وقتی عزرائیل از پیامبر(ص) اجازه خواست
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۴۸ ب.ظ
رسول
خدا(ص) در حالى که سرش بر سینهام قرار داشت، قبض روح شد، نفس او در دستم
روان گشت، سپس آن را به چهره کشیدم، من عهدهدار غسل او بودم، در حالى که
فرشتگان مرا یارى مىکردند، در و دیوار و صحن خانه، به ضجه درآمده بودند.
فارس:
از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا(ص) هنگام بیماری لحظهای بیهوش شد،
در آن هنگام در خانه کوبیده شد. حضرت فاطمه(س) فرمود: کیستی؟ کوبنده در
گفت: مرد غریبی هستم، آمدهام از رسول خدا(ص) پرسشی کنم، آیا اجازه میدهید
به محضرش برسم؟
فاطمه(س) فرمود: بازگرد، خدا تو را بیامرزد، اکنون پیامبر(ص) بیمار است، آن شخص غریب رفت و پس از لحظهای باز آمد و در خانه را کوبید و گفت: مرد غریبی است که از پیامبر(ص) اجازه ورود میطلبد، آیا به غریبان اجازه ورود میدهید؟
در این هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود: فاطمه جان! آیا میدانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده میکند، این فرشته مرگ «عزرائیل» است، به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمیگیرد، به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم، از من اجازه میطلبد، به او اجازه ورود بده.
فاطمه(س) به او فرمود: داخل شو، خدا تو را بیامرزد. عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر(ص) شد و گفت: «السلام علی اهل بیت رسول الله»؛ سلام بر خاندان رسول خدا(1)، خداوند متعال تو را سلام میرساند و فرمان داده است تا بیاجازه تو قبض روح نکنم.
پیامبر(ص) فرمود: از تو درخواستی دارم، منتظر بمان تا جبرئیل نیز حاضر شود.
در این هنگام جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید، حضرت(ص) فرمود: در چنین موقعیتی مرا تنها گذاشتی.
جبرئیل عرض کرد: بشارت باد که تو را مژده آوردهام.
حضرت(ص) پرسید: آن مژده کدام است؟
جبرئیل عرض کرد: آتش جهنم به مناسبت ورود تو به بهشت خاموش شده است و بهشت آراسته شده و حوریان سیاه چشم، صف در صف ایستادهاند و فرشتگان، قدوم روح تو را ستایش میگویند.
حضرت(ص) فرمود: چه نیکوست! آیا سخن دیگری دارید؟
جبرئیل عرض کرد: بهشت بر پیامبران، پیش از ورود تو حرام است.
حضرت فرمود: بشارت مرا افزون کن.
عرض کرد: خداوند به تو آن داده که به هیچ پیامبری نداده است و آن حوض کوثر، مقام پسندیده و شفاعت امت است که تنها مخصوص تو است.
حضرت(ص) فرمود: از شنیدن این بشارت، دلم آرام شد و احساس رضایت میکنم. ای ملک الموت! نزدیک بیا و قبض روحم کن.(2)
همچنین امیرمؤمنان علی(ع) در خطبه 197 نهج البلاغه درباره آخرین لحظات حیات شریف رسول خدا(ص) این چنین توصیف میکنند:
«وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی. وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی وَلَقَدْ وَلِّیتُ غُسْلَه(ص) وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی، فَضَجَّتِ الدَّارُ وَ الاَْفْنِیَةُ. مَلاٌَ یَهْبطُ وَمَلاٌَ یَعْرُجُ وَمَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَةٌ مِنْهُمْ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَ ارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیًّا وَ مَیِّتاً».(3)
رسول خدا(ص) در حالى که سرش بر سینهام قرار داشت، قبض روح شد، نفْس او در دستم روان گشت، سپس آن را به چهره کشیدم، من عهدهدار غسل او بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مىکردند، در و دیوار و صحن خانه، به ضجّه درآمده بودند. گروهى (از فرشتگان) به زمین مىآمدند و گروهى به آسمان مىرفتند و گوش من از صداى آنان که آهسته بر آن حضرت نماز مىخواندند، خالى نمىشد! تا زمانى که او را در قبر به خاک سپردیم، چه کسى به آن حضرت در حیات و مرگش از من سزاوارتر است؟
*پینوشتها:
1-محمدی اشتهاردی، محمد، سوگنامه آل محمد(ص)، قم، انتشارات ناصر، چاپ اول، 1379ش، ص18ـ19 به نقل از: قمی، عباس، الانوار البهیة، ص16ـ17؛ همو، کحل البصر، ص192.
