که بستیم حتی خونه ی خودمون رو هم نتونستیم ببینیم. دوست من یک شی ساده رو بگیر جلوی چشمت. آن رو ببین. چشمت رو ببند و تلاش کن آنچه رو که دیده بودی در ذهنت ببینی. دوباره چشمت رو باز کن و ببین آیا این شی ساده رو با همه ی جزئیاتش کامل دیدی.

اگه ندیدی دوباره چشمت رو ببند و ببین. و این کار رو آنقدر تکرار کن درست تصویر رو ببینی. بعضی ها میگن من همین شی ساده رو هم که می گیرم جلوم تا چشمم رو می بندم دیگه نمی بینمش. دوست عزیز شروع کن به پلک زدن سریع. تند تند تند پلک بزن و یک دفعه چشم رو ببند. میبینی که تصویر اون شی برای چند ثانیه در ذهنت دیده میشه. دوباره این کار رو تکرار کن. آرام آرام شی ساده رو تبدیل به یک شی پیچیده تر. یه چیزی که از نظر شکل و رنگ تنوع بیشتری داره.

حالا این شی جدید رو سعی کن که در ذهنت ببینی.

 

کی تصویر سازی ذهنی کنیم؟

بهترین زمانش صبح و شب.

چقدر طول بکشه؟

حد اقل 5 دقیقه و حد اکثر 15 دقیقه.

خوب چشممون رو ببندیم و هر چی خواستیم ببینیم؟

نه خیر.

مقدمه ی تصویر سازی ذهنی چیزی است به نام "تن آرامی" یا همون “Relaxation” .

تن آرامی چی هست؟


الان من میخوام یک دور تن آرامی بکنیم و تصویر سازی ذهنی بکنیم و شما یاد بگیرید که تن آرامی بکنید.


برای تن آرامی اول باید عوامل حواس پرتی رو به حد اقل برسونید.


نمیگیم که عوامل رو از بین ببرید.


عوامل حواس پرتی رو باید تا جای ممکن کم کنید.


مثال:
- هوا خفه است => پنجره رو باز کن تا هوا جریان پیدا کنه.
- لباست تنگه => خوب یه لباس گشاد و راحت بپوش.
- دو هفته است حمام نرفتی => یه دوش بگیر.
- دسته ی عینکت خیلی فشار میاره به بالای گوشت => عینک رو در بیار.
- انگشتر، گوش واره، لنز و هر چیزی که میتونه حواست رو پرت کنه رو در بیار.
- موبایلت رو خاموش کن.
- تلفن رو از پریز بکش.
- تلوزیون رو خاموش کن.
- سر و صدا رو به حداقل برسون.
- اگر لامپی روشنه که نورش اذیتت میکنه، خاموشش کن.
خلاصه عوامل مزاحم رو تا میتونی کم کن.

تن آرامی به دو شکل انجام میشه:
1) به صورت نشسته روی صندلی. به طوری که کمر راست، پا ها راست و زانو به صورت نود درجه و کف دو دست هم روی پا.
2) به حالت خوابیده و طاق باز. به پشت می خوابید روی زمین. پاها کنار هم و دست ها هم کنار پاها.

الان ما یک تن آرامی می کنیم و بعد یک تصویر سازی ذهنی از نوع تجسم تا شما یاد بگیرید که چه طور توی خونه هاتون می تونید این کار رو انجام بدید.

"مراحل تن آرامی "

(1)
لطفا چشم هاتون رو ببندید
چند تا نفس عمیق بکشید.
لطفا پای راست تون رو مجسم کنید.
از نوک انگشتان پای راست تا انتهای ران.
در ذهنتون ببینید که پای راست شما در آرامش کامل است.
راحت راحت.
اگر جایی از پای راستتون درد یا گرفتگی عضلانی داره، یک فرمان ذهنی "آرام باش" بدید.
لطفا همین حالت رو برای 30 ثانیه داشته باشید.

(2)

لطفا پای چپ تون رو ببینید که کاملا آرامه.
راحت راحت.
لطفا همین حالت رو برای 30 ثانیه داشته باشید.

(3)

دست راستتون رو از نوک انگشتان دست تا کتف ببینید.
اگر دچار درد یا گرفتگی عضله است با یک فرمان ذهنی "آرام باش" اون رو آرام کنید.
دست راست شما در آرامش کامل است.
لطفا همین حالت رو برای 30 ثانیه داشته باشید.

(4)

لطفا دست چپ تون رو در ذهنتون تصور کنید که در آرامش کامله.
الان دو پا و دو دست شما در آرامش کامل است.
عضلات شکم، سینه و پشت رو شُل کنید.
خیلی سفت و سخت نمیخواد بشینید.
چند تا نفس عمیق.

(5)

چهره ی خودتون رو در ذهنتون مجسم کنید همان طوری که خودتون رو در آینه می بینید و تجسم کنید که چهره تون کاملا آرامه.
الان همه ی بدن شما در آرامش کامله.

بعد از این 5 مرحله می رسیم به تصویر سازی ذهنی ، به عنوان مثال مراحل زیر را تجسم کنید :

ببینید که یک لیمو ترش توی دست تونه.
لطفا این لیمو رو زیر شیر آب بشورید.
قشنگ و تمیز.
برجستگی ته لیمو رو زیر انگشت تون حس کنید.
لطفا شیر آب رو ببندید و یک چاقو بردارید و لیمو رو با چاقو به دو نیمه تقسیم کنید.
یکی از نیمه های لیمو رو بیارین کنار بینی تون و نفس بکشید.
بذاق دهان ترشح کرد؟ نه.
حالا نیمه دیگه ی لیمو رو بیارید کنار دهان و فشار بدید تا آب لیمو وارد دهان تون بشه.
دهانتون کاملا ترش شد؟ نه.
حالا  آرام چشمتون رو باز کنید.


اگر تونستید که ترشی لیمو، برجستگی ته لیمو، بذاق دهان تون ترشح کرد، یعنی اینکه تصوی سازی خوبی داشتن.

لازم نیست همه اش، حتی یکی از این ها هم کافیه.ما به این میگیم تن آرامی یعنی دعوت همه ی بدن به آرامش.و بعد دیدن تصویری که دوست دارید در اون آرامش.

پیشنهاد می کنم برای اینکه تجسم خلاق خوبی داشته باشید اگر خاطره ی خوبی در ذهنتون هست و مخصوصا اینکه حس جسمانی خوبی رو برای شما به همراه داشته، در ذهن تون اون خاطره رو ببینید و مرور کنید.

غذای که خیلی خوش طعم بوده و بهتون چسبیده.
شنا کردن.
منظره قشنگ.
راه رفتن روی برگ های خشک.
این تجسم ها کمک می کند که تجسم خلاق خوبی داشته باشید.


آیا با تجسم و تصویر سازی در دنیا کسی به جایی رسیده؟

در اینجا چند تا مثال فوق العاده از تصویرسازی ذهنی و نتایجی که داشته می زنیم :

(1)
در ارتش آمریکا عده ای تیرانداز ماهر رو انتخاب کردند. روان شناس ها تیرانداز ها رو به دو گروه A و B تقسیم کردند.
به گروه A گفتند:
"
شما از امروز به مدت یک ماه روزی یک ساعت میرید در میدان تیر و به سیبل شلیک می کنید. همه ی تلاشتون رو بکنید که تیرتون رو بزنید وسط هدف.
"
وبه گروه B گفتند:
"
شما یک ماه حق تیراندازی ندارید. اسلحه هاتون رو تحویل می دید به اسلحه خونه. روزی یک ساعت میشینید و چشم ها تون رو می بندید و در ذهنتون می بینید که به سمت هدف دارین شلیک می کنین و تمام تیر هاتون رو می زنید وسط هدف.

"
ما گفتیم تصویر سازی حد اکثر یک ربع.


پس وقتی گفته شد روزی یک ساعت یعنی اینکه روزی چند مرحله انجام می دادن. یک ماه گروه A عملا تیر اندازی کرد و گروه B در ذهن تیر اندازی کرد.
بعد از یک ماه مربی های تیر اندازی از این ها تست گرفتن و دیدن گروه A نسبت به ماه قبل 10 درصد امتیاز هاشون بالاتر است و گروه B نسبت به ماه قبل 25 درصد بالاتر است.
گروهی که تمرین ذهنی داشت 15 درصد از اون هایی که تمرین عملی داشتند جلوتر بودند.

(2)
آقایی به اسم "ایوان لندل" اهل چک. ده سال قهرمان تنیس حرفه ای جهان شد. شوخی نیست که یه نفر بتونه مقامی رو ده سال در جهان برای خودش حفظ کنه. زمانی که ایوان لندل از ورزش حرفه ای خداحافظی کرد، خبرنگاری ازش پرسید "آقای لندل میخام بدونیم چی شد که شما تونستی ده سال نفر اول باشی؟"
لندل گفت:
"
من دو کار انجام می دادم.
1) مثل همه ی قهرمان های جهان هر روز عملا تمرین می کردم.
2) من روزی یک ساعت گوشه ای می نشستم و در ذهنم با حریفی بازی می کردم که این حریف از من خیلی قوی تر بود ولی برنده ی بازی من بودم چون ذهن خودم بود و هر کار می خواستم می کردم. من هر وقت در عرصه های جهانی روبروی حریف هام قرار می گرفتم هیچ یک از حریف هام به قدرت حریف ذهنی من نبودند. من حریف ذهنیم رو هر روز شکست می دادم و حریف های واقعی رو مثل آب خوردن شکست می دادم.

(3)

دوستان عزیز آقای "هادی ساعی" نیز از این تکنیک استفاده می کرد. به گفته خود ایشون قبل از هر مسابقه در ذهنش میدیده که حریف اون روز رو به سادگی شکست میده چون ذهن خودش بود و هرکاری میخواسته انجام می داده. و در عمل هم نتیجه غیر از این نبود.

دوست عزیزی که کنکور داری - یا تو آزمون استخدامی میخوای شرکت کنی- ، هر شب که میخوای بخوابی و صبح که از خواب پا میشی تصویر سازی ذهنی کن:
"
ببین سر جلسه کنکور هستی. ببین سوال ها اومد. ببین که داری دفترچه رو باز میکنی. سوال ها رو ببین که خیلی ساده است و تو همه رو بلدی. خودت رو ببین که با آرامش کامل داری جواب میدی. ببین نتایج اومده و تو چقدر درصد های بالایی داری. ببین قوم و خویش ها اومدن خونه تون و شیریینی میخوان.


ببین در دانشگاه یا محل کار مورد علاقه ات قبول شدی و توی حیاطش داری قدم میزنی. عین زندگی واقعی.


و این تصویر سازی ذهنی باید مثل یک سریال دنبال بشه. و خواهی دید که این تصویر سازی معجزه می کنه.

