قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

گروه هاو کانال های با امام خامنه ای تا ظهور - در ایتا ، سروش ، وات ساپ ، ای گپ و بله دنبال کنید

قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

گروه هاو کانال های با امام خامنه ای تا ظهور - در ایتا ، سروش ، وات ساپ ، ای گپ و بله دنبال کنید

قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

اهمیت مساله مهدویت مثل اهمیت نبوت است چون آن چیزی که مهدویت مبشر آن است که همه انبیا برای آن آمده اند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته بر اساس عدالت و با استفاده از همه ظرفیت هایی که خدای متعال در انسان قرار داده دوران ظهور دوران جامعه توحیدی است دوران حاکمیت توحید است دوران حاکمیت حقیقی دین دوران استقرار عدل است به معنای کامل و جامع این کلمه انبیا برای این آمدند

"جستجو در مطالب ویلاگ "

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سایت های کاریابی و کارآفرینی

منتظر بودیم که در خانه رهبری غذا بخوریم !!!

شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۱۸ ب.ظ

 یک خاطره‌ دیگر، همین ایام ماه مبارک بود. برای قضیه‌ استهلال ما در دفتر مانده بودیم.


شب با یکی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما این موقع - موقع افطار - در دفتر هستید؟ گفتیم برای استهلال مانده‌ایم. فرمودند خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان می‌خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم می‌کردیم. گفتیم نه آقا در دفتر غذا تهیه کرده‌اند. فرمودند نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم. ‌این آقای حاج ناصر که پذیرایی می‌کند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمی‌افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می‌آمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه، که اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم. ایشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر می‌آمدیم، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند‌ برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند‌ چرب‌تر از غذای حضرت آقا بود.
بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می‌دادند. ایشان گفت که خانواده‌ حضرت آقا مشهد مشرف شده‌اند و قبل از رفتن یک قابلمه‌ بزرگ از این حلواها درست کرده‌اند. به اندازه‌ این سه‌ چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می‌خوریم. گفتم سحر چه کار می‌کنید؟ ایشان گفت برای سحر هم آبگوشت درست می‌کنیم و به اندازه یک پیاله‌ برای حضرت آقا آبگوشت می‌دهیم و بقیه‌اش را هم خودمان می‌خوریم.
این برنامه‌ غذایی آقا بود. از این نمونه‌ها تقریباً فراوان است که واقعاً زندگی آقا، یک زندگی کاملاً زاهدانه است. یعنی من می‌توانم به جرات عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است.
البته تعداد اولاد بیشتر شده‌اند‌، عروس، داماد و نوه و یک مقدار فضای بیشتری لازم است‌ اما کیفیت زندگی هیچ فرقی نکرده است، همان زندگی، همان خانه، همان امکاناتی که ایشان در دوره‌ قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهدیم الان همان وضعیت هست.

خل و خرج منزل رهبری

با توجه به این که مقام معظم رهبری هم رهبرند و هم مرجع تقلید، طبعا مسائل مالی زیادی در پیرامون ایشان وجود دارد از جمله وجوهات شرعی. اگر مصادیقی را سراغ دارید که از حساسیت‌های آقا برای حفظ بیت‌المال یا درست هزینه شدن وجوهات حکایت دارند، برای مردم بیان فرمایید.
اداره‌ زندگی ایشان عمدتاً‌ یعنی آن قدر که من اطلاع دارم که تا حدی دقیق است‌ بیشتر از نذوراتی است که مردم در مورد حضرت آقا انجام می‌دهند. نذورات می‌آید. برای امام هم (رضوان‌الله تعالی علیه) خیلی نذورات می‌رفت. برای حضرت آقا هم نذورات زیاد می‌آید که نذر شخصی آقا می‌کنند که آقا، زندگی‌شان عمدتاً از همین نذورات اداره می‌شود و از بیت‌المال و از دفتر استفاده نمی‌کنند. از وجوهات که اصلاً هیچ استفاده نمی‌کنند. عمدتاً همین نذورات است.
یکی از دوستان دفتر گفتند حضرت آقا مبلغ زیادی را دادند و فرمودند این را جزو پولهای دفتر قرار بدهید. از پول شخصی خودم هست. جزو پولهای دفتر بگذارید. برای استفاده‌هایی که ما از امکانات می‌کنیم، گاهی تلفنی و گاهی از امکانات بیت‌المال که استفاده می‌کنیم‌.

خاطره دیدار جرداق با رهبر انقلاب

جورج جرداق متفکر و ادیب مسیحی لبنانی نویسنده کتاب «امام علی، صدای عدالت انسانی» چهاردهم آبان ۱۳۹۳ درگذشت، وی از متفکران برجستۀ عرب بود که سال‌های بسیاری از عمرش را صرف پژوهش و نوشتن دربارۀ امام علی(ع) کرد. از او در سفری که در سال 1997 به ایران آمدم، با امام خامنه‌ای دیدار کرده و گفت‌وگو کردیم. احساس کردم که بواقع، انسانی بزرگ است، چه، از ویژگی‌های انسان بزرگ تواضع است. ایشان به همان اندازه که بزرگ بود، متواضع هم بود.

وی افزود: در آن دیدار در مورد امام علی(ع) و انگیزه‌هایی صحبت کردیم که موجب شده بود در مورد امام علی(ع) کتاب بنویسم. ایشان کتابم را خوانده و بسیار پسندیده بود و من نیز به این خاطر از ایشان تشکر و به ایشان عرض کردم که بحق، نام شما باید امام باشد و ما از شاگردان شما هستیم. جرج جرداق درباره برداشت خود از شخصیت رهبر انقلاب گفت: ایشان یک انسان متفکر، فرهیخته، دانا، بزرگوار، وارسته و متواضع بود، همان گونه که شایسته یک رهبر است. در مورد ایشان باید بگویم که او پیرو امام خمینی(ره) است و امام خمینی(ره) هم پیرو امام علی(ع) بود. آیت‌الله خامنه‌ای، مردی بزرگ است و اگر این‌گونه نبود، به این مرتبه نمی‌رسید. وی گفت: من می‌دانم هر کس بخواهد شخصیت ایشان را تعریف کند، او را شخصیتی در منتهای انسانیت و بر قله اخلاق و عدالت معرفی خواهد کرد. ایشان انسانی بزرگ است و ایران به خاطر وجود چنین شخصی باارزش است. من از همین جا آرزو می‌کنم که ایران در این زمان همان‌گونه که شایسته چنین مردی است، همراه با عدالت و اخلاق و همه خوبی‌ها باشد. به صورت کلی می‌توانم بگویم که امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای بر راه و روش امام علی(ع) حرکت کرده‌اند.

منبع: ویژه نامه «تداوم آفتاب» روزنامه جام جم مردادماه87 /:"احمد مروی" معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام معظم رهبری

فرزند رهبری نباید این غذا را بخورد

یکی از مطالب و موضوعات جالبی که در اینترنت در مورد رهبران جستجو می شود نحوه زندگی ،خانواده ، فرزندان وشیوه زندگی آنان است و از طریق خانواده هایشان نسبت به آن رهبر دیدگاه یا به تحلیلی می رسند .در سالیان گذشته یکی از پرجستجو ترین مطالب که به این وبلاگ ارجاع شده است نیاز به دانستن در مورد فرزندان رهبر عزیز انقلاب بوده  است و زندگی ساده و مردمی آنها باعث می شود کسی  باورنکند که  این سادات و آقا زاده های بزرگوار فرزند رهبر عزیز ایران باشند که به خاطر عزتشون هیچ میل و انگیزه ای برای وارد شدن به مادیات و امور سیاسی ندارند و واقعا پدر معظمشون هم آنها را نهی کرده اند از وارد شدن به سیاست و حتی به مسوولین قضایی هم دستور داده اند که فرزندانش مصونیت قضایی ندارند.
زندگی ساده و بی آلایش و زلال رهبر معظم انقلاب را همه سیاستمداران دیده اند و هیچ سیاستمداری در ایران پیدا نمی شود بتواند ادعای خلاف آن را مطرح کند،البته این رود از سرچشمه پاک است و زندگی والد رهبر معظم انقلاب نیز ساده و مختصر بوده است در ذیل برخی از داستانهای کوتاه در مورد زندگی رهبری و فرزندانشون آمده است که شما را دعوت به مطالعه آنان می کنم.

