زنگ انشاء: نظرتان را درباره فتنه 88 بنویسید!
پدرم میگفت فتنه آنقدر خوب بود که باعث شد یک نفر آدم گنده توی روز روشن برود توی مجلس ختم یک آدم زنده شرکت کند و در امور مربوط به مجالس ترحیم نوآوری ایجاد شود.
راستش من خودم درباره فتنه نظری ندارم چون خیلی سنم کم هست و فقط یادم هست که مادرم یک روز که خیلی عصبانی بود به یک تعداد آدمی که آمده بودند و هیئت آتیش زده بودند گفت «بیشرف!».
اما پدرم خیلی نظر دارد. پدر من یک آدم خیلی معمولی است. صبحها بلند میشود میرود سر کار و شبها برمیگردد خانه. پدرم البته خیلی درباره فتنه نظر نمیدهد چون میگوید نظراتش با بقیه فرق دارد و میترسد مردم به او مثل علی مطهری که نظراتش با همه فرق دارد نگاه کنند.
پدرم میگوید آدم نظر نداشته باشد بهتر از این است که مردم فکر کنند او هم مثل علی مطهری فکر میکند. من علی مطهری را نمیشناسم اما مثل اینکه آدم خیلی فرق داری است! پدرم میگوید صدا و سیما باید کاری کند که مردم بتوانند بین آدمهایی که با هم فرق دارند فرق بگذارند.
اما یکبار که پدرم مطمئن بود کسی آنجا نیست که فکر کند او هم مثل علی مطهری است و میخواهد مثل او فرقدار بازی در بیاورد، نظراتش درباره فتنه را گفت.
پدرم میگفت فتنه خیلی هم خوب بود. پدرم میگفت اگر هر 3-2 سال یکبار فتنه ایجاد شود برای همه خوب است. پدرم میگفت فتنه باعث شد بعضیها برای یکبار هم شده در طول عمرشان «الله اکبر» بگویند.
پدرم میگفت اگر فتنه نبود ممکن بود بعضیها در تمام عمرشان یکبار هم که شده به نماز جمعه هم نروند. پدرم البته میگفت باید تا فتنه بعدی به فتنهگرها یاد داد که نماز با کفش درست نیست و نباید بصورت قاطی و زن و مرد درهم نماز جمعه خواند. پدرم تا این را گفت مادرم لبش را گاز گرفت و به خواهرم گفت برود زیر غذا را کم کند!
پدرم میگفت اگر فتنه نبود بعضی آقازادهها از سوء تغذیه میمردند و خدا را شکر فتنه باعث شد که بروند وسط شلوغ پلوغیها 3-2 تا ساندویچ بخورند و کمی ته دلشان را بگیرد وگرنه میآمدند ما را هم میخوردند!
پدرم میگفت اصلاً اگر فتنه نشده بود که یک خانم محترمی نمیتوانست داد بزند مردم بریزند توی خیابان و ممکن بود مردم فکر کنند لال است خدای نکرده. تا پدرم این را گفت خواهرم گفت کل دنیا هم فکر کنند آدم لال است بهتر است از اینکه از این جور حرفها بزند. مادرم گفت اینکه از علی مطهری بودن هم بدتر است. پدرم دست کشید به سرم و سرش را از بالا به پایین تکان داد.
پدرم میگفت تازه فتنه باعث شده است یک آقازادهای سه سال برود انگلستان و برای خودش سرکشی کند. من گفتم خوش به حالش، این آقازاده که توی کلاس کنار من مینشیند آنقدر بدبخت است که خوراکی ندارد بیاورد مدرسه آنوقت فامیلشان میرود انگلیس خوش میگذراند.
تا این را گفت پدرم کوبید تو سرم که آن آقازاده با این آقازاده فرق دارد بچه، یک وقت بهش نگویی که آن آقازاده فامیلشان است که ناراحت میشود. من که داشتم سرم را میمالیدم گفتم یعنی آدم اگر آن آقازاده فامیلش باشد از اینکه مردم فکر کنند مثل علی مطهری فرق دارد هم بدتر است؟ پدرم دوباره دست کشید روی سرم و کلهاش را از بالا به پایین تکان داد.
پدرم میگفت فتنه آنقدر خوب بود که باعث شد یک نفر آدم گنده توی روز روشن برود توی مجلس ختم یک آدم زنده شرکت کند و در امور مربوط به مجالس ترحیم نوآوری ایجاد شود.
پدرم میگفت فتنه باعث شد تا یک زنی که شوهرش میگفت روشنفکرترین زن ایران است نظریه داماد لرستان را بدهد و بقیه روشنفکرها هم چیزی درباره آن نگویند، تا مردم بفهمند روشنفکرها همچین پخی هم نیستند برای خودشان و پایش بیفتد دری وریهایی میگویند که آدم شاخ در میآورد!
پدرم میخواست هنوز هم فواید فتنه را بگوید که یک نفر در زد و آمد داخل و پدرم هم که میترسید بخاطر نظرات فرق دارش فکر کند او هم شبیه علی مطهری فکر میکند، دیگر نظراتش را نگفت.