(4)
انیشتین قبل از اینکه تئوری "نسبیت" رو ارائه بده، میگه:
"
من هر روز در گوشه ای می نشستم و چشم هام رو می بستم. و در ذهنم می دیدم که روی نواری از نور مثل اسکیت سوار هستم و دارم بین کرات و سیارات حرکت می کنم. آنقدر این تصویر رو در ذهنم تخیل کردم و دیدم که تونستم تئوری نسبیت رو ارائه بدم.
"

(5)

بتهوون در 35 سالگی کر میشه. ناشنوای مطلق. جالبه بدونید بزرگ ترین آثار موسیقی بتهوون بعد از 35 سالگی او خلق شده! بعد از اینکه ناشنوای مطلق شده!


کسانی که دستی در موسیقی دارند می دانند که یک موسیقی دان اول موسیقی رو به صورت نُت در خطوط حامل می نویسد و بعد اون نُت رو با آلت موسیقی اجرا می کنه و در اجرا متوجه میشه که ایراد نُت کجاست و ایراد رو اصلاح می کنه.


بتههون وقتی ناشنوا است و نُتی رو که روی کاغذ آورده رو نمی تونه بشنوه، جای تعجب داره که چطور نُت هاش رو اصلاح می کرده! جالب تر اینه که شاهکار هاش بعد از ناشنوا شدنش خلق شده. از بتهوون می پرسن "آقای بتهوون شما چطور این آثار رو خلق می کنی؟! تو که نمی تونی بشنوی؟!"
میگه:
"
کی گفته من نمی تونم بشنوم؟! من نُت ها رو می نویسم. چشم هام رو می بندم. در ذهنم می بینم که گروه کنسرت داره نُت من رو اجرا می کنه. اشتباهاتش رو با گوش ذهنم می شنوم و اصلاح می کنم.
"

(6)

ناپلئون بناپارت در زمدگی نامه اش میگه:
"
من بچه که بودم خیلی دوست داشتم فرمانده ی یک ارتش بزرگ بشم. هر روز گوشه ای می نشستم و چشم هام رو می بستم و خودم رو می دیدم که دارم یک ارتش بزرگ رو هدایت می کنم.
"

(7)

میکل آنژ، والت دیزنی و گوته هر سه در جداگانه در زندگی نامه هاشون گفتن:
"
هر شب که میخواستیم بخوابیم، چشم ها مون رو می بستیم.و چیز هایی که میخاستیم فردا توی زندگی مون اتفاق بیوفته رو در ذهنمون می دیدیم.
"
و جالب اینه که هر سه توی زندگی نامه شون گفتن که بیشتر اتفاق هایی که روز بعد می افتاد چیزهایی بود که ما دیشب توی ذهنمون دیده بودیم و میخواستیم که اتفاق بیوفته!

دوستان عزیز ما برای رسیدن به خواسته ها مون نیاز به دو نوع تلاش داریم.


1) تلاش جسمی


2) تلاش ذهنی


با تلاش جسمی ما به سمت هدف گام برمی داریم.با تلاش ذهنی هدف رو مثل آهنربا به سمت خودمون می کشیم.وقتی این دو تلاش کنار هم قرار بگیرن مثل این میمونه که طنابی رو ببندم دور کمر شخصی و در حالی سر طناب رو میکشم به سمت خودم، خودم هم به سمت او حرکت کنم.


هم من به سمت او برم و هم او رو به سمت خودم بکشم.خوب این جوری خیلی سریع میتونیم به خواسته برسیم و سرعت رسیدن ما به هدف بسیار زیاد میشه. تصویر سازی ذهنی کدوم نوع تلاش است؟

ذهنی.


تلاش جسمی سخت تر است یا ذهنی؟

تلاش جسمی خیلی سخت تر است.


و چقدر جالبه و بامزه اند دوستانی که تلاش سخت جسمی رو انجام میدن ولی با ذهن منفی!

روزی ده ساعت درس میخونه برای کنکور و بعد میگه "من که میدونم قبول نمیشم"!

روزی دو مشت دارو میخوره و بد میگه "من که می دونم خوب نمیشم"!

صبح داره می ره بیرون که هشت ساعت کار کنه.


- "خوب به سلامتی کجا دارین میرین؟"


- "دنبال بدبختی هام!"


خوب تو که بالاخره میخوای هشت ساعت کار کنی، چرا با ذهن منفی!

بعضی ها هم نه تلاش ذهنی دارن و نه تلاش جسمی.


یه گوشه ای ولو میشن تا بمیرن و همه از دستشون راحت بشن.


و جالب اینه که خیلی از ما ها در ذهن تلاش می کنیم ولی تلاش منفی.
متاسفانه خیلی از آدم ها در ذهنشون:


- طلاق بازی می کنند.
- ورشکسته شدن بازی میکنن.
- خودشون رو پشت میله های زندان می بینند.
و اینها بیچاره می کنند خودشون رو و درد سر ها رو برای خودشون خلق می کنن.
بزارید به بحث هاله های انرژی برسیم بعد بهتون ثابت می کنم که اینها خودشون برای خودشون دردسر میخرن.


دوست من در تصویر سازی ذهنی ما گاهی برای چیزی تصویر سازی می کنیم که نیاز به فراگیری و تمرین دارد.


گاهی وقت ها برای چیزی تصویر سازی ذهنی می کنیم که فراگیری رو تمرین نمیخواد.

من میخوام کنکور بدم. خوب نیاز داره کتاب های درسیم رو بخونم و تست بزنم. فراگیری و تمرین میخواد.


من میخوام آزمون رانندگی بدم. خوب نیاز دارد که با ماشین تمرین عملی کرده باشم.


میخوام زبان انگلیسیم خوب بشه. نیاز دارد که کلاس برم.


چیزهایی که نیاز به تمرین و فراگیری دارد، اول فراگیری و تمرین، دوم تصویر سازی ذهنی.

نمیشه من بشینم و چشم هام و ببندم و کلاس زبان نرم و بعد ببینم که توی کلاس زبانم و دارم مثل بلبل انگلیسی صحبت می کنم! اول باید یاد بگیری و بعد در تصویر سازی ذهنی ببینی که سر کلاس نشستی و تو از همه ی هم کلاسی هات بهتر انگلیسی حرف میزنی.

گفتیم در آمریکا یک گروه تیر انداز ماهر رو مورد آزمایش قرار دادن. یعنی کسایی که در تیر اندازی به مهارت رسیدن و فراگیری و تمرین رو انجام دادن. و به این تیر انداز های ماهر گفتن که گرو الف شما عملا تیراندازی کن و گروه ب شما تصویر سازی کن.


یک سری کارهایی هست که نیاز به فراگیری و تمرین ندارد. تصویر سازی ذهنی در اینها معجزه می کند.


من بیمار هستم. در حال درمانم. دارم میرم دکتر و داروم رو مصرف می کنم. من چه چیزی رو باید یاد بگیرم و تمرین کنم؟

هیچ چی.

من فارغ التحصیل شدم و دنبال کار می گردم. خوب چی رو باید یاد بگیرم؟

خوب یاد گرفتم.
درس دانشگاه رو خوندم.
با کامپیوتر آشنا شدم.
با زبان آشنا شدم.
تایپ بلدم.
فعلا فقط دنبال شغل می گردم.
این نیاز به تمرین و فراگیری ندارد.

من مستاجرم و میخوام صاحب خونه بشم.
این چه فراگیری و تمرینی میخاد؟

هیچ چی.
فراگیری و تمرینی نمیخواد.

چیزهایی که نیاز به فراگیری و تمرین ندارد تصویر سازی ذهنی در اونها معجزه می کند!

از مجموعه صحبت ها این چند جلسه متوجه شدیم که تلقین دو شکل داره:
1) تلقین مثبت
2) تلقین منفی

تلقین مثبت:


پیامبر (ص) فرمودند "پیش بینی مثبت داشته باشید تا به خواسته هایتان برسید."
حضرت علی (ع) فرمودند "باور های مثبت موجب آرامش روح و سلامت جسم است."


تلقین منفی:


روایت داریم که "پیش بینی و تلقین منفی از هر کس که باشد وسوسه ی شیطان است"
حتی به صورت موردی و مصداقی هم اشاره کردن.
پیامبر فرمودند "من تفاقر، افتقر"!
تفاقر در زبان عربی در چه بابی است؟

باب تفاعُل.
هر چیز در زبان عربی که در باب تفاعُل باشد یعنی خود را به آن چیز زدن. یعنی ادای آن چیز را در آوردن. مثلا تظاهر در باب تفاعُل است. تظاهر یعنی فیلم بازی کردن. ظاهر سازی کردن.
تفاقر یعنی کسی که ادای آدم های فقیر رو در میاره. "من تَفاقَرَ، اِفتَقَر" یعنی اینکه "اگر کسی خود را به فقر بزند، فقیر می شود"!
ادای انسان های فقیر رو در بیاری، فقیر میشی!


دوستان عزیز اینکه پیامبر فرمود کسی که ادای آدم های فقیر را در بیاورد فقیر می شود، فقر در هر زمینه ای است، نه فقط پول!


یکی میگه "اعصاب ندارم" یعنی از نظر اعصاب فقیر است.
یکی میگه "حال ندارم" یعنی از نظر حس و حال فقیر است.
یکی میگه "تمرکز ندارم" یعنی .............
یکی میگه "حوصله ندارم" یعنی ........
هر چیزی رو گفتی "ندارم"، بنا به سخن پیامبر "ندار" میشوی!


جلسه دوازدهم

دوستان گرامی در جلسات گذشته در مورد مثبت اندیشی و عبارات تاکیدی مثبت توضیحات کامل را ارائه دادیم ، به این امید که تا اینجا انتشار کلاسهای موفقیت استاد شاهین فرهنگ ، مورد توجه و استفاده ی شما قرار گرفته باشد ، شما را به بحث هاله های انرژی دعوت می کنیم.

 

و اما بحث داغ انرژی ها! تمام اتفاق هایی که دور و بر ما میوفته نتیجه ی انرژی هاست.

دوست مون انرژی!

شغل مون انرژی!

همسر مون انرژی!

اتفاقات، دونه دونه، انرژی!

 

دوستان عزیز قانونی داریم در فیزیک به اسم قانون "دوبروی"! قانون دوبروی به زبان ساده میگه که هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژی از خود است.

 

خودکار ، مداد در ، پرده، بدن من و شما و خلاصه همه چیز در حال ساطع کردن مدام انرژی از خودشون هستن.

 

این انرژی ها چی هستن؟ چی کار می کنن؟ چه جورین؟ بحث مفصلی است که تا اونجایی که به تکنیک های موفقیت مربوط بشه براتون میگیم.

 

از این انرژی ها حتی عکس و فیلم تهیه شده. که می بینید :

 

دستگاه عکاسی از هاله های انرژی

 

هاله های انرژی انسان

 

بیمارستان میلاد تهران دوربینی رو خریداری کرده که از انرژی های اطراف بدن بیماران تصویر برداری می کنه و با توجه به تحلیل اون انرژی میشه تشخیص داد که عضو بیمار و گستردگی بیماری چطور هست.

 

دوستان یه کوچولو از خواب سبک و عمیق براتون بگم. خواب سبک و عمیق در روز و شب متفاوت است. خواب سبک در روز از وقتی که می خوابید تا 20 دقیقه. این خواب سبک است. فرقی هم نمی کنه که 2 دقیقه است خوابیدید یا 20 دقیقه!