مختصری اززندگی رهبر انقلاب و تعداد فرزندان و شغل آنها

آیت الله العظمی سید علی خامنه ای "مدظله العالی"، در 28 صفر در سال 1318 هجری شمسی در مشهد، و در منزل یکی از علمای زاهد و به نام مشهد، یعنی آیت ا ...سیدجواد خامنه ای، دیده به جهان گشودند.
پدربزرگ ایشان آقا سید حسین خامنه ای، از علمای آذربایجانی، و اصالتاً اهل یکی از قصبات توابع تبریز به نام خامنه بود. و قبل از اقامت در نجف، در محله خیابان تبریر سکونت داشت. شهید شیخ محمد خیابانی،‌از روحانیون مبارز دوران مشروطیت، شوهر عمه مقام معظم رهبری است.
مادر ایشان دختر مرحوم حجة الاسلام و المسلمین سید هاشم نجف آبادی بود، و سعی وافری در تربیت فرزندان خود داشت.
به هر حال دوران کودکی را در یک خانه کوچک 70 متری در محلة فقیر نشین مشهد، که فقط یک اتاق و یک زیرزمین داشت، به سر می‌بردند.
پس از آموزش قرآن در سن چهار سالگی در مکتب خانه، در سن هفت سالگی راهی دبستان شدند. و تحصیلات خود را بعد از دبستان، در دوره های شبانه تا اخذ دیپلم ادامه داده، بطور همزمان دروس طلبگی را نیز از سن 13 سالگی در مدرسه نواب ادامه دادند. و در کنار اینها به ورزش نیز می پرداختند. پس از اتمام درسهای سطوح اولیه و عالیه حوزه، دوسال از درس خارج مرحوم آیت ا...میلانی بهره بردند و سپس حدود دو سال در نجف، از آیات عظام حکیم، خوئی و شاهرودی استفاده نمودند. آنگاه به قم عزیمت کرده، از دروس خارج فقه و اصول حضرت امام ( ، آیت ا...بروجردی، و برخی علمای دیگر کسب فیض نمودند.(1)
مبارزات ایشان همزمان با قیام حضرت امام( در سال 42 شروع شد. و در تمام مراحل و تا آخر در کنار امام( ، و در ردیف یاوران اصلی و اولیه باقی ماندند. در طول این مدت چندین مرتبه دستگیر و زندانی شده، مورد اذیت و آزار مأموران رژیم سفّاک پهلوی قرار گرفتند.
دو فرزند پسر ایشان ازدواج نموده اند، و طلبه هستند. و یکی از دخترانشان عروس آقای محمدی گلپایگانی، رئیس دفترشان می‌باشد. پدرخانم یکی از پسرانشان آقای دکتر غلامعلی حدّاد عادل، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، و پدرخانم پسر دیگرشان آقای لولاچیان، از همکاران فعال در ستاد اقامه نماز می باشند. دو فرزند دیگر ایشان نیز محصل می باشند.1

ناشناس در میان مردم

امروز با یکی از محافظان آقا دیداری کوتاه داشتم ، از زندگی ساده ، صمیمی و مردمی آقا و روح لطیفش می‌گفتت و ‌گفت ؛آیت الله خامنه ای محافظ ما بوده است...
وی که اکنون شغل معلمی را اختیار کرده است از داستان ناشناس به جبهه رفتن فرزند آیت الله خامنه ای خاطره ای را ذکر کرد و گفت که او آنقدر گمنام بود که کسی اور ا نمی شناخت و یکی از خاطرات وی را بیان کرد :«مدتی بود که از پسر آقا خبری نداشتیم(زمان ریاست‌جمهوری) و هراسان به دنبال او می‌گشتیم دیگر شک داشتیم که خوشبین باشیم و فرضیه‌های ربودن وی پیش آمد و...تا اینکه یکروز از بیمارستان فیاض‌بخش به دفتر رئیس‌جمهوری تماس گرفتند و گفتند آقا یک پسر جوانی اینجا هستند که از جبهه آمده‌اند و موجی است و ما هر چه از او می‌پرسیم که فرزند چه کسی هستی جواب می‌دهد من پسر سیدعلی خامنه‌ای هستم این سه روز است دائم این جواب را به ما می‌دهد.  و ما هم رفتیم و پسر گمشده رئیس‌جمهور که کسی آن را نمی‌شناخت و به باور کسی هم نمی‌رسید که او فرزند شخص دوم مملکت باشد را به خانه برگرداندیم.

دستور رهبری به مسئولین قضایی ؛اگر پسر رهبری هم تخلف کرد با او برخورد کنید

یکی از مسئولان نظامی دستور تصرف مکانی را صادر کرده بود. گرچه حق با او بود، اما شیوه اقدام قانونی نبود. سازمان قضایی نیروهای مسلح گزارش حادثه را تنظیم و خدمت مقام معظم رهبری ارسال کرد. ایشان در زیر آن گزارش، مرقوم فرمودند: با متخلف برخورد کنید ولو پسر من باشد. (2)
مقام معظم رهبری هنگام بر دوش گرفتن زعامت و رهبری مسلمانان جهان وظیفه خود را اینگونه بیان میکنند:من همین الان خودم را یک طلبه معمولی و بدون برجستگی و امتیازی خاص می‌دانم؛ نه فقط برای این شغل باعظمت و مسؤولیت بزرگ، بلکه - همان‌طور که صادقانه گفتم - برای مسؤولیتهای به مراتب کوچکتر از آن، مثل ریاست جمهوری و کارهای دیگری که در طول این ده سال داشتم. اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت(3)
فرزند رهبری نباید این غذا را بخورد

آیت‌الله جوادی آملی هم‌ یک خاطره زیبایی از حساسیت رهبری نسبت به بیت المال دارند و می فرمایند:یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که با هم باشیم. آقا فرمودند: این غذا از بیت‌المال است، شما هم مهمان بیت المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.(4)

مسئولیت های مهم فرزندان رهبری

آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازاده‌ها‌شان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمی‌پسندند. خود اینها هم هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت این جور تربیت شده‌اند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند. لذا می‌بینید حتی ضدانقلاب‌ترین مجموعه‌ها و گروهها، داخل و خارج، برای هر کس حرفی بزنند‌ البته من آن حرفها را تأیید نمی‌کنم، خیلی از آنها هم شایعات و حرفهای دروغ است، من نمی‌خواهم آنها را تصدیق کنم‌ ولی در مورد حضرت آقا و آقازاده‌ها من نشنیده‌ام چیزی گفته شود. هیچ کس هم شاید نشنیده باشد. چون می‌دانند اگر این را بگویند، کسی باور نمی‌کند و آن حرفهای دیگرشان را هم کسی باور نمی‌کند. یعنی این قدر زندگی آقا و زندگی خانواده و فرزندان آقا‌ سادگی‌شان، بی‌رغبتی‌شان و بی‌توجهی‌شان به مسائل دنیایی‌ تقریباً محرز است که هیچ وقت حتی آن ضدانقلابها، متعرض این معنا نشده‌اند.
فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانی‌هایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغه‌هایی است که خود آقا دارند. این که آنها برای خودشان دنبال آینده‌ای باشند‌ زندگی، مال، منال، پول، پس‌انداز‌ اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع می‌شدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیده‌ام.
آقازاده‌ها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند والاّ هیچ کدام از آقازاده‌ها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند. درس می‌خوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کرده‌اند. خود آقا مصطفی که الان سطوح عالیه را در قم تدریس می‌کنند. ایشان مکاسب و کفایه در قم تدریس می‌کنند.(۵)

