شیوه های تعلیم و تربیت کودکان !!!
بسیاری از افراد در جامعه ما تربیت فرزند را وظیفه مادر می دانند. گویا این تنها مادر است که باید خانه داری کند، وسایل راحتی افراد خانواده را فراهم کند و در برخی موارد حتی بیرون از منزل مشغول به کار باشد و پدر با یک یا دو شیفت کار کردن، منزل را محل استراحت خود تلقی کرده و می انگارد ورود به منزل به معنای رزرو یک اتاق در هتل است. در این گونه موارد کدبانوی خانه است که با وجود کار و مشغله فراوان مجبور است فشار بی امانی را تحمل کند.
این گونه روابط ( که این روزها در بسیاری از خانواده ها مرسوم شده است ) از دو جهت به تربیت صحیح و اصولی فرزندان لطمه وارد می کند. اول این که کودک هیچ یک از والدین را به اندازه کافی نمی بیند و محبت لازمه را دریافت نمی کند و در نتیجه ی این کمبود محبت، در بزرگسالی دچار عقده های روانی شده و نمی تواند محبت خود را به دیگران ابراز دارد. ثانیاً مادر در اثر تحمل فشارهای بی امان زندگی ممکن است شکیبایی خود را از دست داده و در برابر شیطنت های کودکان حرکات نادرستی از خود بروز دهد ؛ حتی بازی بچه ها را با فریادهای رعدگونه بر هم زده و با تمام این رفتارها، تنها پرخاشگری را به کودکان خود بیاموزد.
(
علاوه بر این کودک، رفتارهای پدر را الگو قرار داده و در بزرگسالی برای زن و
فرزند احترامی قائل نخواهد شد. در نظر او جنس مؤنث تنها برای ایجاد رفاه
حال مذکران آفریده شده، همانطور که مادرش بود )
از تمام اینها گذشته، شاید بتوان از کمی ساعات حضور پدر در منزل در دوران کودکی چشم پوشی کرد ؛ اما وقتی فرزند به سن نوجوانی رسید دیگر حضور مادر کافی نیست. در این بُرهه، احتیاج عاطفی به حضور پدر کاملاً مشهود است. البته واکنش دختران و پسران به عدم حضور پدر متفاوت است.
دختران در سن بلوغ به جنس مخالف گرایش پیدا می کنند. آنها چون نیاز به محبت پدرانه را در خانه دریافت نکرده اند، سعی می کنند چنین محبتی را بیرون از منزل به دست آورند. پسران نیز ممکن است الگوهای نادرستی را برای خود ملاک رفتار مردانه قرار داده و رفتارهای ناسازگارانه ای از خود بروز دهند. فردی که از کودکی مورد بی مهری والدین و اطرافیان قرار گیرد الگویی برای ابراز محبت به دیگران را نمی آموزد و نمی تواند عواطف و احساسات خود را به دیگران منتقل کند. حال پسرکی را در نظر بگیرید که در محیط منزل به هر شکلی از عواطف و احساسات پدر محروم است ( پدر حضور فیزیکی و یا عاطفی کمتری در منزل دارد ).
او برای جلب محبت دیگران خصوصاً پدر دست به هر کاری می زند و چون می بیند تنها هنگامی که مرتکب کار خطایی می شود مورد توجه قرار می گیرد، پس شروع می کند به واکنش های منفی، لجاجت، پرخاشگری، بد دهنی و در نوجوانی بزهکاری. این ناسازگاری ها زمانی به اوج خود می رسد که نوجوان اسیر باندهای بزهکارانه شده و با اندکی محبت از طرف آنها، جذب شخصیت دروغینشان شده، کم کم از پرخاشگری کلامی به قتل، دزدی، اعتیاد و دیگر مفاسد اجتماعی کشیده می شود. زیرا انحرافات اخلاقی مثل دایره ای، تسلسل وار هستند. دزدی به دنبال نیاز، گاه نیاز در اثر احتیاج به پول برای تهیه مواد مخدر، اعتیاد در اثر دوستی با دوستان ناباب و....