از نود دقیقه به بعد خواب عمیق شروع میشه. بنابراین اگه شما روز بخوابید، اگر رویا ببینید حتما در 20 دقیقه اول می بینید. حالا؛ تا 20 دقیقه خواب سبک، از 90 دقیقه به بعد خواب عمیق، بین 20 دقیقه تا 90 دقیقه "مرحله ی انتقال از خواب سبک به خواب عمیق" است.

 

توصیه بسیار مهم:

اگر خواستید بخوابید، یا باید در مرز 20 دقیقه ی خواب سبک بخوابید یا در مرز خواب عمیق. اگر کسی در مرحله ی انتقال خواب سبک به خواب عمیق، از خواب بیدار بشه، نه تنها خستگی و کسالتش از بین نرفته، بلکه بیشتر هم خسته است.

 

شاید دوستان به نظرتون برسه چیز عجیب غریبیه! امتحان کردن این مطلب کاملا رایگانه! امتحان کنید! یکی از دوستان می گفت اصلا این طوری نیست! گفتم چرا؟

 

گفت من بعد از ظهر ها نیم ساعت می خوابیم و وقتی بلند میشم کاملا سر حالم و طبق گفته ی شما نیم ساعت در مرز انتقال است و خستگی من باید بیشتر بشه ولی من سر حال سرحالم!

 

دوستان عزیز از نظر علمی کسی که خسته ی خسته ی خسته ی خسته ی خسته و خواب آلوده ی خواب آلوده است، این آدم 7 دقیقه طول می کشه که خوابش ببره! 7 دقیقه!

 

به این دوست مون گفتم تو زمانی که میخوای بخوابی حداقل 10 دقیقه طول می کشه که خوابت ببره. من اون ده دقیقه رو کار ندارم، اون زمانی رو که می خوابی رو میگم.

 

و اما در شب:

خواب سبک در شب تا 6 ساعت، فرقی هم نمی کنه که نیم ساعت بخابی یا 6 ساعت بخوابی. و خواب عمیق در شب از 9 ساعت به بعد. بین 6 و 9 ساعت مرحله ی انتقال از خواب سبک به خواب عمیق است. پس در شب یا تا 6 ساعت یا بالای 9 ساعت! بالا ی 9 ساعت که قابل توصیه نیست چون خرس قطبی که نیستیم پس فقط و فقط تا 6 ساعت!

 

یه چیز دیگه هم از خواب بگم و تمام.

 

 

بهترین خواب شبانه از ساعت 10 شب شروع میشه. خواب 10 شب خوابی است که مجموعه ی بدن در کاملا ترین استراحت قرار می گیرد. هر چه از ساعت 10 شب دیر تر بخوابیم داریم دقایقی از عمرمون رو کمتر می کنیم. چرا  میگیم 10 شب بهترین موقع است؟

چون از ساعت 10 شب هورمون های رشد شروع به ترشح میکنن و بدن باید در استراحت کامل باشد.  10 شب می خوابین به اضافه ی 6 ساعت میشه کی؟

4 صبح!

 

الان میگید "4 صبح بیدار بشیم! چی کار کنیم؟"

 

یه سری بزنین به خدا! یه گپی باهاش بزنید!

 

اگه میخواید عمرتون طولانی بشود علم روز دنیا میگه ایده آل ترین خواب برای بدن جهت افزایش عمر، خوابی است که 10 شب شروع میشه و 6 ساعت هم بیشتر نیست.

اگر 4 صبح بلند شدی و احساس گیجی (البته به ندرت پیش میاد)، چند قدمی راه برو و اگه بازم خوابت میومد 20 دقیقه بخواب و بلند شو. البته این میزان خواب برای کسانی است که بین 18 تا 40 سال دارند، خوب است.

نوزاد خیلی بیشتر از این مقدار خواب نیاز داره. پیر مرد و پیر زن خیلی بیشتر از این میزان نیاز به خواب دارن.

 

این از بحث خواب.

 

 

در ادامه ویژگی هاله ها را بررسی خواهیم کرد! هاله های انرژی انسان دو ویژگی دارند که این دو ویژگی رو بقیه انرژی ها ندارند.

 

 

1) انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است.

اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره.

خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ می زنیم و میگه:

- "چه خوب شد زنگ زدی!"

- " داشتم بهت زنگ می زدم!"

- "داشتم بهت فکر می کردم!"

- "حلال زاده!"

- "دل به دل لوله کشی شده!"

و نکته فوق العاده جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی در هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت می کنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان. اصلاهم مهم نیست که من ایران باشم و طرف مقابل آمریکا باشه. در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی".

یعنی انرژی ما از زمان عبور می کند.

پس به محض اینکه ما به چیزی فکر کنیم انرژی ما پیش او حاضر است.

 

یه وقتایی دارین تو خیابون راه میرید. حس می کنید که یکی داره نگاه تون می کنه. برمی گردید می بینید که واقعا داره نگاه تون می کنه. شما چطور حس کردی که یکی داره نگاه تون می کنه؟ قبول دارین کسی که به شما نگاه می کنه، داره به شما فکر هم می کنه؟

 

انرژی اون شخص رو دریافت می کنید و نتیجه ی تحلیلی که مغز شما از اون انرژی، میشه حس شما. شکل پر رنگ این رو میگن "تله پاتی" که آدم ها یاد می گیرن با تبادل انرژی فکر همدیگه رو بخونن.

 

2) انرژی من و شما مثبت و منفی میشه ولی انرژی اجسام همیشه خنثی است.

اگر ما حالمون خوب باشه اگر آرام باشیم اگر داریم مهر ورزی می کنیم اگر داریم لطفی می کنیم اگر داریم دعا می خونیم

 

انرژی ما مثبت است.

 

اگر حالمون بد باشه اگه داریم غر میزنیم اگه داریم بد و بی راه میگیم اگه عصبانی هستیم اگه استرس داریم اگه نگران هستیم اگه اضطراب داریم

 

انرژی ما منفی است.

 

و اما انرژی اجسام خنثی است ولی انرژی من و شما میتونه انرژی اجسام رو هم مثبت و منفی بکنه.

 

آدم هایی که مثبت هستن (فکر های خوب می کنن – روحیه عالی دارن) انرژی شون مثبت است. آدم هایی که منفی هستن (روحیه داغونی دارن) انرژی شون منفیه است.

 

 

یکی از بحث های مهم موفقیت اینه که تا جایی که میتونی از آدم های منفی حذر کن و تا جایی که می تونی بچسب به آدم های مثبت.چرا؟

 

چون انرژی اونها روی من و شما اثر می گذارد. آدم مثبت دیدی چی کار می کنی؟ بچسب بهش! فقط به شرطی که از جنس موافق باشد!

آدم منفی هم دیدی در رو، چون "افسرده دل، افسرده کند انجمنی را" یک ماه با یه آدم غرغرو راه برو بعد از یک ماه خودت هم راه میری غر میزنی.

 

قدیم یه موضوعی بود به نام "مجاورت". اگر عارفی و یا پهلوانی بود، عده به نام مرید و نوچه دور و بر اینها بودن. این مرید ها و نوچه ها همش حس خوبی داشتن. این حس خوب به خاطر چی بود؟

به خاطر انرژی فوق العاده مثبت اون عارف و پهلوان!

 

هاله های انرژی پیرامون دو قسمت بدن ما تراکم بیشتری دارند.

چشم ها و دست ها.

 

 

دوست من زمانی که:

- حالمون خوب نیست

- عصبانیم

- غر میزنیم

چشم های ما دروازه ی انتقال انرژی منفی اند.

دوست من وقتی حالت خوب نیست حق نداری وارد خونه بشی.

 

به محض اینکه شما با حالت منفی وارد میشی و شروع به سلام کردن به دیگران می کنید، انرژی منفی رو از طریق چشم هاتون به اعضای خونه منتقل می کنید. نتیجه این میشه که نیم ساعت بعد یا دارید میزنید تو سر و کله ی هم دیگه یا هر کدوم خسته و کوفته و داغون یه گوشه خونه ولو شدید!

 

اول کیسه زباله انرژی های منفی رو بذار پشت در، بعد وارد شو.

 

یه خانمی در تهران تعریف می کرد می گفت:

"

من تو خونه مون یه دونه گلدون داشتم و این گلدون رو خیلی دوست داشتم. یه سفر 4 ماهه پیش اومد که من مجبور شدم برم آمریکا و به خواهرم گفتم که من که میرم مسافرت تو هر روز بیا و این گلدون رو آب بده. خواهرم هم قبول کرد. من رفتم سفر و اومدم دیدم گلدون خشک شده! من به خواهرم میگم تو گلدون رو آب ندادی و اون میگه به خدا آب دادم!

"

من گفتم:

"

من حق رو به خواهرتون میدم. قول میدم که به گلدونه آب داده.

"

بعد از خواهرش پرسیدم:

"

خانم محترم از خونه تون که بیرون میومدی و یه مسافت طولانی رو می رفتی که بری و یه گلدون رو آب بدی، خداییش چپ چپ گلدونه رو نگاه نمی کردی؟

"

خواهرش گفت: "دقیقا یه همچین حالتی داشتم."

گفتم "شما با انرژی منفی چشمت گل رو خشک کردی!"

 

یه جایی هست در لواسان که حدود نیم ساعت تا تهران فاصله است.

یه آقایی تعریف می کرد:

"

مادرم، زمستون ها وقتی میخواست باغچه رو آب بده توی دستشویی خونه آب ولرم درست می کرد و می گفت که این حیوونی ها هم جون دارن و سردشون میشه و با آب ولرم باغچه رو آب میداد! مادرم برای دو هفته مجبور شد بره لواسان خونه خواهرم و ما رو قسم داد که این دو هفته آب ولرم بدید به باغچه.

 

ما آب ولرم دادیم اما باغچه نابود شد توی این دو هفته! مادرم اومد و باغچه رو دید و گفت که شما دروغ میگید و آب ولرم ندادید! گفتیم نه عزیزم آب ولرم دادیدم!

"

گفتم شما راست میگی و آب ولرم هم دادید ولی همچین بد نگاه می کردی به باغچه و می گفتی:

"

آخه مرده شور تون رو ببرم! مگه آدمین شما که آب ولرم بدم بهتون!

"

و انرژی منفی شما خشک شون کرده.

 

عکس این هم صادق است.

وقتی حالمون خوبه، چشم های ما دروازه انتقال انرژی های مثبت است.

وقتی حالتون بده به عزیزاتون نگاه نکنید.

وقتی حالتون خوبه تا می تونید به عزیزاتون نگاه کنید.

 

 

هلند بزرگترین صادر کننده ی گل جهان است. دانشمندای هلندی تستی رو انجام دادن. بچه های مهد کودکی رو بردند در مزارع گل و گفتن شما در بین مسیر هایی که بین ردیف های گل وجود داره بازی کنید و راه برید و بدوید ولی به گل ها صدمه نزنید.