وقتی فرزند رهبری داماد می شود

آقا مصطفی‌ آقازاده بزرگ آقا‌ همان سال اول ازدواجشان که طلبه‌ قم بودند ‌ الان هم قم هستند‌ خانه‌ای اجاره کرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند -  ما را یک روز برای ناهار دعوت کردند. ما رفتیم منزل ایشان. یک سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یک گلدان معمولی خریدیم و رفتیم که دست خالی نرویم. من واقعاً‌ تعجب کردم که آیا این خانه، خانه‌ یک تازه‌داماد است؟! حالا نه خانه‌ فرزند رهبر انقلاب و مقام اول کشور، حتّی خانه‌ یک تازه‌داماد هم این نیست. یعنی یک خانه‌ تازه‌داماد، بالاخره یک زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه‌ تازه‌داماد و خانه‌ تازه عروس، هست. من توی خانه‌ اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یک تازه‌داماد و یک تازه عروس را ندیدم. بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه‌ در چهار‌ چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه می‌کردم. حواسم بود و تا آنجا که می‌توانستم، رصد می‌کردم اوضاع و احوال خانه را‌. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موکت بود و دو‌ سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی! زندگی ساده و خوبی در آقازاده‌های ایشان سراغ داریم.(۵)
-------
منابع و مآخذ:
1- کتاب خاطرات و حکایتهای ویژه از زندگی نامه مقام معظم رهبری، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت
2-حجت الاسلام نیازی، رئیس (وقت) سازمان بازرسی کل کشور.
3-سخنرانی در مراسم بیعت ائمه‌ جمعه سراسر کشور به اتفاق رئیس مجلس خبرگان، 12/04/۶۸
4- حجت الاسلام ابوترابی 
۵- ویژه نامه «تداوم آفتاب» روزنامه جام جم مردادماه87 /:"احمد مروی" معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام معظم رهبری


آیت الله خامنه ای چگونه به رهبری رسیدند

از هنگامی که خورشید انقلاب اسلامی در آسمان این سرزمین سرخ فام طلوع کرد، تا چهاردهم خرداد 1368 فقط 10 سال و اندی سپری شد، امّا شعاع اندیشه های ناب و نورانی این شمس پرفروغ تا قلب زمین و زمان پیش رفت، به گونه ای که امروز هیچ نقطه ای از این کره خاکی نیست که نام خمینی کبیر و انقلاب سترگ او را نشنیده باشد.
انقلاب خمینی با جوهره دین و مختصه های ظلم ستیزی، عدالت خواهی و مردم مداری همراه بود. عناصر قدرتمندی که وقتی با فرّه مندی و رهبری کاریزماتیک این مرد بی نظیر درآمیخت، توفانی سهمگین از خیزش مردمی برپا کرده و نه تنها یک دولت مستقر و مورد حمایت قدرت های بزرگ دنیا را از بیخ و بن برکند، بلکه مدنیّت غرب و موجودیت دنیای استکبار را نیز به چالش کشاند.
از این رو، انقلاب اسلامی همچنان که فرصتی برای رویش مجدّد و حیرت انگیز گلواژه هایی نظیر خدا، ایمان، عدالت و معنویت، بر شاخه های خشکیده و ترک خورده فطرت انسان معاصر بود، تهدیدی بی نظیر نیز برای قدرت های سلطه جوی اهریمنی به حساب می آمد، چرا که این رویش عمومی، نوید بخش افول ایدئولوژی مادی و مرگ تمدن منحط غرب بود و این حقیقت انقلابی است که «میشل فوکو»، جامعه شناس برجسته فرانسوی به زیبایی تمام از آن به «روح جهان»1 تعبیر می کند. به راستی اگر این روح، دیر یا زود بر تمام جغرافیای ذهن و عین این عالم مستولی شود، آیا در آن صورت، باز هم بازوان و پنجه هایی وجود خواهند داشت تا در جهت مطامع زورمداران و استعمارگران عصر استعمار فرانو، به منافع ملت ها چنگ اندازی کنند؟ پس چه باید کرد؟ و با چه وسیله و امکانی باید جلوی حرکت بنیادگرایی اسلام را گرفت؟
این، یک پرسش اساسی و جدی بود که «هیگ» وزیر وقت امور خارجه آمریکا رسماً در مجلس سنای این کشور، از نمایندگان پاسخ آن را مطالبه می کرد و آنان را پیوسته به چاره جویی فرا می خواند. 2 پرسشی که در واقع بازتاب تشویش ها و نگرانی های سیاستمداران آن روز و امروز غرب است. پرسشی جدی که البته پاسخی جدی تر می طلبید. رویارویی و مواجهه حذفی، با اعتماد بر توان برتر نظامی و نفوذ سیاسی در جهان، تنها گزینه ممکنی بود که می توانست ضمیر متلاطم و آشوب زده سیاستمدارانی که درک درستی از حقیقت انقلاب اسلامی و واقعیت های جامعه ایرانی نداشتند را آرام کند. از این رو جبهه کفر، از نخستین روزهای تولد این انقلاب شکوهمند با تمامی توان در برابر آن صف آرایی کرد، تا شاید بتواند این نور را پیش از آن که کانون توجه سایر مسلمانان و ملل آزادی خواه جهان گردد، خاموش سازد و دست کم از گسترش نفوذ آن در جهان بکاهد. «یریدون لیطفؤ نورالله بافواههم. »3
جاسوسی، مهره سازی و نفوذ دادن عناصر فاسد در مراکز حساس نظام، راه انداختن عملیات های تروریستی و براندازانه، درگیر کردن نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی با یک جنگ فرسایش گر و توانگیر به مدت هشت سال و طراحی و ساماندهی چندین کودتا و عملیات نظامی و ده ها اقدام ایذایی دیگر، از جمله اقداماتی بود که به عنایت خداوند متعال و به خاطر حقانیت این نظام قدسی، که حتی بیگانگان نیز تصریحاً یا تلویحاً آن را «معجزه قرن» می خواندند؛4 هیچ یک از آنها نتوانستند جلوی درخشش و پرتوافشانی آن را بگیرند.
با وجود همه این شکست ها و ناکامی های پی در پی، اما استکبار جهانی هیچ دلیلی برای رهاسازی انقلاب اسلامی و تن دادن به شکست در برابر آن نمی دید، بویژه آن که یک نقطه بسیار امیدبخش دیگری وجود داشت که آنان را همواره، نسبت به تحقق آرزوهایشان امیدوار نگاه می داشت و آن چیزی جز ارتحال امام خمینی این خورشید تابناک انقلاب اسلامی نبود.
تصویری از آن غروب دهشتناک
ارتحال امام خمینی(ره) فاجعه ای بود که دیر یا زود می بایست اتفاق می افتاد و هیچ راهی جز تمکین و تسلیم در برابر این سنت الهی نیز وجود نداشت، همان گونه که انقلاب الهی پیامبر اسلام(ص)، این قدسی ترین انسان روی زمین نیز ناگزیر به این سرنوشت تلخ، تن داد.
با این حال، نمی توان فضای دهشتناک و یأس آلود ناشی از این غروب فاجعه آمیز را انکار کرد و هیاهوی جغدان و هجوم خفاشانی که سال ها در انتظار چنین رویدادی لحظه شماری می کردند را نشنیده و نادیده گرفت. هجوم گاه و بیگاه این تصور تلخ، حتی لرزه بر اندام آنانی می انداخت که خود نماد استواری و تندیس مقاومت در سخت ترین و دلهره آورترین شرایط انقلاب بوده اند.
مقام معظم رهبری در یکی روزهای حادثه غم انگیز ارتحال بنیان گذار انقلاب اسلامی، می فرماید:
«ده سال پیش که ایشان ]امام خمینی[ دچار عارضه قلبی شدند، با جمعی از دوستان - که امروز بسیاری از آنها جزء شهدا هستند و در جوار رحمت الهی آرمیده اند - خود را در آن هوای سرد و برفی به قم رساندیم و آن وجود عزیز که حیات انقلاب، مرهون او بود را به تهران آوردیم، و در بیمارستان قلب بستری کردیم. روزهای سختی گذشت و چه دلهره ها و نگرانی های غیرقابل توصیفی را پشت سر گذاشتیم. از آن روزها تا پایان حیات ایشان دائماً نگران این حادثه تلخ بودیم و بارها به پروردگار متعال عرض می کردیم که دعای شوق انگیز امت مؤمن و مخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقای این قلب تپنده است با بزرگواری خود دعای امت ما را مستجاب کن، هر وقت تصور فقدان این موجود عظیم و عزیز را می کردیم، واقعاً دنیا برای همه ما بی معنی و تاریک جلوه می کرد. »5
تشدید بیماری حضرت امام خمینی (ره) و بستری شدن ایشان در بیمارستان قلب تهران، در سال 1358 خبرگان امت بویژه حضرت آیه الله خامنه ای و حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی را واداشت تا به محض تشکیل نخستین مجلس خبرگان رهبری، در سال 1362 به فکر تعیین جانشین رهبری بیافتند و به رغم عدم پیش بینی چنین نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی، این مسئله را به طور جدی پیگیری کنند.
آقای هاشمی رفسنجانی در تبیین دلایل این اقدام، می گوید:
«اصلاً ما خودمان قبلاً طراحی کرده بودیم که جانشین امام را داشته باشیم تا خدای ناکرده اگر برای امام حادثه ای پیش بیاید، کشور دچار خلأ نشود. خوب شما که حال امام را می دانستید، ما معمولاً شب ها هر وقت تلفن خانه ما زنگ می زد، می ترسیدیم یک خبری از امام باشد، حال ایشان در آن وقت مساعد نبود، دکترها در بدن ایشان یک دستگاه فرستنده گذاشته بودند که اگر در حمام یا دستشویی دچار مشکل شدند، افراد بیرون، از حال ایشان مطلع شوند، این قدر تحت مراقبت بودند. بنده هم کنار منزل ایشان منزل کرده بودم که هر وقت لازم باشد به کمک ایشان برویم، شرایط مناسبی نبود، لذا ما خیلی برایمان مهم بود که جانشین رهبری آماده باشد که دشمنان توطئه نکنند. »6
البته با عنایت خداوند، حیات پربرکت حضرت امام پس از آن حادثه، هرچند توأم با بیم و امید تا ده سال ادامه یافت و با هدایت و سکانداری آن روح الهی، نظام اسلامی از بحران های بزرگ سیاسی، نظامی - امنیتی و اقتصادی دهه 60 به سلامت عبور کرد، اما این تازه آغاز یک راه طولانی، ناهموار و آمیخته با انواع خطراتی بود که تا رسیدن به آن ساحل امن فاصله زیادی داشت، بخصوص این که خطر جنگ همچنان باقی بود و احتمال برافروخته شدن مجدد آن به محض ارتحال امام خمینی(ره) وجود داشت. در چنین شرایطی، از دست دادن امام خمینی(ره) به عنوان محور و نقطه اتکای انقلاب اسلامی، می توانست به معنای ختم انقلاب و از دست رفتن تمام آمال و آرزوهای ملتی باشد که دست کم دو دهه (با توجه به مبارزات پیش از پیروزی انقلاب) برای تحقق آنها از تمام سرمایه های مادی و معنوی خود مایه گذاشته بودند. آری «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل»7 اما او می خواست که این نور همچنان بر بام عزت و شرف مسلمانان، تابناک و فروزنده باقی بماند. «واللّه متمّم نور ه ولو کر ه الکافرون»8