2-اولیایی، سید نبیالدین، تاریخ انبیاء (قصص قرآن)، با مقدمه دکتر خلخالی، سیدکاظم، تهران، نشر محمد، چاپ سوم، 1364ش، ص720.
3-نهج البلاغه، خطبه 197
فاطمه(س) فرمود: بازگرد، خدا تو را بیامرزد، اکنون پیامبر(ص) بیمار است، آن شخص غریب رفت و پس از لحظهای باز آمد و در خانه را کوبید و گفت: مرد غریبی است که از پیامبر(ص) اجازه ورود میطلبد، آیا به غریبان اجازه ورود میدهید؟
در این هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود: فاطمه جان! آیا میدانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده میکند، این فرشته مرگ «عزرائیل» است، به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمیگیرد، به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم، از من اجازه میطلبد، به او اجازه ورود بده.
فاطمه(س) به او فرمود: داخل شو، خدا تو را بیامرزد. عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر(ص) شد و گفت: «السلام علی اهل بیت رسول الله»؛ سلام بر خاندان رسول خدا(1)، خداوند متعال تو را سلام میرساند و فرمان داده است تا بیاجازه تو قبض روح نکنم.
پیامبر(ص) فرمود: از تو درخواستی دارم، منتظر بمان تا جبرئیل نیز حاضر شود.
در این هنگام جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید، حضرت(ص) فرمود: در چنین موقعیتی مرا تنها گذاشتی.
جبرئیل عرض کرد: بشارت باد که تو را مژده آوردهام.
حضرت(ص) پرسید: آن مژده کدام است؟
جبرئیل عرض کرد: آتش جهنم به مناسبت ورود تو به بهشت خاموش شده است و بهشت آراسته شده و حوریان سیاه چشم، صف در صف ایستادهاند و فرشتگان، قدوم روح تو را ستایش میگویند.
حضرت(ص) فرمود: چه نیکوست! آیا سخن دیگری دارید؟
جبرئیل عرض کرد: بهشت بر پیامبران، پیش از ورود تو حرام است.
حضرت فرمود: بشارت مرا افزون کن.
عرض کرد: خداوند به تو آن داده که به هیچ پیامبری نداده است و آن حوض کوثر، مقام پسندیده و شفاعت امت است که تنها مخصوص تو است.
حضرت(ص) فرمود: از شنیدن این بشارت، دلم آرام شد و احساس رضایت میکنم. ای ملک الموت! نزدیک بیا و قبض روحم کن.(2)
همچنین امیرمؤمنان علی(ع) در خطبه 197 نهج البلاغه درباره آخرین لحظات حیات شریف رسول خدا(ص) این چنین توصیف میکنند:
«وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی. وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی وَلَقَدْ وَلِّیتُ غُسْلَه(ص) وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی، فَضَجَّتِ الدَّارُ وَ الاَْفْنِیَةُ. مَلاٌَ یَهْبطُ وَمَلاٌَ یَعْرُجُ وَمَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَةٌ مِنْهُمْ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَ ارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیًّا وَ مَیِّتاً».(3)
رسول خدا(ص) در حالى که سرش بر سینهام قرار داشت، قبض روح شد، نفْس او در دستم روان گشت، سپس آن را به چهره کشیدم، من عهدهدار غسل او بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مىکردند، در و دیوار و صحن خانه، به ضجّه درآمده بودند. گروهى (از فرشتگان) به زمین مىآمدند و گروهى به آسمان مىرفتند و گوش من از صداى آنان که آهسته بر آن حضرت نماز مىخواندند، خالى نمىشد! تا زمانى که او را در قبر به خاک سپردیم، چه کسى به آن حضرت در حیات و مرگش از من سزاوارتر است؟
*پینوشتها:
1-محمدی اشتهاردی، محمد، سوگنامه آل محمد(ص)، قم، انتشارات ناصر، چاپ اول، 1379ش، ص18ـ19 به نقل از: قمی، عباس، الانوار البهیة، ص16ـ17؛ همو، کحل البصر، ص192.
2-اولیایی، سید نبیالدین، تاریخ انبیاء (قصص قرآن)، با مقدمه دکتر خلخالی، سیدکاظم، تهران، نشر محمد، چاپ سوم، 1364ش، ص720.
3-نهج البلاغه، خطبه 197