 

 

دیدند جاهایی که بچه ها رو بردن و بچه ها اونجا بازی می کنند، گل های اونجا هم با نشاط تر میشن و هم شاداب تر میشن و زیباتر میشن و زود تر رشد می کنن. نتیجه ی تحقیقات شون رو به دولت هلند اعلام کردن.

 

هلند بخشنامه ای رو داد به مهد کودک ها که هر مهد کودک موظف است هفته ای یک روز، مهد کودک رو تعطیل کنه و بچه ها رو ببره در مراکز پرورش گل و بچه ها اونجا بازی کنن.

 

دوستان عزیز چشم های ما اگه حالمون خوب باشه دروازه ی انتقال انرژی مثبت است و اگر حالمون بد باشه دروازه ی انتقال انرژی منفی است.

 

و اما چشم زخم چیست؟

 

وقتی ما از درون حالمون خراب و از بیرون می خوایم نشون بدیم حالمون خوبه، نتیجه چیزی میشه به نام چشم زخم!

مثلا:

من یه نوزاد دارم هر چی میدم میخوره لپ از لپ دونش نمیزنه بیرون! مثل آدم های استخونی. میرم خونه فامیل. اون ها یه نوزاد دارن هم سن نوزاد من ولی لپش مثل دو تا هلو! اونم از این هلو زعفرونی ها! میرم لپش رو میکش و میگم "تپل مپل عمو چطوره؟" ولی تو دلم میگم "بچه بترکی! چی میدن تو میخوری! گامبو!"

 

وقتی از درون حالتون بد باشه و از بیرون بخواید نشون بدید که حالتون خوبه، چشم های ما منفی ترین انرژی های ممکن رو از خودشون ساطع می کنن.

 

من 20 ساله کارمند یک اداره ام. همین جور کارمند موندم. پسر عموم 5 ساله اومده توی اون اداره استخدام شده. پسر عموی من پارتی داره توی اون اداره و بعد از 5 سال بهش حکم "معاون مدیر کل" دادن! من 20 ساله اونجام ولی هنوزم کارمندم! از این گل ها دیدین که انقدر بزرگه که آدم پشتش دیده نمیشه! یه دونه از اون گل ها میخرم و میرم دم در اتاق پسر عمو، در میزنم میگم:

"پسر عمو مبارکه! حقت بود! لیاقتش رو داری! خدا رو شکر یکی از خاندان ما به جایی رسید!"

تو دلم دارم چی میگم؟ "بمیری الهی! تو پارتی نداشتی که رییس نمی شدی! حق من رو خوردی!"

 

زمانی که از درون حال مون خراب و از بیرون میخوایم نشون بدیم که حال مون خوبه، چشم های ما منفی ترین انرژی های ممکن رو از خودشون ساطع می کنه و اون انرژی منفی یه اتفاقاتی رو رقم می زند که ما بهش میگیم "چشم زخم"!

 

دوستان چشم خیلی قدرتمند است. مرتاض ها یه کارایی می کنن با چشم! مثلا با چشم به قطاری که داره با سرعت 80 کیلومتر میره نگاه می کنن و قطار یه دفعه متوقف میشه!  این توقف ناگهانی قطار هم چشم زخم است!

 

پس چشم زخم وجود داره برای رفع این چشم زخم چه بکنیم؟

 

بعضی ها میگن نعل اسب به خودت آویزون کن!

بعضی ها میگن عینک به خودت آویزون کن!

بعضی ها میگن نمک بزار تو جیبت!

بعضی ها ...

بعضی ها ...

بعضی ها ...

 

ما روش های مختلف رو تست و بررسی کردیم و راستش جانانه ترین روشی که من خودم دیدم عالی جواب میده و دین اسلام هم همین رو توصیه میکنه اینه که "صدقه" بدید! (البته این طور نیست که دین اسلام حرف ما رو توصیه کنه بلکه ما توصیه دین اسلام رو تست کردیم و دیدیم بسیار عالی جواب میده)

 

و اما صدقه چیست؟

 

صدقه از چه کلمه ای میاد؟

صدق.

صدق یعنی چی؟

راستی و درستی.

 

دین اسلام توصیه می کند هر چیزی نیکی که ریشه در راستی و درستی داشته باشد، صدقه است. از نظر دین اسلام هر کار نیک صدقه است.

شما وقتی روایات رو می خونید در مورد "صدقه ی مقام" نوشته شده که مثلا شما رییس یه کارخونه ای یا رییس یه قبیله ای و در اون کارخونه و قبیله میخاد ظلمی به کسی بشه و شما از مقامت استفاده می کنی که جلوی اون ظلم رو بگیری، این رفتار شما صدقه مقام شما است.

 

صدقه زبان: یه زن و شوهر با هم دعوا دارن و شما از این زبان استفاده می کنی و کلی با این دو حرف میزنی که طلاق نگیرن، این رفتار شما صدقه است.

 

صدقه ی دانایی اینه که دانسته هات رو به مردم یاد بده.

 

پیامبر (ص) می فرمایند که از بهترین صدقه ها همین مورد آخر (یاد دادن دانسته ها به دیگران) است.

پیامبر (ص) فرمودند لبخند شما به روی دیگران صدقه است.

پیامبر (ص) : دادن آدرس به کسی که راه گم کرده صدقه است.

پیامبر (ص) : جمع کردن خار و خاشاک از مسیر عبور مردم صدقه است.

تو کوچه داری میری می بینی یه آجر وسط کوچه است، میگی نکنه بچه ی مردم پاش بگیره به این و بخوره زمین، آجر رو بر میداری و میزاری کنار دیوار، بنا به گفته ی پیامبر ( کسی که حرف هاش همه از عالم غیب است) این رفتار شما صدقه است.

پیامبر (ص) هدایت کردن مردم به سمت کارهای خوب صدقه است و باز داشتن اون ها از کارهای بد صدقه است.

پس صدقه یعنی اهل کار خیر باشی.

 

خوب یه مدلش هم همین صندوق آبی هاست.

 

میگن یه نفر تو این صندوق آبی ها پول انداخت بعد از خیابون رد شد و ماشین زد بهش. خونین و مالین بلند شد دید یکی داره پول می ندازه توش؛ گفت "آقا ننداز؛ کار نمی کنه؛ خرابه!"

 

اگر اهل کمک کردن به مردم شدید،اگر دیگران برای تو به اندازه خودت مهم بودن و ارزش داشتن،سپری از انرژی مثبت دور تو کشیده میشه که هیچ کسی نمی تونه تو رو چشم بزنه. هیچ کس نمی تواند!

 

اینی هم که میگن رسول خدا رو چشم کردن و این چیز ها، بررسی کردیم و دیدیم که از نظر دینی این حرف جعلیه. یه چیزایی تو بعضی منابع دینی اومده که رسول خدا رو چشم کردن و خدا فلان آیه رو نازل کرد ولی بررسی عمیق ریشه داری کردیم و دیدم که همچین چیزی دروغه.

 

 

 

و اما انرژی دست ها

بیش ترین مقدار انرژی در دست ها است. بیش ترین مقدار انرژی رو اول دست ها دارن و بعد چشم ها. تا به حال کسانی رو که انرژی درمانی می کنن دیدید؟

 

با چی انجام میدن؟

با دست.

چرا؟

چون بیش ترین مقدار انرژی در کف دو دست است.

 

 

در آمریکا آزمایشی انجام شد.

تعدادی نوزاد 2 تا 6 ماهه رو انتخاب کردن.

 

این ها رو به دو گروه تقسیم کردن.

 

به مادران گروه اول گفتن نوزاد هاتون رو نوازش کنید، بهشون عاشقانه نگاه کنید، براشون شعر بخونید، ، وقتی میخواین به او شیر بدین او رو محکم بغل بگیرید و باهاش حرف بزنید.

به مادر های گروه دوم گفتن بچه های رو بغل نمی کنید، بهشون نگاه نمی کنید، بچه ها رو نوازش نمی کنید باهاشون حرف نمی زنید، براشون شعر نمی خونید، شیر هم که میخاوید بدید فقط با شیشه و صورتتون رو می کنید اون طرف و شیشه رو می کنید تو دهنش! فقط همین!

 

 

می دونید این آزمایش کی متوقف شد؟

بعضی هایی که فقط آمریکا آمریکا می کنن!

بدون اینکه بدونن چه خبره!

فکر می کنن اونجا حلوا خیرات می کنن!

 

این آزمایش زمانی متوقف شد که 90 درصد نوزادان گروه دوم مرده بودن و آزمایش داشت ادامه پیدا می کرد که همه نوزاد ها بمیرن!

مردم آنقدر اعتراض کردن و جلوی بیمارستانی که این آزمایش داشت توش انجام می شد تحسن کردن، پلا کارد دست شون گرفتن که مجبور شدن دانشمند های آمریکایی این آزمایش رو متوقف کنن. بنده شخصا فکر می کنم این آزمایش وحشیانه ترین کار ممکن است!

 

این آزمایش در آمریکا معروف شد به "سندروم مرگ نوزادان ناشی از عدم توجه"!

نوزادی که نوازش می شد و بهش نگاه می شد انرژی ها رو از دست و چشم می گرفت.

 

دوستان عزیز توجه کردین ما وقتی یه جایی از بدن مون درد می گیره روش دست میزاریم و بعدش هم درد مون آروم شده باشه؟

 

در حقیقت خودتون دارید به خودتون انرژی میدین، بدون اینکه متوجه بشین! در آمریکا یه عده نوزاد رو انتخاب کردن و به مادر ها شون گفتن که روزانه حداقل 20 دقیقه این بچه ها رو نوازش کنید.

بچه هایی که نوازش میشدن، نفخ شکمشون، بی تابی هاشون، چیزهایی که بچه های کوچک رو در این سن اذیت میکنه و باعث گریه شون میشه به شدت کمتر از بقیه بچه ها شد!

 

دوستان بچه هایی که زود به دنیا میان رو میگن "نارس" و این بچه ها رو میزارن توی دستگاه تا به رشد مطلوبی برسن و زنده بمونن. اما متاسفانه بیشتر این بچه ها می میرند!

 

در آمریکا تحقیق جالبی شد از مادران بچه های نارس خاستند که روزانه در کنار محفظه ی شیشه ای قرار بگیرند و از سوراخ هایی که در محفظه وجود داره سر و بدن بچه شون رو نوازش کنن.

نتیجه تحقیق نشون داد که مرگ و میر بچه های نارسی که توسط مادرشون نوازش میشدن فوق العاده کمتر از بچه های نارسی بود که نوازش نمی شدند!

چرا؟

 

چون این بچه ها انرژی مثبت رو از طریق دست های مادرانشون دریافت می کردن. و این قضیه به صورت کاملا علمی اثبات شده که نوازش سر کودکان در رشد مغز اون ها شدیدا تاثیر مثبت دارد.

پس لطفا بچه ها و عزیزان تون رو نوازش کنید!

 

و اما تمام چیزهایی که تا الان از انرژی ها گفتیم مقدمه بوده و یواش یواش داریم میرسیم به بحث داغ و خوشمزه ی انرژی های شوهر یاب و انرژی های زن یاب!