 


نقش خبرگان رهبری در تجدید حیات انقلاب اسلامی
امید و تلاش دشمن برای براندازی نظام جمهوری اسلامی در پی بحران ناشی از ارتحال بنیان گذار آن، نکته ای نبود که از نظرها پنهان بماند. در حقیقت ارزشمندترین لحظاتی که دشمن سال ها صبر خود را در انتظار آن آزموده و عمر خویش را فرسوده بود، اینک به بار نشسته بود. فقدان رهبری، همراه با شرایط مبهم و ناپایدار امنیتی در مرزها، وضعیت آسیب پذیر امنیت داخلی و نیز شوک شدید وارد بر مردم، همگی شرایط مساعدی را برای آغاز تحریکات و تحرکات خباثت آلود دشمن مهیا کرده بود، امّا تصمیم غافلگیرکننده خبرگان امت در انتخاب سریع و شایسته رهبر بعدی به یک باره تمام این معادلات را به هم ریخت و رهروان امام از فردای آن واقعه، در پرتو رهبری الهی و حکیمانه امامی دیگر، به راه خود ادامه دادند و این بحران بزرگ و خطرات ناشی از آن را نیز با هوشیاری و بردباری از سر گذراندند.
با انتخاب حضرت آیه الله خامنه ای به رهبری امت اسلامی، که با هدایت خداوند و هوشیاری خبرگان امت صورت گرفته بود، فصل جدیدی از حیات پربرکت انقلاب اسلامی، آن هم در پهنه ای وسیع تر رقم خورد و خورشید انقلاب اسلامی که با غروب خود، پرده ای ازغم بر دل های تازه حیات یافته این امت افکنده بود، با عنایت الهی بازگشت تا افق این سرزمین را دگر بار به اشراق خود روشن سازد. از این رو اگر انتخاب حضرت آیه الله خامنه ای را به رهبری امت اسلامی ایران، ردّ الشمس انقلاب و تجدید حیات انقلاب اسلامی بنامیم، سخن به گزاف نگفته ایم.
مروری بر چگونگی انتخاب آیه الله خامنه ای به رهبری انقلاب
در قانون اساسی مصوب 1358 مرجعیت یکی از اصلی ترین شروط رهبری به شمار می رفت. 9 در جریان بازنگری قانون اساسی در سال 1368 امام خمینی(ره) با ارسال نامه ای به حضرت آیه الله مشکینی، رئیس مجمع بازنگری قانون اساسی، نظر صریح خود، مبنی بر حذف شرط مرجعیت از مجموع شروط رهبری را اعلام فرمودند. در این نامه آمده بود:
«. . . خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند، من دخالتی نمی کنم. فقط در مورد رهبری، ما که نمی توانیم نظام اسلامیمان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامیمان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند.
من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آن ها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولی ّ منتخب مردم می شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی، من این را می گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند من هم قبول کردم. من در آن هنگام می دانستم که این در آینده نه چندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. »10
امام نه تنها مرجعیت را به عنوان شرط رهبری نپذیرفتند، بلکه حتی حاضر به پذیرش آن به عنوان یک اولویت نیز نشدند. آیه الله امینی، نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری در این باره می گوید:
«به دنبال آن ]دستور امام برای حذف شرط مرجعیت[ ما بحث های مفصلی انجام دادیم و افرادی موافق این شرط و عده ای هم مخالف آن بودند، تا این که قبل از ارتحال امام و زمانی که ایشان به بیمارستان منتقل نشده بودند، این جانب و آیه الله موسوی اردبیلی که رئیس کمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری بودند، به اتفاق مرحوم حاج احمد آقا، خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم، اجازه بدهید مرجعیت به عنوان یک اولویت در قانون باشد ولو این که شرط رهبری نباشد، امام راحل (ره) تأملی کردند و فرمودند: نه، زیرا نه دلیلی داریم که رهبر باید مرجع باشد و نه صلاح نظام است. آنچه ما داریم این است که ولی فقیه باید مجتهد و فقیه جامع الشرایط باشد. »11
از طرفی در اصل مذکور، پیش بینی شورای رهبری نیز شده بود. اصل یکصد و هفتم قانون اساسی، مجلس خبرگان را مکلّف می کرد تا در صورت نیافتن مرجعی دارای ویژگی ها و برجستگی های خاص برای رهبری، از میان مراجع سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری، تعیین و به مردم معرفی کنند.
تشکیل اجلاس اضطراری
هنوز کار بازنگری قانون اساسی به اتمام نرسیده بود که بنیان گذار انقلاب اسلامی ندای حق را لبیک گفته و جهان اسلام را با مرگ خود داغدار فرمودند. پس از ارتحال امام خمینی(ره)، در شامگاه سیزدهم خرداد 1368، مجلس خبرگان رهبری با تشکیل یک اجلاس اضطراری در همان شب، مسأله تعیین رهبر یا اعضای شورای رهبری را به بحث گذاشت. از آنجا که کار بازنگری و اصلاح قانون اساسی همچنان در جریان و اعتبار قانون اساسی مصوب سال 1358 نیز به قوت خود باقی بود، می بایست ساز و کاری درباره رهبری، در چارچوب همان اصول اتخاذ گردد، لکن در خصوص شرط مرجعیت، مجلس خبرگان، براساس نامه حضرت امام به آیه الله مشکینی، در اولین اقدام، این شرط را از میان برداشت و به همان اجتهاد مطلق بسنده کرد.
مرحله تعیین مصداق
به این ترتیب مرحله ای دشوارتر که تعیین مصداق بود، پیش روی خبرگان قرار گرفت. در این مرحله تعدادی از نمایندگان مجلس خبرگان، برخی از مراجع عظام تقلید را پیشنهاد کردند که به دلیل حساسیت موضوع رهبری، دشواری ها و پیچیدگی های عالم سیاست، آن هم در جهان پیچیده کنونی، با استقبال خبرگان روبرو نشد .
از آنجا که در بحث شورای رهبری، یکی از شخصیت های مورد توجه خبرگان، شخص حضرت آیه الله خامنه ای بود، در این مرحله نیز با هدایت الهی، قلب ها به سوی ایشان معطوف و پیشنهاد رهبری ایشان، مطرح گردید که به رغم مخالفت صریح و شدید معظم له، این پیشنهاد به رأی گذاشته شد که در نتیجه آن، حضرت آیه الله خامنه ای با اکثریت قاطع خبرگان امّت، به زعامت و رهبری انقلاب پس از امام خمینی(ره) برگزیده شدند.
مقام معظم رهبری، نحوه این انتخاب تاریخی و وضعیت روحی خود در آن شرایط حساس را چنین تشریح می کنند:
در آن لحظه به خدا پناه بردم
«آنچه که در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسئولیت، بر دوش بنده کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد؛ برای خود من حتی یک لحظه و یک آن از آنات گذشته زندگی، متوقع و منتظر نبود. اگر کسی تصوّر کند که در طول دوران مبارزه و بعدها در طول دوران انقلاب و مسئولیت ریاست قوه اجرایی، حتی یک لحظه در ذهن خودم خطور می دادم که این مسئولیت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده است. من همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلکه حتی از مناصبی که به مراتب پایین تر از این منصب بوده است - مثل ریاست جمهوری و دیگر مسئولیت هایی که در طول انقلاب داشتم - کوچک تر می دانستم...
البته در آن ساعات بسیار حساسی که سخت ترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا می داند که در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت؛ برادرها از روی مسئولیت و احساس وظیفه، با فشردگی تمام، فکر و تلاش می کردند که چگونه قضایا را جمع و جور کنند، مکرر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم می آوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد می کردم؛ اگر چه به نحو یک احتمال، برایم مطرح می شد که شاید واقعاً این مسئولیت را به من متوجه کنند.