جامعه
محیط اجتماعی در حد قابل توجهی در
چگونگی تکوین شخصیت و زندگی انسان تأثیر دارد ؛ چنانچه کودک در محیط
نامناسبی پرورش پیدا کند، جایی که پرخاشگری، اولین و آخرین راه حل هر کاری
است. کودک روش زندگی خود را از محیط می آموزد و یاد می گیرد چگونه رفتار
کند. کودکی که در محیطی نامناسب رشد کند یاد می گیرد برای رسیدن به مقصود،
پرخاشگرانه رفتار کند. پس در کودکی تیر و کمان را به عنوان وسیله دفاعی با
خود حمل می کند و در نوجوانی چاقو و یا دیگر آلات در دسترس ( اسلحه سرد ).
زیرا محیط زندگی خود را، محیطی ناامن تلقی می کند و طبیعی است به نوعی از
خود دفاع کند و از آنجا که دفاع منطقی را نیاموخته از همان روش معمول بهره
می جوید که دیگران ( اطرافیانی که رفتار آنها را برای خود الگو قرار داده )
استفاده می کرده اند.
مسئله وراثت و محیط
بعضی از محققان معتقدند بزهکاری های
نوجوانان و حتی بزرگسالان تنها در اثر زیستن در شرایط نامساعد نیست. بلکه
تا حدی زمینه ارثی در بروز این مشکلات وجود دارند. این تفکر از فرهنگ های
باستانی شروع شده وتا به امروز ادامه یافته است.
آنچه امروزه در یک دید واقع بینانه به
اثبات رسیده آن است که توارث، عامل مهمی در تعیین چگونگی واکنش شخص در
مقابل محیط است، اما عامل اصلی نیست.
چند توصیه
اصلاح وضعیت اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی خانواده ها گامی است مهم در جهت پیشگیری از بروز اعمال شنیع و
جنایتکارانه در افراد جامعه. جامعه شناسان جنایی لوح ضمیر کودک را همچون
آئینه ای پاک و شفاف می دانند که هر گونه نقش نیک و بد را در خود می پذیرد.
از آنجا که خانواده به عنوان ابتدایی ترین محیط رشد و تکامل و والدین اولین الگوهای رفتاری کودک به حساب می آیند و می توانند تأثیر شگرفی در نحوه زندگی و افکار و عقاید فرد به جا بگذارند، لذا رفتار صحیح خانواده و توجه به شناخت نیازها، علائق و خواسته های کودک، بسیار اساسی به نظر می رسد. این اصلاح موقعیت خانواده در درجه اول با آموزش، میسّر می شود. بسیار مفید است که برای مادران باردار قبل از تولد نوزاد کلاس های آموزشی جهت رفتار با کودک تشکیل شود.
زمانی که دختران قبل از ازدواج، آموزش شیرینی پزی و آشپزی را به عنوان نکته ای مثبت برای زندگی می دانند، آیا تربیت فرزند که بسیار اساسی تر و حساس تر از این امور است کلاس آموزشی نمی طلبد ؟ معمولاً مراکز بهداشت و تنظیم خانواده در بیمارستان ها، خصوصیات ظاهری، قد، وزن و بیماری های کودکان را کنترل می کنند ؛ چه خوب است اگر در کنار این مراکز بهداشت جسمی، مکان هایی نیز جهت بهداشت روانی افراد خانواده تشکیل شود تا هرگاه مادران با مشکل تربیتی مواجه شدند از طریق این مکان ها رهنمودهای لازم را دریافت کنند.
پرورش نونهالان و آموزش چگونه
واکنش نشان دادن نسبت به موقعیت های مختلف در جامعه، از اهمیتی به مراتب
بالاتر برخوردار است. آموزگاران به عنوان مربیانی که ساعات زیادی را در
مدرسه صرف تربیت نوجوانان می کنند بیش از هرکس دیگر قادرند انحرافات اخلاقی
را در نوجوانان تشخیص داده و در مراحل اولیه کنترل کنند. پس بیایید یک بار
دیگر رسالت عظیم والدین و آموزگاران را به آنها یادآور شویم.