به به از اون بحث هاست!

بابه میل همه!


جلسه سیزدهم

دوستان عزیز من و شما با چه چیزی محیط پیرامونمون رو درک می کنیم؟

 

حواس پنج گانه.

لمس می کنیم. می بینیم. می شنویم. گوش می کنیم. می چشیم.

 

آیا حواس پنج گانه قادر به درک همه چیز هست؟

 

مثلا من الان میتونم هوا رو ناز کنم و لمسش کنیم.

 

مثلا بگم "وای چه هوای نازی!!!" دوستان عزیز آنچه که ما می تونیم با حواس مون درکش کنیم بهش می گیم "متراکم" یا "پر تراکم".

 

مثلا من میتونم تخته ی کلاس رو ببنم و حسش کنم پس تخته از نظر علم فیزیک متراکم یا پرتراکم است. ولی هیچ کدوم از ما نمی تونیم هوا رو ببینیم پس هوا از نظر علم فیزیک کم تراکم است. الان من دارم به چیزی فکر می کنم آیا کسی از شما می تونه فکر من رو ببینه؟

پس فکر من کم تراکم است.

 

 

یه قانونی داریم به نام "قانون جذب".

قانون جذب میگه که هر کم تراکمی به دنبال جذب پر تراکم مشابه خودش می گردد. خوب طبق قانون جذب وقتی من به ماشین فکر می کنم (فکر من کم تراکم است) خود ماشین (پرتراکم است) را جذب می کنم.

 

دوستان گفتیم "قانون جذب" نگفتین "نظریه ی جذب".

 

قانون یعنی چیزی که صحت و سقمش مشخص شده است.

 

انیشتین میگه "تا چیزی حرکت نکند، هیچ اتفاقی نمی افتد" همه ی اتفاقات عالم ناشی از حرکت است. نظر انیشتین رو فیزیک کاملا پذیرفته. قبلا هم گفتیم که از بدن ما انرژی هایی ساطع میشه و حرکت می کنند و می روند و بر می گردند و در مسیر رفت و برگشت اتفاقاتی رو شکل می دهند.

 

انرژی های ما در شکل کم تراکم در کائنات حرکت می کند و در این مسیر پر تراکم مشابه خودشون رو جذب می کنن. انرژی های من و شما در عالم گسترش پیدا می کنند و به واسطه ی رفت و آمد شون در عالم، زندگی من و شما رو گسترش میدن.

 

افکار من و شما زندگی من و شما رو شکل میده چون به محظ اینکه به چیزی فکر می کنیم، چه مثبت و چه منفی، انرژی ما با بار مثبت و منفی به سمت اون چیز حرکت می کند. انرژی های من و شما دائم در حال تبادل اطلاعات هستند. این جزو آخرین یافته های فیزیک در دنیاست و این تبادل اطلاعات بین انرژی ها خیلی چیزها رو شکل میده.

 

 

و اما سه نکته ی مهم درباره ی انرژی:

 

1) در هر فکر من و شما یک حس نهفته است. ممکن است دو نفر به یک موضوع یکسان فکر کنند ولی با دو حس متفاوت و کاملا جدا! یکی با حس مثبت و یکی با حس منفی.

آن چیزی که عامل اساسی جذب انرژی های من و شماست حسی است که در پشت فکر مون قرار دارد و نه خود فکر.

 

مثال:

یه نفر می خواد عبارات تاکیدی بگه. میگه "روز به روز من به خونه مورد نظرم نزدیک تر می شوم." اگر حس خوبی نسبت به این جمله داشته باشه (یعنی وقتی جمله رو میگه از بیان این جمله لذت ببره) قانون جذب اتفاق می افتد. انرژی کم تراکم دنبال جذب انرژی پر تراکم مشابه خود میره. (برای این فرد میشه خونه) اما اگر حس خوبی نسبت به این جمله نداشته باشه، فکر قوی زیاد خوب کار نمی کنه.

 

یادتونه در بحث عبارات تاکیدی چند تا شرط گذاشتیم. یکیش این بود که عبارات تاکیدی باید به جان و دل تون بشینه و بچسبه! باید کیف کنید ازش! خلاصه باید با عبارت حال کنید! و دلیل اینکه می گفتیم عبارت رو خوتون باید پیدا کنید این بود که هیچ کس به غیر از خود شما نمی تواند بفهمد که چه عبارتی حس قشنگی رو در شما به وجود میاره.

 

 

2) سرعت جذب پر تراکم ها ارتباط مستقیمی دارد با باور من و شما.

 

هر چه باور قوی تر، قدرت جذب قوی تر. یکی میگه "من روز به روز به خونه ام نزدیک تر می شوم" بعد تو دلش میگه "ای بابا؛ با حلوا حلوا که دهن شیرین نمیشه!" این شخص ممکن است به سختی به خواسته اش برسه.

 

 

3) انرژی که شما می فرستید، آنچه را که جذب می کند، بسیار پر رنگ تر از آن انرژی است که شما فرستاده بودید.

 

یه انرژی منفی میفرستی، سه ماه درگیری منفی پیدا می کنی. یه انرژی مثبت می فرستی، سه ماه همین جوری پشت سر هم برات نعمت میاد. یکی از قوانین کائنات این است که آنچه که می کاری کمتر و آنچه که درو می کنی بیشتر است.

 

اگر دانه ی گندمی بکاری، خوشه ای درو می کنی که کلی دانه ی گندم در خودش داره. اگر تخم هندوانه ای بکاری، از این تخم بوته ای بیرون میاد که این بوته هفت هشت تا هنداوانه دارد و هر کدوم از این هندوانه ها چهل پنجاه تا تخم درمیاد.

 

پس این طور نیست که من یه انرژی منفی بدم و انرژیم یه دونه دردسر جذب کنه یا یه انرژی مثبت بدم و کائنات یه لطف بهم بکنه.

 

 

و اما بحث اصلی!

 

 

بذارید ببینیم که چطور میشه در دنیایی که 6.5 نیم میلیارد جمعیت داره، یک نفر میشه همسر بنده! فرقی نمی کنه که همسر من از کدوم شهر دنیا باشه (تهران، تبریز، اصفهان، پاریس، لس آنجلس و ...) چطور میشه که توی این همه آدم این شخص میشه همسر بنده؟

 

چطور میشه که در این 6.5 میلیارد نفر، 10 یا 20 نفر میشن رفقای صمیمی من؟

 

مولانا شعر قشنگی دارد:

 

ای بسا عیبی که بینی در کسان ... خوی تو باشد در آن ها ای فلان

اندر ایشان تافته هستی تو ... از نفاق و ظلم و بد مستی تو

 

 

مولانا میگه عیبی که از اطرافیان میگیری، چه بسا دونه دونه ی این ها، عیب های خودت باشه! و دقیقا این مطلب درست است! چیزی است که امروز فیزیک کوانتوم این رو اثبات کرده است. ما آدم هایی رو به سمت خود مون جذب می کنیم که پر تراکم خودمون هستند.

 

مثلا من بچه که بودم همچین یه هوا با مادرم لجبازی می کردم. فقط یه هوا!

 

انرژی های ما می گردن و دنبال یه آدم سوپر لجباز ِ لجبازپور ِ لجباز نسب ِ لجباز زاده ی لجبازیان ِ........ انرژی ها یه لجبازی برام میارن که من حالم از لجبازی بهم بخوره! اگر من 20 درصد لجباز باشم، انرژی من دنبال جذب یه آدم 200 درصد لجبازه!

 

اگر من 30 درصد مهربون باشم، انرژی من دنبال جذب یه آدم 300 درصد مهربونه!!! (وای که چه مزه ای میده)

 

 

یکی برای دوستش تعریف می کرد:

 

- میدونی من چطور ازدواج کردم؟

- نه!

- من با مامانم اینا رفته بودیم کفش بخریم، خب!

- خب!

- اونم با مامانش اینا اومده بود کفش بخره، خب!

- خب!!

- من تو ویترین گفتم "مامان کفش شماره ی 18"، خب!

- خب!!!

- اونم گفت "مامان کفش 180"، خب!

- خب!!!!

- من به خودم گفتم "وای چه تفاهمی، فرق ما فقط یه صفره، صفر هم که ارزشی نداره" خب!

- خب!!!!!

- توی مغازه من نشستم رو صندلی این وری، اونم نشست رو صندلی اون وری، خب!

- خب!!!!!!

- کفشها رو که آوردن، همین که ما دولا شدیم پاشنه ی کفش ها رو بکشیم، چشامون گره خرد تو هم و شدیم زن و شوهر!

 

دوست من کسی که وارد زندگی ما می شود، شانسی نیست! یه نفر وارد زندگی من و شما می شود که پرتراکم تفکرات و رفتار ها و احساسات خود ماست. هر انرژی ای در کائنات در به در جذب متراکم خودش است.

 

بعضی ها می پرسن که "آقای فرهنگ به نظر شما همسر آینده من کی میشه؟" بهشون میگم "یکی مثل خودت ضرب در N !"

اگه اهل دروغ و حقه بازی هستی احتمالا یکی از طایفه هند جگر خوار!

 

شاید پیش خودتون بگید که بر عکسه یا اینکه مثلا فلان زن و شوهر رو می شناسید که این قضیه در مورد شون صادق نیست. اجازه بدید این بحث رو به آخر برسونیم، در طی بحث یه آزمایش هایی داریم که ثابت می کنیم که این قضیه کاملا صادق است!

 

 

ورود یک آدم فوق العاده بی تعهد در زندگی ما دلیل کم تعهدی ماست در زندگی. بعضی ها کیسه زباله میگیرن تو دستشون و توی خیابون راه میوفتن:

 

 

- اه اه اه اه!

- چیه؟

- آقا همه ی عالم رو مگس گرفته!

- خوب معلومه تا موقعی که کیسه زباله گرفتی دستت، همه ی مگس ها شماره موبایل میدن!

کسی که انتظار گل می کشد باید بوی گل بدهد.

مگه میشه با زباله راه بیوفتی بعد منتظر پروانه باشی! با زباله مگس میاد!

 

 

ما کسی رو جذب می کنیم که شبیه خودمان است. بعضی ها تا حالا هشت بار ازدواج کردن و یکی از یکی بی ریخت تر. بعد میرن مشاوره میگن "اقای فرهنگ به نظرتون نهمی رو قبول کنیم؟" متاسفانه باید بگیم که اگر تو 900 تا ازدواج هم بکنی باز هم بی ریخت میشه. میدونی چرا؟

 

چون تو آدم هایی رو جذب می کنی که شکل خودت هستن. تو وقتی از نفر اول جدا شدی فقط همه ی تقصیر ها رو انداختی گردن او و خودت شدی علیه السلام! و تو همون آدم قبلی هستی و انرژی های تو یکی پررنگ تر از خودت رو برات میارن! باز هم زندگیت بی ریخت می مونه.

 

عزیزم تا تو این هستی ازدواج هات بی ریخت می ماند. مگر اینکه تو عوض بشی تا انرژی هات چیز دیگری را به سوی تو جذب کند. آقا و خانم هایی که میخواید ازدواج کنید و دنبال شریک خوبی می گردید، لطفا خوبی ها رو زندگی کنید. الکی هم شعار نده.