در همان موقع، به خدا پناه بردم و روز شنبه، قبل از تشکیل مجلس خبرگان با تضرع و توجه و التماس، به خدای متعال عرض کردم: پروردگارا! تو که مدبّر و مقدر امور هستی؛ چون ممکن است به عنوان عضوی از مجموعه شورای رهبری، این مسئولیت متوجه من شود؛ خواهش می کنم اگر این کار ممکن است اندکی برای دین و آخرت من زیان داشته باشد، طوری ترتیب کار را بده که چنین وضعیتی پیش نیاید. واقعاً از ته دل می خواستم که این مسئولیت متوجه من نشود.
هر چه تلاش کردم نتیجه نداد
بالاخره در مجلس خبرگان، بحث هایی پیش آمد و حرف هایی زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، کوشش و تلاش و استدلال و بحث کردم تا این کار انجام نگیرد؛ ولی انجام گرفت و این مرحله گذشت.
من، همین الان خودم را یک طلبه معمولی و بدون برجستگی و امتیازی خاص می دانم؛ نه فقط برای این شغل با عظمت و مسئولیت بزرگ، بلکه - همان طور که صادقانه گفتم - برای مسئولیت های به مراتب کوچک تر از آن، مثل ریاست جمهوری و کارهای دیگری که در طول این ده سال داشتم؛ امّا حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوه » برای این مسئولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد می کنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم این مسئولیت را در حد وسع خود - که تکلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این، تکلیف من است که امیدوارم ان شاءالله مشمول لطف و ترحم الهی و دعای ولی عصر(عج) و مؤمنان صالح باشم. »12
هر چه اصرار کردم قبول نکردند
مقام معظم رهبری چند سال بعد به مناسبتی با اشاره به این موضوع، می فرماید:
«بعد از رحلت امام (ره)، در آن روز اول که در مجلس خبرگان شرکت کردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم و بالاخره اسم این بنده حقیر به میان آمد و بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و اتفاق کردند بر این که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب بکنند. من فعالیت کردم. مخالفت جدی کردم، نه این که می خواستم تعارف بکنم، خدا خودش می داند که در دل من، در آن لحظات چه می گذشت.
رفتم آنجا ایستادم و گفتم: آقایان صبر کنید، اجازه بدهید! - این ها همه ضبط شده و موجود است، هم تصویر و هم صدای آن هست - شروع کردم به استدلال که من را برای این مقام انتخاب نکنید. هر چه اصرار کردم، قبول نکردند. هر چه من استدلال کردم، آقایان مجتهدین و فضلایی که در آنجا بودند، استدلال های مرا جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم چاره ای نیست. چرا چاره ای نبود؟ زیرا به گفته افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این واجب، در من متعین شده بود؛ یعنی اگر من این بار را برنمی داشتم، این بار زمین می ماند. این بود که گفتم: قبول می کنم. چون دیدیم بار بر زمین می ماند، برای این که بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آنجا بود یا من می شناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول می کردند، یقیناً من قبول نمی کردم که این بار را بردارم. بعد هم گفتم: پروردگارا! توکل بر تو و خدا هم تا امروز کمک کرد. »13
ملاک های این انتخاب تاریخی
مهم ترین ملاک های مجلس خبرگان رهبری برای این تصمیم خطیر، عبارت بودند از:
.1 صلاحیت علمی لازم معظم له برای افتأ در تمامی ابواب
.2 عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام،
.3 بینش عمیق سیاسی، شجاعت، تدبیر، توان مدیریتی بالا و یک دهه تجربه بسیار ارزشمند در سطوح بالای مدیریتی که 8 سال ریاست جمهوری در سخت ترین شرایط جنگی، از جمله آنها بود.
افزون بر همه اینها، نظر صریح و بی پرده بنیان گذار انقلاب اسلامی نسبت به صلاحیت کامل معظم له برای تصدی امر رهبری که با شهادت تعدادی از افراد امین و مورد اعتماد امام به اثبات رسیده بود، خبرگان را در این تصمیم دلگرم تر نمود. در همان جلسه بود که حضرت آیه الله موسوی اردبیلی، ریاست قوه قضائیه، حاج سید احمد آقا خمینی؛ و نیز حجه الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی که همگی از یاران نزدیک و امین امام راحل بودند، شهادت دادند که بارها از زبان امام جملاتی را شنیدند که صراحت در صلاحیت حضرت آیه الله خامنه ای برای رهبری داشت.
آقای هاشمی رفسنجانی در یکی از سخنان خود، با اشاره به نخستین جلسه ای که برای حل مشکل قائم مقام رهبری در محضر امام برگزار شده بود و در آن جلسه سران سه قوه و حاج احمد آقا خمینی؛ و آقای مهندس میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) هم حضور داشتند، می گوید:
«رهبری آیه الله خامنه ای را اولین بار امام مطرح فرمودند، در حالی که هیچ کدام از ما اساساً تصوری از این موضوع نداشتیم. »14
ایشان همچنین اضافه می کند:
مسأله دوم ما این بود که کسی را ]برای رهبری بعد از امام[ نداشتیم. یکی از بحث ها، همان جا همین بود که در آن جلسه ما گفتیم که خوب چه کسی؟ ما که آقایان را می شناسیم، ما که علمأ را می شناسیم، ما که همکارانمان را می شناسیم، چنین چیزی نمی شود. در آن جلسه بود که ایشان (امام خمینی ره) فرمودند: «همین آقای خامنه ای» به هر حال اولین بار امام فرمودند، ما اصلاً چنین تصوری نداشتیم، برای ما که غیرمنتظره بود و برای شخص رهبری هم اصلاً شوک آور بود. »15
همچنین، مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا خمینی؛ یار و امین امام راحل (ره)، در حضور خبرگان ملت فرمود: وقتی حضرت آیه الله خامنه ای در سفر به کره شمالی بودند، امام گزارش های آن سفر را از تلویزیون می دیدند، آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم یا سخنرانی ها و مذاکرات ایشان در آن سفر خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند: «الحق که ایشان شایستگی رهبری را دارند. »16 او همچنین در یکی از سخنان خود، خطاب به مقام معظم رهبری فرمودند:
«حضرت امام بارها از جناب عالی به عنوان مجتهدی مسلم و بهترین فرد برای رهبری نام بردند. »17
خانم زهرا مصطفوی، صبیّه حضرت امام خمینی نیز می گوید:
«من مدت ها قبل از برکناری قائم مقام رهبری، شخصاً از محضر امام درباره رهبری پرسیدم و ایشان از آیه الله خامنه ای نام بردند و پرسیدم که آیا شرایط مرجعیت و اعلمیت در رهبری لازم نیست و ایشان نفی کردند و از مراتب علمی ایشان پرسیدم و صریحاً فرمودند که «ایشان اجتهادی را که برای ولی فقیه لازم است، دارد. »18
پس از انتخاب حضرت آیه الله خامنه ای به رهبری امت اسلامی، استقبال بی نظیری از سوی شخصیت ها، علمای مذهبی و سیاسی و نیز تشکل ها و احزاب صورت گرفت. صدای زنگ کاروان هایی که از دور و نزدیک خود را به جماران می رساندند تا با جانشین آن یار سفرکرده بیعت نمایند، تا ماه ها پس از رحلت امام (ره) همچنان به گوش می رسید. پیام های تبریک مراجع عظام و شخصیت های طراز اوّل علمی و سیاسی و نیز احزاب و گروه ها یادآور صحنه های پرشور و هیجانی بود که در غدیر، نقشی ماندگار از خاطره ها بر جای گذاشت.
ـــــــــــــــــــ

ـ.1 ایران روح یک جهان بدون روح، میشل فوکو.
.2 انقلاب اسلامی و مواضع استکبار جهانی، م افتخارزاده، ص .168
.3 سوره صف، آیه .8 «کافران می خواهند تا نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش کنند. »
.4 رابرت کالتون، دانشمند کانادایی: «از نظر من که یک غربی و فرد غیرمسلمان هستم، این معجزه است که یک انقلاب مکتبی و الهی بتواند در جهان امروز این طور تحقق پیدا کرده و در جهت استقرار عدالت به پیش برود. این انقلاب بدون شک از جانب خداوند حمایت می شود» (روزنامه کیهان، 14 دی 1360).
.5 مقام معظم رهبری، 18 خرداد .68
.6 هاشمی رفسنجانی، خطبه های نماز جمعه، 7 آذر .76
.7 «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها»
دیوان حافظ.
.8 سوره صف، آیه 8، «و البته خداوند نور خود را تمام و محفوظ خواهد داشت، اگر چه کافران خوش نداشته باشند. »
.9 در اصل 107 قانون اساسی مصوب سال 1358 تصریح شده بود:
«هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همانگونه که در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب، آیت الله العظمی امام خمینی چنین شده است، این رهبر، ولایت امر و همه مسؤولیت های ناشی از آن را بر عهده دارد. در غیر این صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می کنند. هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند او را به عنوان رهبر مردم معرفی می نمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را بعنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می کنند. »
.10 امام خمینی، 9 اردی بهشت .1368
.11 آیه الله امینی، خطبه های نماز جمعه قم، 14 آذر .76
.12 مقام معظم رهبری ، 12 / 4 / 68 در جمع ائمه جمعه سراسر کشور به اتفاق مجلس خبرگان رهبری.
13مقام معظم رهبری، 23 آذر 1373، در دیدار عمومی به مناسبت روز ولادت با سعادت حضرت امام جواد (ع).
14 آقای هاشمی رفسنجانی، خطبه های نماز جمعه تهران، 7 آذر .1376
15 همان.
16 مجله ارزش ها (منتظری از اوج تا فرود)، بهمن 1376، ص .95
17 روزنامه رسالت، 16 خرداد .68
18 مجله ارزش ها (منتظری از اوج تا فرود)، بهمن 76، ص .80

http://www.kayhannews.ir/850601/8.htm


پیام شفاهی و فوری آیت الله خامنه ای به حزب الله لبنان

روزنامه «السفیر» متن پیامی از رهبرانقلاب را منتشر کرد که در آغاز جنگ ۳۳ روزه از طریق سرلشکر قاسم سلیمانی در اختیار سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان قرار گرفته است. روزنامه «السفیر» لبنان در شماره پنجشنبه 22 آبانماه ، بخش‌هایی از کتاب «حزب‌الله و دولت لبنان» نوشته حسن فضل‌الله از نمایندگان وابسته به حزب‌الله در پارلمان را منتشر کرد که در آن، متن پیام ارسالی رهبر معظم انقلاب اسلامی به دبیرکل حزب‌الله لبنان آمده است.بر اساس آنچه در کتاب مذکور آمده، «سرلشکر قاسم سلیمانی این پیام شفاهی و فوری را حدود روز دهم جنگ 33 روزه به مقامات حزب‌الله منتقل کرد».در پیام رهبرمعظم انقلاب به نصرالله آمده است: «از خداوند متعال می‌خواهم که شما را حفظ و موفّق بدارد و دست شما را بگیرد و ان‌شاءالله شما را پیروز گرداند؛ بر خداوند متعال توکل کنید و ان‌شاءالله در دنیا هم پیروزی و هم رضایت ذات مقدس الهی را خواهید چشید. من همیشه شما را به پیروزی دعوت می‌کنم».این پیام می افزاید: سلام مرا به تک تک برادران برسانید. این جنگ سخت خواهد بود، اما بر خدا توکل کنید و پایداری نمایید؛ ما به پیروزی مقاومت یقین کامل و حتی بیش از یقین داریم. مقاومت پیروز شده و به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل می‌شود. از اطلاعات موجود (در طول جنگ) چنین بر می‌آید که دشمن خود را آماده کرده بود که در آغاز پاییز حمله‌ای را بر ضدّ شما انجام دهد. اسرائیلی‌ها با توافق آمریکا بدون دلیل یا با به دست آوردن یک بهانه با استفاده از عنصر غافلگیری می‌خواستند این جنگ را آغاز کنند.رهبر معظم انقلاب اسلامی در این پیام تأکید کردند: اسرائیل تصمیم به حمله به مقاومت در لبنان داشت و خود را برای آن آماده کرده بود. اسرائیل می‌خواست شما را غافلگیر کند؛ برنامه آنها این بود که نیروی هوایی اسرائیل در طول چند ساعت به هدف‌های متعددی در لبنان حمله هوایی کند و بعد از آن عملیات زمینی را آغاز کرده و بخشی از جنوب لبنان را اشغال کند و در شهرهای مختلف به شما حمله کرده و روند از بین بردن حزب‌الله را کامل نماید.«این جنگ به‌دنبال آن نبود که در مرزها متوقف شود، بلکه به دنبال تغییر منطقه بود اما اتفاقی که در جریان عملیات اسارت نظامیان اسرائیلی از سوی حزب‌الله افتاد، دانسته یا ندانسته طرح اسرائیل در تکیه بر عنصر غافلگیری را از بین برد و پروژه جنگی که در اوایل پاییز برای لبنان آماده شده بود، ناکام گذاشت؛ این شما بودید که زمان را (به اسرائیل و آمریکا) تحمیل ‌کردید و به‌ این ‌ترتیب آنها اقدامی را که برای آن زمان بندی کرده بودند، الان انجام دادند. این موضوع عنصر غافلگیری را از دست دشمن گرفت. این یکی از الطاف خفیه خداوند متعال در مورد شما بود».امام خامنه‌ای در ادامه پیام به دبیرکل حزب‌الله تصریح کردند: جنگ به علت اسارت دو نظامی انجام نشد، بلکه بخشی از یک پروژه آماده شده بود اما وقتی شما دو نظامی را گرفتید، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها پیش از اینکه از لحاظ نیرو و تجهیزات برای این جنگ آماده باشند، آن را آغاز کردند؛ آنها خود را در میدان مبارزه دیدند و عنصر غافلگیری را از دست دادند و به ‌این ‌ترتیب خداوند متعال طرحی را که بسیار بزرگ‌تر از اوضاع کنونی بود، از شما و از لبنان و کل منطقه دور کرد.

«حزب‌الله تاکنون (زمان ارسال نامه) 10 روز مقاومت کرده است، این در حالی است که دولت‌های عربی در سه روز شکست خوردند؛ این یک پیروزی خوب است اما باید تلاش خود را ادامه دهید. اسرائیل می‌ خواهد مقاومت را از بین ببرد که البته به خواست خداوند هرگز محقّق نخواهد شد. دشمن نگران است و مشکلات زیادی دارد؛ مشکلاتی که کمتر از مشکلات شما نیست، بلکه بزرگ‌تر است. شما در دنیا اسطوره شدید، باید بایستید و به دنیا ثابت کنید که محاسبات آمریکا و اسرائیل اشتباه بود».

پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به نصرالله به نقل از فضل‌الله اینگونه ادامه می یابد: جنگ شما جنگ سرنوشت‌ساز است؛ جنگی که شبیه جنگ خندق است. در آن زمان هم جنگ سخت و مشکل بود و جان‌ها به لب آمده بود. منافقان می‌گفتند بیایید به خانه‌هایمان برگردیم، پیروزی الهی که محمد(ص) به ما وعده داده کجاست؟ اما خداوند متعال بعد از پایداری و صبر مؤمنان آنها را پیروز کرد.به نوشته السفیر، امام خامنه‌ای در پایان این پیام تأکید کردند: ما با شما هستیم و در همه حال از شما حمایت خواهیم کرد؛ نگران نباشید. مهم این است که صبر کنید و در برابر این دشمن بایستید. توجه زیادی به مردم داشته باشید، چراکه آنها می‌خواهند مردم را از شما دور کنند. اگر خداوند شما را پیروز گرداند، به قدرتی تبدیل خواهید شد که هیچ نیرویی نمی‌تواند در برابر آن بایستد.


کارهایی که باعث انبساط خاطر مقام معظم رهبری می شود

حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان نماینده سابق ولی فقیه دربنیاد شهید   به بیان خاطراتی زیبا از ارتباط مقام معظم رهبری از خانواده های شهدا و ایثارگران پرداخت. وی گفت:25 سال در بنیاد شهید بودم که این سال‌ها همزمان بود با 25 سال رهبری مقام معظم رهبری. در تمام این سال‌ها که بودم هیچ کسی در تراز مسئولان نظام ندیدم که به اندازه مقام معظم رهبری با خانواده شهدا و ایثارگران انس و ارتباط داشته باشد. خیلی عجیب است کسی که بیشترین حجم کار و مسئولیت بر دوش او سنگینی می‌کند، بالاترین و بیشترین و پر حجم‌ترین ارتباط را با خانواده شهدا و ایثارگران داشته است.رهبر معظم انقلاب در شکل‌های مختلف به دیدار خانواده شهدا در تهران و همه استان‌ها می‌روند. در منازلشان حضور می‌یابند. در بسیاری از موارد من حضور داشتم و شاهد صحنه‌های بسیار عجیب و غریبی بودم. برخی از روزهای هفته مثل چهارشنبه‌ها هم به طورخصوصی باخانواده شهدا دربیت ملاقات همراه بانمازظهردیدارداشتند که معمولاً چند ساعت طول می‌کشید. در طول این سالها متوجه نشدیم این خانواده‌ها که با رهبری دیدار می‌کنند از چه طریقی گزینش می‌شوند از بنیاد شهید که نبود. از اقشار مختلف بودند، فقط سپاهی، ارتشی یا بسیجی نبودند. از اقصی نقاط کشور بودند. خانواده‌های یک شهید، دو شهیده و.....می‌آمدند نماز می‌خواندند و آقا با تک تک  آنها   صحبت می‌کردند و به حرف‌هایشان گوش می دادند. فضاهای عجیبی شکل می‌گرفت.فضائی آکنده ازعشق متقابل اشک شوق و… مثلا در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان؛ 300 خانواده شهید به دیدار آقا آمدند. حضرت آقا حدود سه ساعت سرپا ایستادند. خود خانواده‌ها نشسته بودند، یکی یکی می‌آمدند و با آقا صحبت می‌کردند بعد از اتمام سخن دوباره آن طرف‌ حسینیه می‌نشستند اما آقا همچنان ایستاده بودند. همسر، نوه، دختر، پسر، پدر و مادر شهید می‌آمدند، آقا با هرکدام با ادبیات خاص خودشان و با حالت عاشقانه و پدرانه‌ای آن‌ها را مورد محبت و تفقد قرار می‌دادند وسخن آنها را با حوصله می شنیدند و با آن‌ها سخن می‌گفتند. متن این گفتگوها را می توان مثنوی عاشقان نامید.

من شاید چند بار احساس کردم کمرم دارد از درد خستگی می‌شکند و زانوانم خم می‌شود، آهسته خودم را عقب کشیدم، روی زمین نشستم تا نفسی تازه کنم. ولی ایشان حدود3 ساعت همچنان ایستاده بودند. تازه بعدش نماز جماعت و بعد افطاری هم بود. بعد از اتمام دیدار به بنیاد شهیدبرگشتیم و به خیال خودمان همه چیز تمام شده بود برگشتیم کارتابل را برداریم و بعد به خانه برویم. ناگهان دیدم تلفن زنگ می‌زند؛ برداشتم، وقتی صدا را پشت خط شنیدم، چندثانیه برای من به مدت چند ساعت فشار آورد، که خدای من آیا درست می شنوم؟ خودشان هستند؟ حضرت آقا؟ چه شده است؟ سابقه نداشته خودشان پشت خط باشند. دیدم واقعاً خود ایشان است. نمی‌دانستم چه شده که نیم ساعت بعد از چهار ساعت دیدار طولانی؛ ایشان شخصا زنگ زده‌اند؟

فرمودند فلان همسر شهید... . فهمیدم ایشان بعد از این چند ساعت تازه رفتند و نشسته اند پای خواندن نامه‌های این خانواده‌های شهدا. مطالعه می‌کردند تا اینکه به نامه همسر شهیدی رسیده‌اند و گویا دیگر تحمل این را ندارند که بگذارند برای فردا و به دفتر بگویند که پی نوشت شود ودرسیستم اداری ارسال شود بعد هم ما قضیه را کنیم. گویا فضای نامه به گونه ای بوده که نمی‌توانستند شب را به خواب بروند بی‌آنکه اقدامی برای آنها کرده باشند. برای همین بلافاصله با بنده تماس گرفته بودند. آن همسر شهید در نامه‌اش نوشته بود من با فلان کس ازدواج مجدد کرده‌ام؛ فرزندی از او دارم اما چند سال است از هم جدا زندگی می‌کنیم و بچه‌ام را ندیده‌ام. کار ی کنید تا فرزندم را ببینم.

باورکردنی نبود آقا برای دل یک همسر سابق شهید که بتواند بچه‌اش را ببیند، شخصابا آن فوریت پیگیری کنند که این را حل کنید. وقتی دیدم آقا تا این اندازه اهتمام دارد من بروم منزل بخوابم؟ در بنیاد ماندم زنگ زدم این شوهر را پیدا کردم. تا سحر نشستم و با او حرف زدم. فردا همسر ایشان را صدا زدم و نشستیم تا مغرب با هم حرف زدیم. پس فردا دو نفر را با هم دعوت کردیم و با آن‌ها صحبت‌ کردم. به آن‌ها گفتم فردا شب، خدمت آقا ملاقاتی هست؛ می‌خواهم بروم گزارش کار را خدمتشان بدهم منتها بدانید کسی که انقدر و در این حد مسائل شما برایشان اهمیت دارد اگر چنانچه خبر خوشحالی به آن‌ها بدهیم خوشحالی ایشان خوشحالی امام زمان(عج) و خوشحالی امام زمان(عج) خوشحالی پیامبر اکرم(ص) و خوشحالی ایشان، رضایت خدا خواهد بود. آیا شما این را باور دارید؟ گفتند بله. گفتم می‌خواهم فردا شب که خدمت ایشان می‌روم، بگویم نه فقط مشکل دیدن فرزند حل شد بلکه مشکل و اختلاف به وجود آمده هم حل شد و آن‌ها سر زندگی‌شان رفتند. 4 ساعت با هم صحبت کردیم. آن‌ها گریه می‌کردند و ما گریه می‌کردیم. بالاخره مشکل شان حل شد و به زندگی‌شان بازگشتند.
شب بعد وقتی حضرت آقا را ملاقات کردیم به ایشان عرض کردم مشکل بچه که حل شد، مشکل زن و شوهر هم یکجا حل شد. یک نشاطی در چهره آقا مشاهده کردم که انگار خدا همه دنیا را یکجا به ایشان داده‌است. بالاترین احساس شادی را در چهره آقا مشاهده کردم. ما از این داستان‌ها با ایشان فراوان داریم. من واقعاً متحیرم که با این حجم گرفتاری و مسئولیت چطور ایشان آنقدر جزئی به مسائل ورود دارند.
در یک نمونه دیگر. چند وقت پیش در ضمن همین دیدارهای روز چهارشنبه. یک پدر شهیدی که آمد، دست آقا را ببوسد بدون اینکه حرفی بزند، بنا کرد انگشتر آقا را از دستشان کشیدن. باشدت زیادی این کار را انجام می‌داد. آقا با لبخند خطاب به آن پیرمرد گفتند شما انگشت ما را هم دارید با انگشتر ازجا می‌کنید. اما پدر شهید بی‌آنکه سخنی بگوید سرش را پایین انداخته بود و با فشار باز هم انگشتر را می‌کشید تا عاقبت آن را با سختی در آورد. یکی دیگر چفیه آقا را گرفت. یکی دیگر عبای آقا را گرفت. ایشان هم با روی گشاده تقدیمشان کردند. مخصوصاً درباره آن پدر شهید ما فکر می‌کردیم حضرت آقا لااقل به خاطر این برخورد از ایشان مکدر شوند. لااقل برای مدتی این دیدارها تعطیل شود اما دیدیم که دوباره هفته بعدش ملاقات گذاشتند.