 

انرژی های تو اتوماتیک میرن برات خوب ها رو جذب می کنن. تو فقط خوبی ها رو زندگی کن. آدم هایی به سمت ما جذب می شوند که مثل آینه تفکرات ما را به سمت خودمان باز بتابانند. بعضی ها میگن "این چه قانونیه! خوب اگه من 20 درصد لجبازم کائنات یه 2 درصد لجباز گیرم بندازه! چرا 200 درصد؟!"

 

اگر تو بد باشی کائنات یه بدتر از خودت رو می فرسته سراغت که از اون بدی حالت بهم بخوره. به دختر خانم می گیم که "دوست من این چه داستانیه که فکر می کنی دختری که دوست پسر نداشته باشه بی کلاسه و بی پرستیژه؟! و اگه شیش تا دوست پسر داشته باشی دیگه کارت خیلی درسته؟!"

 

میگه "نه شیش تا رو گذاشتم سر کار! اینقدر باحاله!" بعد با یه پسری ازدواج می کنه و سه ماه بعد میاد برای مشاوره و میگه که "آقای فرهنگ با یه پسری ازدواج کردم 60 تا دوست دختر داره!" می گیم که "خوب منطقیه! تو قبلش شیش تا دوست پسر داشتی! خیلی واضحه!"

 

 

خوبی ها رو زندگی کن عزیز من اگر بد باشی یه نفر خیلی بد وارد زندگیت میشه که تو اون بدی رو بالا بیاری و بفهمی اشتباه کردی. اگر خوب باشی یه نفر در اون زمینه وارد زندگی تو میشه که تو در اون زمینه پر رنگ تر بشی.

 

تو که 20 درصد مهربان باشی یه 200 درصد مهربان میاد توی زندگیت که بهت نشون بده که اگه از این بهتر باشی چقدر عالیه! به واسطه ی 200 درصد مهربان بودن او، تو هم مهربان تر بشی.

او می شود ذره بین که مثبت ها و منفی ها رو نشونم بده که منفی ها را ترک کنم و مثبت ها رو تقویت کنم.

 

خوب آقای فرهنگ دلیل حضور اون آدم در زندگی من پیدا شد. اون آدم در زندگی من اومده که در دونه دونه ویژگی های مثبت و منفی من، پر رنگ و پر متراکم من باشد. حالا من تو زندگی اون چه کار می کنم؟

 

خیلی ساده است.

 

او پر رنگ ویژگی های شماست، شما پر رنگ ویژگی های او. اینکه میگن خدا در و تخته رو باهم جور میکنه، جور جور جور جور جور جوره! دختر خانمی که میاد میگه "من قوم و قبیله و خانواده ام تصمیم گرفتن من با پسر عموم ازدواج کنم". ما این حرف رو از او قبول نمی کنیم. قبل از این که کسی برای تو تصمیم بگیرد، هاله های انرژی تو این تصمیم رو گرفتن که تو با پسر عموت که پررنگ تو بود، ازدواج کنی.

 

حالا هاله های انرژی هوشمندانه رفتاری رو می کنن که پدرت مجبورت کنه به ازدواج با پسر عموت! چرا همه به پسر عموشون ازدواج نمی کنن؟ اون یکی هم تو قوم و قبیله است. توی اجباره ولی با پسر داییش ازدواج می کنه! چون پررنگ این یکی پسر دایی است. هاله ها اتفاقاتی رو رقم میزنه که تو با پسر داییت ازدواج کنی. اصلا ربطی به اون زوره نداره.

 

دوست من من پر تراکم او هستم و او پر تراکم من. من 20 درصد لجبازم او 200 درصد لجباز است و او 20 درصد دروغگو است و من 200 درصد دروغگو هستم.

 

 

بعضی ها میگن "خوب اگه اینجوری باشه وقتی من 20 درصد لجبازم، او 200 درصد لجباز است و وقتی او می خواهد یه شریک زندگی پیدا کنه، اون 200 درصد لجباز، کسی که وارد زندگیش میشه باید 2000 درصد لجباز باشه؟"

 

 

نه خیر غلطه. این طور نیست. چرا؟

 

چون طبق قانون جذب کم تراکم ها، پر تراکم ها رو جذب می کنن. پرتراکم ها سراغ متراکم تر از خودشون نمیرن. 20 درصد 200 درصد رو جذب می کنه چون 20 کم تراکمه و 200 پرتراکم ولی اون 200 که پرتراکم دیگه نمیره پرتراکم تر از خودش رو جذب کنه.

 

دقیقا در زمینه هایی که شما ضعیف هستید اون قویه. جایی که شما یکم مثبت هستید او خیلی مثبت است. جایی که او یکم منفی است شما خیلی منفی هستید. ما جذب آدم هایی می شیم که با ما هم خوانی دارند. این هم نوایی در همه ی عالم دیده میشه.

 

دانشمندان آزمایش جالبی رو انجام دادند. دو پیانو را در دو طرف سالنی که 2000 نفر ظرفیت دارد قرار دادن. یکی رو این طرف سالن و اون یکی رو اون طرف. و بعد مثلا کلید هشتم از سمت چپ (کار نداریم که موسیقی دان ها به اون کلید چی میگن) رو فشار دادن.

 

می دونیم که زیر کلید های پیانو سیمی هست که صدا رو تولید می کنه. خیلی جالب است که وقتی سیم هشتم به ارتعاش در میامد در آن یکی پیانو هم دقیقا سیم هشتم به صدا در میومد!  طبیعت به شدت هم نوایی دارد.

 

میدونم بحث طولانی شد ولی لازم بود که به یک باره گفته بشه!

 

می خوام حرفی هایی رو که زدم اثبات کنم. همه قلم کاغذ ها جلوتون و این جدولی رو که میبینید بکشید تا اثبات کنم شما لنگه ی خودتون رو جذب کردید.

 

 

 

 

 

 

 

به این نکات قبل از پر کردن جدول توجه کنید :

 

1- نفر اولی که می نویسید اگر متاهلید باید همسرتون باشه ، به اینکه دوستش دارید یا ندارید کاری نداریم ، همین که همسر یا نامزد و یا اصلا همسر سابق شماست ، کافی است که اسم اون تو جدول بیاد.

 

 

2- و اما نفرات بعدی جدول:

چهار، پنج نفر از صمیمی ترین دوستان تون رو می نویسید. وقتی میگم دوست صمیمی، یعنی کسی که باهاش راحت هستید. ممکنه کسی باشه که بگه "من مادرم دوست بسیار صمیمی منه" پس اسم مادرش رو وارد کنه. خلاصه چهار پنج نفر رو که با شما رابطه ی صمیمی دارند رو بنویسید، مهم نیست که با شما نسبت دارد یا ندارد!

 

3- خوب حالا پنج شش تا صفت مثبت و منفی بارز هر شخص رو جلوی اسمش بنویسید.  صفت هایی که خیلی بارز است. مثلا همه میگن فلانی دروغگو است پس جلوی اسمش زیر صفات منفی این شخص می نویسید "دروغ گو"!

تبصره: اگر شما نظرتون اینه که فلان دوستتون "دروغ گو" است، اگر چه تمام دنیا بگن "صادق" است، لطفا نظر خودتون رو بنویسید و کار نداشته باشید بقیه چی میگن!

 

4- دوستان در مورد اشخاص جدول تون قضاوت نکنید ها، میخوام که فقط صفات بارز شون رو بنویسید! البته بگم نظر خودتون هم خیلی مهمه ولی بدون قضاوت! خوب جدول رو تکمیل کنید تا بعد بگم چی کار می خوایم بکنیم

 

حالا خواهید دید که ما چطور با رفتار مون آدم های عین خود مون رو جذب می کنیم!

 

5- الان یه خط زیر جدولت بکش و توی یه صفحه یا یه جای سفید دیگه یه جدول بکش که دو ستون داشته باشد. یک ستون رو بالاش بنویس "صفات مثبت" و یکی رو هم بنویس "صفات منفی". حالا میخوام که برگردید به جدول اولی و صفات رو با هم جمع بزنید!

 

مثلا من برای اولین نفر نوشته بودم "مهربان" و بعد میرم سراغ نفرات بعد که ببینم آیا کلمه ی "مهربان" باز هم تکرار شده یا نه. مثلا توی جدول من 4 تا "مهربان" هست، بعد توی جدول دومی زیر "صفات مثبت" می نویسم "مهربان 4 بار". مثلا توی جدول اول می بینید که "صادق" رو فقط یک بار نوشتید پس توی جدول دوم هم می نویسید "صادق 1 بار".

لطف کنید به همین روش صفات مثبت و منفی رو جمع بزنید.

میخوام چند دقیقه با خود مون رو راست باشیم و نقاب ها مون رو بر داریم. خودمونیم دیگه! یه جدولی نوشتیم که مال خودمونه و طوری نوشتیم که کسی نفهمه! اگر در ابتدا من از شما می خواستم که شخصیت خودتون رو با کم رنگی و پر رنگی و مثبت و منفی بنویسید، این جمع بندی که الان کردید می شد شخصیت خود شما!

 

مثلا:

5 تا مهربان

2 تا صادق

1 دروغگو

3 تا لجباز

 

یعنی اینکه شما خیلی مهربانی؛ صادق هم هستی ولی یکم هم دروغ میگی و لجبازی هم می کنی! این جمع بندی که کردید، جمع بندی شخصیت خود شما است! لطف کنید به خودتون یکم نگاه کنید!

 

امام صادق (ع) روایتی دارند که باید با آب طلا نوشته بشه!

اما صادق (ع) فرمودند: "اگر می خواهید کسی را بشناسید او را از روی دوستش بشناسید."

 

توصیه کنم به خانم ها:

آقایونی که میان خواستگاری تون، بیش از اینکه خانواده تون برن روی آقا تحقیق کنن، بگید برن روی دوست های آقا تحقیق کنن چون معمولا آقایون روز خاستگاری فیلم بازی می کنن. میاد اونجا میشینه میگه "شما خوبین؟ مامان تون اینا خوبن؟ بابا اینا چطورن؟ خیلی ممنون مرسی من پرتقال نمی خورم ها"

 

شما هم انگشت به دهن که آقا چقدر با کلاسه! حالا برو دوستاش رو ببین؛ دوست هاش، خودشن! عین خودشن! اگه دیدی دوستش داره تو خیابون لات بازی در میاره نگو "این برای اینکه اصلاح بکنه، با این رفیق شده!"

من قول میدم که خودش هم این کاره است.

 

خواهید دید که جریان از این هم جالب تر میشه و خواهید دید که اتفاق ها چطور با این انرژی ها رخ میدن!

 

دوستان عزیز کسانی در زندگی ما وارد می شوند، کسانی در مسیر ما قرار می گیرند که:

 

 

1) مثل آینه خودمون رو به ما نشون بدن.

بگن تو خودت هم این کاره ای! مثبت یا منفی! تو خودت هم از این کار ها کردی! و بگن که اگه ناخالصی داری درستش کن و اگه خلوص داری بیشترش کن!

 

2) ممکنه بعضی ها بگن که "صد درصد این جمع بندی، مخالف با شخصیت من است!".

کسانی وارد زندگی ما می شوند که به دلیل حساسیت مون، اون ها رو جذب می کنیم. حساسیت در هر چیزی، در قیافه ی ظاهری یا در رفتار و باطن و روح و روان. یه خانمی تهران تعریف می کرد می گفت:

" من از بچه گی از مرد های پر مو بدم میومد. هر جا همچین مردی رو می دیدم به مامانم می گفتم اییییییییییی نگاش کن! حالا یه شوهری گیرم اومده صد رحمت به گوریل!"

گفتم میدونی چرا این اتفاق افتاده؟

 

چون از بچگیت گفتی "اه اهه اههه اهههه اههههه اهههههه ....." و انرژی های تو رفتن و گشتن پشم آلو ترین فرد رو برات پیدا کردن و اون شخص شده شوهرت. گاهی وقت ها به خاطر حساسیت مون، کسانی رو جذب می کنیم که اصلا هم با ما هم خوان نیستند. توی قسمت عدم حساسیت این رو توضیح دادیم.

 

3) گاهی وقت ها کسانی وارد زندگی ما می شوند که 180 درجه با ما فرق دارن تا بشن وسیله ی امتحان الهی برای رشد ما، به کمال رسیدن ما و رفاقت ما با خدا!

مثل زن امام حسن (ع) که سم میده به امام معصوم و امام رو می کشه.

 

 

نکته ی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی مهم: موارد دو و سه در کمتر از 5 درصد کل موارد هستن. در 95 درصد موارد ما کسانی رو جذب می کنیم که 1 هستن.

 

 

ما این قضیه رو کاملا بررسی کردیم و بارها آمار گرفتیم. حالا ما اگه از اول استثناء ها رو می گفتیم همه فکر می کردن که استثناء هستن! نه عزیز من، اگر دیدی همسرت بده و دوستت بده، اولین جایی که باید بهش شک کنی خودت هستی.


جلسه چهاردهم

 

و اما تا اینجا من گفتم که حضور آدم ها در زندگی من و شما اتفاقی نیست! حالا می خوایم بگیم هیچ رویدادی در زندگی ما تصادفی شکل نمی گیرد! طبق قانون جذب رویداد هایی جذب زندگی ما می شوند که ما حواس مون رو به اون رویداد جلب کردیم.

 

 

قدرت جذب در حسی است که در فکر ما نهفته است.

وقتی میگی "خسته نباشین" چی رو جذب می کنیم؟ خستگی رو وقتی میگی "به مشکلاتت فکر نکن" چی رو جذب می کنیم؟ مشکل رو وقتی به یکی میگی "نیمه پر لیوان رو ببین!"، دقیقا داری بهش میگی به نیمه ی خالی لیوان فکر کن! این غلط ترین توصیه است! نیمی از لیوان پر از آب است و نیمی از لیوان پر از هواست! ما باید بگیم همه ی لیوان رو ببین! اصلا خالی وجود نداره! وقتی میگن نیمه پر لیوان رو ببین، ذهن تو خودکار داره کشیده میشه به جذب دردسر!

 

 

"عصبانی نشو"

"عجله نکن"

"با قیچی بازی نکن"

"دیر نکنی ها"

همه ی اینها یعنی جذب دردسر!

 

 

این ها باعث میشه که ما چیزی رو جذب کنیم که بهش تمایل نداریم. من و شما باید یاد بگیریم به جای اینکه ذهن مون رو درگیر چیز هایی بکنیم که نمی خواهیم، ذهن مون رو معطوف کنیم به چیز هایی که می خواهیم. ما چیزی رو جذب می کنیم که فکر ما روی اون متمرکز شده باشه و متاسفانه فکر ما معمولا روی منفی ها متمرکز است.

 

تو رو به خدا جذب درد سر بسه! تو رو به خدا بلا خواهی از کائنات بسه! مشکلات در درون ذهن من و شماست. و بذارین طنز بزرگ زندگی رو براتون تعریف کنم.

طنز تلخ و بزرگ زندگی من و شما اینه:

 

 

"مشکل رو در ذهن مون خلق می کنیم و انرژی هامون رو به دنبال جذب اون مشکل می فرستیم!"

 

ما خالق درد سر هامون هستیم. من اصلا و ابدا سیاسی نیستم ولی بذارید یه مثال بزنم که ببینید ما خودمون برای خودمون دردسر ایجاد می کنیم. لطفا برداشت سیاسی هم نکنید!

ما داریم بحث تکنیک های موفقیت می کنیم. آقای احمدی نژاد رییس جمهور شد. وزارت بهداشت در اولین اطلاعیه هایی که داد گفت "مردم سبزی نخورید، وبا شیوع پیدا کرده".

 

 

من رفته بودم یکی از میادین تره بار میوه بخرم. یه خانمی حدود شاید 15 کیلو سبزی خرید! یه خانم دیگه ای بهش گفت "آخه خانم این چه کاریه که می کنی! خطرناکه ها! می میری ها!" خانمه برگشت گفت: "ولشون کن پدر سوخته ها! دروغ میگن! بمیرن همشون! این فلان فلان شده ها میخان حواس ما رو به سبزی پرت کنن، نفهمیم احمدی نژاد چی کار می کنه!"

 

 

خوب دوستان مرغ پخته هم تو قابلمه می خنده به این حرف! من سه روز تو خونه داشتم فکر می کردم "رابطه ی سبزی و احمدی نژاد چیه؟!" دیدم با هیچ چسبی این دو تا به هم نمی چسبن.

 

 

خوب عزیز من وبا اومده، نخور دیگه. حالا احمدی نژاد بخواد یه کاری بکنه باید تو رو سرگرم به سبزی بکنه! این آدم با فکر منفیش و ارسال انرژی منفیش داره چی رو برای خودش جذب میکنه؟ دردسر را.

 

سوال:

آیا در شهر شما گرانی و تورم هست یا نیست؟

 

هر کی بگه نیست، دروغ میگه، این که نباشه مگر در خواب، یه واقعیته که هست! ولی اگر ما شروع کنیم به فحش دادن، آیا قیمت ها میاد پایین می کنه؟

 

مثلا یه کلاس برگزار کنیم و توش هی فحش بدیم، بعد به آخر جلسه که برسیم، مردم بیان بگن خدا خیر تون بده شما 200 نفر با این کلاسی که برگزار کردید و فحش هایی که دادید باعث شدید که گوشت بشه کیلویی 5 هزار تومان!

 

اگه میشه بگید تا به جای یکی، 4 تا کلاس بگذاریم ؟ بعد اون وقت گوشت میشه کیلویی هزار تومان! اصلا یه کلاس کمه، یه دوره راه می ندازیم تا گوشت صلواتی بشه!

 

دوست من ! فحش من و شما که چیزی رو کم زیاد نمی کنه. آدم های این دوره و زمونه فکر می کنن وقتی که میرن تو مهمونی، هر چی بیشتر فحش بدن، فهم و درک سیاسی شون بیشتر! مثلا اگه اون به 6 تا نماینده مجلس فحش میده، من برای اینکه بگم سواد سیاسیم بیشتر به 10 تا وزیر فحش میدم!

 

یعنی دیگه من چقدر با سوادم! خوب عزیز من فحش تو که به کسی نمیرسه! مثلا من اگه به یه وزیر فحش بدم چی از اون کم میشه؟! هیچی؛ فقط انرژی منفی من میره و برام درد سر میاره. ما خالق درد سر های خود مون هستیم!

 

 

صبح داره از درد خون شون میره سر کار:

 

داری میری کجا؟

دنبال بدبختی هام! کجا! میرم یه خاکی تو سرم کنم! میرم بمیرم! کجا! میرم قبرستون!

خوب برو، از در که میره بیرون با سر میره تو جوب.

دیدی گفتم! زندگی نیست! من باید برم کانادا!

کانادا هم که بره، توی جوب های کانادا میره.

عزیز من داستان یک جای دیگری است.

خیلی ساده است؛ داستان اینه که فکر منفی شما میره و درد سر و بلا رو برامون جذب می کنه.

 

 

توی بحث نگرانی مثال هایی رو که زدیدم رو یادتون هست؟ انرژی منفی نگرانی من شما باعث میشه دردسر ها رو جذب کنیم. مثال خانم صاحب خانه ای رو که به مستاجر ها فحش می داد رو یادتون بیارید!

به اون دوست مون گفتم که عزیز من تو الان پیش من وایسادی و داری به فحشی که امشب می خوری فکر می کنی! انرژی تو برات فحش جذب می کنه.

فکر به اهانت میره خود اهنت رو جذب می کنه.

 

 

ما آدم ها مثل کسی می مانیم که کلی پول میزاریم تو جیب مون و صبح تا شب میریم بازار و چیز هایی رو که دوست نداریم میخریم! شب هم میشینیم نگاه شون می کنیم و می گیم "آخه من که اینا رو دوست ندارم!"ما توی زندگی مون با انرژی هامون داریم چی رو جذب می کنیم؟

 

بلا و دردسر رو جذب می کنیم. انرژی ما درکائنات صرف خرید درد سر می شود. عکس این قضیه هم صادق است. خداوند در قرآن فرمودند: "شکر کن تا نعمتت را زیاد کنم". وقتی شکر می کنی انرژیت مثبت است یا منفی؟

 

مثبت؛ این انرژی مثبت دنبال جذب پر تراکم مثبت است. دنبال جذب نعمت و روزی است.

دوستان عزیز داشتیم از قانون جذب صحبت می کردیم. گفتیم که همه چیز انرژی داره. و حسی که پشت فکر ما هست، چیز ها رو برامون جذب می کنه. گفتیم باید اون چیز رو باور کنی که انرژیت قدرت جذبش بالا بره و سریع عمل کنه.

 

گفتیم در جذب، نسبت به آنچه که شما به آن فکر می کنید، آنچه که جذب می کنید بیشتر خواهد بود. گفتیم که ما آدم هایی رو جذب می کنیم که مشابه خود ما هستند و پر رنگ تر از ما هستن بنابراین اگر می خوای انسان خوبی وارد زندگیت بشه،( به عنوان شریک زندگی، به عنوان همکار، به عنوان هم کلاسی، به عنوان همسایه و ...) باید خوبی ها رو زندگی کنی.

هیچ چیز اتفاقی نیست.

 

اگر در آپارتمانی زندگی می کنی که تمام واحد های اون هر روز دعوا دارن، مطمئن باش انرژی خود شما این واحد رو برات پیدا کرده و مقرر کرده که شما در این واحد ساکن بشی. حالا اگر تو یه فردی شدی که آرامش رو زندگی کردی، خوبی رو زندگی کردی، اتوماتیک انرژی تو، تو را در جایی (محل کار، خانه، دانشگاه و ... ) می برند که همه چیز آرام و خوب است.

 

شریک زندگی ای پیدا می کنی که خوب و آرام است. پس خوبی ها رو زندگی کنید تا آدم های خوب رو بتونیم به سمت خودمون بکشیم.

 

دوستان من الان وارد این بحث میشیم که هیچ حادثه ای در زندگی من و شما اتفاقی نیست و تک تک حوادث را، ما، با فکر و ذهن مون ایجاد می کنید و به وجود میاریم!

در حقیقت من امروز تعیین می کنم که فردا برام چه اتفاق هایی بیوفته.

 

دوستان عزیز

حرف ما اینه که ما آدم ها باید یاد بگیریم به آنچه که می خواهیم، فکر کنیم؛ نه به آنچه که نمی خواهیم! چون در هر دو صورت ما آن چیزی را جذب می کنیم انرژی ِ فکر شما به دنبال جذب آن چیز است. ما به جای اینکه به تنش ها فکر کنیم، باید خواسته هامون رو مورد توجه و در خط مقدم ذهن مون قرار بدیم.

 

دوستان در زمان جنگ، خیلی ها خودشون رو به هر طریقی که می شده می رسوندن به خط مقدم جبهه. به خاک ریز اول. خواستن هم باید این طوری باشه. خواسته اگه در خط مقدم ذهن قرار بگیرد ما به سادگی آن را جذب می کنیم.

 

 

و اگه این طور بشود، یه دفعه می بینیم که سر و کله ی یه چیز هایی تو زندگی مون پیدا میشه که سال ها انتظارش رو می کشیدیم. توی بحث ضمیر ناخودآگاه اشاره کردیم؛ رادیو رو روشن می کنی، مجری دقیقا داره پاسخ سوالی رو میده که ذهن تو به اون درگیره.

انرژی ها کاملا هوشمندانه، شما رو به سمت چیزی هدایت می کنن که بهشون فکر می کنید. اگر فکر کنی به چیزی که دوستش نداری، دقیقا آن رو جذب می کنی و اگر فکر کنی به چیزی که دوستش داری، دقیقا آن چیز رو جذب می کنی. رویداد های زندگی من و شما آینه ای می شود که تفکرات ذهنی من و شما را به سمت ما باز بتاباند.

 

 

توی بحث ضمیر ناخود آگاه گفتم که:

- با دوست منفی رفاقت نکنید.

- صفحه حوادث مجله رو نخونید.

- فلان نوار رو گوش نکنید.

- فلان مجله رو نخونید.

- ....

چرا؟

 

 

چون دقیقا آن ها در کانون توجه قرار می گیرند و ما آن ها رو جذب می کنیم. شما چیزی رو در زندگی جذب می کنی که به آن چیز بیشتر فکر و توجه کنید. متاسفانه نوک ِ پیکان ِ فکری ما دائما به سمتی نشانه رفته که آن چیز رو نمی خوایم.

 

تلفن میزنه به مادرش:

- مامان چطوری؟

- مشکلی نداری؟

- جاییت درد نمی کنه؟

- ....

می بینید چقدر بامزه ایم!

با این کار مشکل و درد را برای مادرش خلق می کنه.

 

میگه:

- نمی خوام تحقیر بشم.

- نمی خوام مردم دستم بندازن.

- نمی خوام کسی مسخره ام کنه.

- ....

و دقیقا تحقیر میشه و دستش میندازن و مسخره اش می کنن.

.

.

به هر آنچه که فکر کنی، آن چیز رو جذب می کنید.

.

.

- از کارم متنفرم.

- از فلانی حالم بهم می خوره.

- می خوام از شر فلان چیز راحت بشم.

- خسته شدم از این زندگی.

- چقدر تو ترافیک بمونم.

- همه اش درد، همه اش بیماری.

- ...

و دقیقا این ها رو بیشتر توی زندگیش جذب می کنه.

 

دوست من وقتی من و شما به چیزی که نمی خواهیم فکر کنیم، دقیقا داریم به کائنات میگیم ما همین رو می خوایم. از نظر کائنات، ما به چیزی که فکر می کنیم، آن را می خواهیم.

 

 

یه دوست کاسبی تعریف می کرد:

"

من چک های برگشتیم رو، اون هایی که رو دستم باد کرده، گذاشتم زیر شیشه. هر کسی میاد و میخواد چک بده، این چک ها به من هشدار میده که، چک نگیری ها! کلاه سرت میره! پاس نمیشه ها!

"

گفتم تو داری دقیقا به کائنات میگی:

- من چک های برگشتی بیشتری رو می خوام.  - من آدم هایی رو می خوام که بیان و سرم کلاه بزارن.

 

دوست من به جای اینکه بذاری شون زیر شیشه، ببر و بده به خانمت و بگو "خانم این ها رو یه جایی بذار که دم دست باشه. همین روزاست که بنده های خدا میان بدهی شون رو بدن"

ولی وقتی میذاری شون زیر شیشه میز، انرژی های تو کلاهبرداری های بیشتری رو به سمتت جذب می کنن.

 

یکی میگه "انقدر بدم میاد از آدم هایی که فلان طور باشن!"

این شخص داره آدم های آن گونه رو جذب می کنه.

 

 

طرف میگه "فلان کار نشدنیه. اگر هم بشه انقدر دردسر داره!" این شخص داره برای رسیدن به آن خواسته، برای خودش جذب دردسر و سختی و بلا میکنه.

 

وقتی فکر می کنی که شرایط زندگی تو بد است، داری بدی های بیشتری رو به سمت زندگی جذب می کنی. وقتی افراد با من صحبت می کنن، دقت که می کنم می بینم تمام حرف هاشون از بدی ها و منفی ها و زشتی های زندگیشونه.

 

 

بیشتر در مورد بدی های دوستش میگه. بهشون میگم یه لیست بنویس از خوبی های دوستت و به خوبی های او فکر کن و ذهنت رو متوجه کارهای مثبت او بکن و به طرز خارق العاده ای خواهی دید که مثبت های او پر رنگ تر میشه.

 

اگر ما خودمون را با چیزی که نمی خوایم، رو در رو بکنیم، در واقع داریم کاری می کنیم که اون ها مثل یک سد محکم جلوی ما بایستند.

 

دختر خانمی که نامزد بود، یه نامه نوشته بود به من و ازم خواسته بودن که چطور می تونه زندگیش رو بهتر بکنه. چیزی که می نویسم واو به واو نامه ی ایشونه. ببینید که چطوری ما خودمون رو در زندگی بدبخت می کنیم!

 

ایشون نوشته بود که:

"

همیشه نگران بودم که آیا می توانم در کنار یک مرد، زندگی آرام و بی دغدغه ای داشته باشم؟! الان به جایی رسیده ام که فکر می کنم، محبت کردن، با احساس بودن و انسان بودن، اشتباه است! و از زندگی خسته شده ام. می ترسم که نتوانم زندگی آرام و پر احساسی داشته باشم. از عادی شدن زندگی بعد از یک مدت، از محو شدن عشق و محبت در زندگی، از اینکه در زندگی مشترکم شاهد این باشم که ذره ذره آب می شوم و از زندگی بدون امید و بدون تلاش بیزارم. همه به من می گویند با شرایط روحی بدت و اوضاع اقتصادی جامعه، فقط باید مثل یک ربات کار بکنی و دیگر زمانی برای زندگی و عشق ورزی باقی نمی ماند. من از این حالت بیزارم. از زندگی آینده ام می ترسم. از شروع زندگی هراس دارم. از تکراری بودن و یک نواخت بودن زندگی ام می ترسم.....

 

 

"

این آدم داره چی رو جذب می کنه؟

 

تمام درد سر های عالم رو به زندگیش جذب می کنه.

خوب بگو:

"

من دوست دارم زندگی عاشقانه ای داشته باشم. من دوست دارم همسر پر احساسی داشته باشم. من دوست دارم در زندگی آرام کنار همسرم، این رو داشت باشم ... اون رو داشته باشم ...."

 

باز هم تکرار می کنم. روی چیزی که می خواهی به آن برسی، متمرکز بشو؛ نه روی چیزی که نمی خوای به اون برسی! آگاهانه و با یک حس قشنگ و دلچسب، فکر کنم که از زندگیت چی می خوای؟ یادت باشد، انرژی تو آنچه را که به آن فکر می کنی برای تو جذب می کنه. چه فکر درست، چه فکر غلط! چه فکر مثبت، چه فکر منفی!

 

 

و وقتی به یک چیز مثبتی فکر کردی و از درون از این فکر مثبت لذت بردی، کائنات اون چیز رو برات پدیدار میکنه و جلوی چشمت نمایانش می کنه.

 

به جای اینکه فکر کنی به اینکه "نباید رفتارشون با من این طور باشه"، فکر به این که "رفتارشون باید با من چطور باشه." به جای اینکه به بدهی هات فکر کنی، به حس قشنگی فکر کن که بعد از پرداخت همه ی بدهی هات و پاس شدن اون چک ها داری. از الان خودت رو در اون عالم ببین.

 

 

به طرز کاملا شگفت انگیزی، علل و عواملی رقم می خوره که تمام چک های تو پاس بشه. به جای اینکه فکر کنی که این بیماری تو را از پا می ندازه، به آینده ی نزدیکی فکر کن که سالم هستی و پر انرژی و شاداب هستی و داری زندگی می کنی.

 

بعضی ها هم که انقدر بامزه ان که برای تفکرات منفی و غلطشون با دیگران شرط هم می بندن! این ها انقدر با حالن که آدم میخواد لپشون رو گاز بگیره!

 

- حالا ببین! اگه امروز یه اتفاقی نیوفتاد که حال ما رو بگیره! حالا ببین!

بعد هم که اتفاقه میوفته:

- دیدی! دیدی! می دونستم!

چی چیو میدونستم!

تو خودت داری با انرژیت اون اتفاق بد رو رقم میزنی.

 

- من که می دونم! امروز تو اداره با فلانی درگیر میشم! شرط! (دستش رو دراز می کنه که با همکارش شرط ببنده)

بعد که میزنن هم دیگه رو له می کنن:

- دیدی! دیدی گفتم!

 

-ما می تونیم این طور فکر کنیم که "نمی تونم!"، "نمیزارن!"، "نمیشه!" و تک تک این ها آفریده می شوند! زندگی من و شما آن گونه خواهد بود که ما آن رو خلق می کنیم. دوست من، زندگیت رو در آینه ی ذهن، درست خلق کن. به زندگی ایده آلت فکر کن.

 

 

خودت رو در اون زندگی احساس کن، مثلا ماهی ای که شناور در تنگ آب است. با عمق وجودت اون زندگی قشنگ رو حس کن و به انتظار معجزه بنشین. آن هم در زمان بسیار کوتاه، مثلا یک ماه! نه اینکه 10 سالی به انتظار بنشینی ها! نه! معجزه می کند در زمان بسیار کوتاه!

 

نتیجه ای که گرفتیم:

اتفاقات پیرامون ما به واسطه ی انرژی های ما رقم می خورد و شکل می گیرد. خودمون خالق اتفاق های زندگی فردا و پس فردا مون هستیم. پس لطفا اتفاقات رو خوب خلق کن.

  • بازرگان

دکتر فرهنگ

موفقیت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
پخش زنده حرم