تولیت مسجد مقدس جمکران همچنین گفت: برخی نزدیکان ایشان می‌گفتند آقا هر وقت  می‌خواهند دلشان باز شود، انبساط خاطری پیدا کنند و نشاط روحی بیشتری یابند سه کار انجام می‌دهند؛ یا به زیارت امام رضا(ع) می‌روند یا در جمکران نماز می‌خوانند و یا با خانواده شهدا دیدارمی‌کنند. در مدتی که جمکران بودیم آقا چهار بار به جمکران آمدند. آنجا هم صحنه‌های عجیبی از ایشان به چشم می‌خورد که چون تقید به محرمانه بودنش دارند شاید مجاز نباشم از ویژگی‌ها و حالات ایشان در نماز و اشکهایشان چیزی بگویم.

حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان در ادامه به نقش مقام معظم رهبری در پیروزی های حزب الله لبنان اشاره کرد و گفت: آقای سید حسن برای من می‌گفتند آقا در جنگ 33 روزه دونامه به بنده نوشتند که یکی‌ اعلام شد و دیگری نشد. آن نامه‌ای که اعلام نشد، نقش فوق‌العاده‌ای در تقویت روحی رزمندگان حزب‌الله و پیروزی ما در جنگ داشت. آقا در نامه نوشته بودند: «من مخصوص شما به مسجد جمکران رفتم و آنجا متوسل شدم و نصرت و پیروزی شما را از خدا خواستم.»

دیدیم که همان اتفاق و معجزه بی‌نظیر در تاریخ افتاد. معجزه پیروزی حزب‌الله علیه اسرائیل شاید دست کمی از پیروزی‌ انقلاب اسلامی علیه نظام شاه نداشت. از این جهت که دشمن بیدارتر و مجهزتر هم شده بود. تمام دنیای استکبار پشت اسرائیل و اسرائیل بعد از 40 سال از جنگ شش روزه -که برق آسا سه ارتش مصر و سوریه و اردن را شکست داد و صحرای سینا و بلندی‌های جولان و غرب، رود اردن و بیت المقدس را اشغال کرد- که 40 برابر هم قوی‌تر و به پیشرفته‌ترین سلاح‌های دنیا مجهز شده بود بعد از 33 روز مقاومت حزب الله شکست خورد. حزب‌اللهی که از نظر عده و عده قابل مقایسه با ارتش اسرائیل نبود، برای اولین بار اسطوره شکست ناپذیری ارتش اسرائیل را شکست و  طعم تلخ شکست را به کام صهیونیست‌ها و پشتیبانانش فرو ریخت. بنده معتقدم این معجزه‌ای بود که از پیوند معنوی با ولایت نشات می‌گرفت. 

منبع:گفتگو با تسنیم


نقش مقام معظم رهبری در روحیه آفرینی وپیروزی حزب الله لبنان

سید حسن نصر الله به مناسبت سالگرد پیروزی حزب الله لبنان مصاحبه ای با واحد مرکزی خبر داشت که به نقش آقا در این پیروزی پرداخت که قسمت هایی از این مصاحبه در پی می آید:

 خبرنگار: آیا درست است که جنابعالی با نیروهای مقاومت حداقل به مدت 30 شب هر شب جوشن صغیر می خواندید، زیرا در بازدیدی که در چند روز گذشته از جنوب لبنان از جمله مارون الراس و بنت جبیل داشتیم ، دست الهی را در کار حزب الله دیدیم. در این باره توضیح می دهید؟

سیدحسن نصرالله: در حقیقت‌ من‌ تنها واسطه‌ انتقال‌ این‌ توصیه‌ بودم‌ و این‌ توصیه‌ در واقع از جمله‌ رهنمودهای‌ امام خامنه‌ ای‌ (دام‌ ظله‌ الشریف)‌ بود.‌ در طول‌ مراحل‌ مقاومت‌ و جهاد در لبنان‌ خدمت‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ (دام‌ ظله‌ الشریف‌) می‌ رسیدیم‌ و ایشان‌ همواره‌ بر این‌ روابط معنوی‌ با خداوند سبحان‌ و توکل‌ به‌ خدا و ارتباط با خدا و انس‌ با قرآن‌ و دعا تاکید می‌ کردند‌. در روزهای‌ نخست‌ جنگ‌ نیز از جمله‌ رهنمودهای‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ در آن‌ مرحله‌ در کنار یک سری‌ بیانیه‌ هایی‌ که‌ صادر کردند توصیه‌ به‌ توکل‌ به‌ خدا و اطمینان‌ به‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ و دعا بود و به ویژه‌ از جمله‌ توصیه‌ های‌ ایشان‌ قرائت‌ دعای‌ جوشن‌ صغیر بود.‌ قرائت‌ دعای‌ جوشن‌ صغیر در لبنان‌ پیش‌ از این‌ زیاد معمول‌ نبود و مردم‌ بیشتر با دعای‌ جوشن‌ کبیر آشنا بودند که‌ در شبهای‌ قدر ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ قرائت‌ می‌ شود از این‌ رو جوشن‌ صغیر برای‌ مردم‌ تازگی‌ داشت‌ ما ‌ پیش‌ از این‌ توصیه‌ از محتوای‌ عمیق‌ و مفاهیم‌ بلند این‌ دعا غافل‌ بودیم‌ که‌ کاملا با وضعی‌ که‌ در آن‌ شرایط جنگ‌ به سر می‌ بردیم‌ تناسب‌ داشت.‌‌ من‌ این‌ توصیه‌ را به‌ مردم‌ و رزمندگان‌ منتقل‌ و بر ضرورت‌ قرائت‌ این‌ دعا تاکید کردم‌ و در حقیقت‌ این‌ دعا برکتهای‌ زیادی‌ در تقویت‌ روحیه رزمندگان‌ و نزول‌ برکت‌ و رحمتهای‌ الهی‌ داشت‌ و این‌ امر از برکات‌ رهنمودهای‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ (دام‌ ظله‌ الشریف‌) بود.‌

خبرنگار: آقای نصرالله، من می خواهم از مردم ایران تعریف کنم ،‌مردم ایران مردم خوبی هستند و انسانهای مبارز را خیلی دوست دارند و طی 27 سال انقلاب هم این را نشان دادند، جنابعالی ،حزب الله ومبارزه تان را خیلی دوست دارند، برای مردم ایران هم حرفی دارید بزنید؟

سیدحسن نصرالله: پیش‌ از هرچیز من‌ وظیفه‌ خود می‌ دانم‌ در سالگرد این‌ پیروزی‌ از همه‌ براداران‌ و خواهرانم‌ در ایران‌ تشکر کنم.‌ ‌ نخست‌ از مولایمان‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ ‌(دام‌ ظله‌ الشریف)‌‌ و از رئیس‌ محترم‌ جمهوری‌ دکتر احمدی‌ نژاد،‌ از دولت‌ و مسئولان‌ و همه‌ نهادها و عموم‌ ملت‌ ایران‌ تشکر کنم‌. به‌ علت‌ شرایطی‌ که‌ از زمان‌ جنگ‌ اخیر تاکنون‌ در آن‌ به سر می‌ بریم‌ این‌ فرصت‌ برایم‌ پیش‌ نیامد که‌ من‌ به‌ ایران‌ بروم‌ و در آنجا سخنرانی‌ یا با مسئولان‌ و ملت‌ ایران‌ دیدار و از آنان‌ به طورمستقیم‌ و آشکارا تشکر کنم‌، اما با استفاده‌ از فرصت‌ این‌ مصاحبه‌ به‌ نیابت‌ از خود و حزب‌ الله‌ و مقاومت‌ اسلامی‌ و همه‌ مردم‌ لبنان‌ بالاترین‌ مراتب‌ سپاس‌ و تقدیر را از مقام‌ معظم‌ رهبری‌ و مسئولان‌ و ملت‌ ایران‌ به جا ‌ می‌ آورم‌ و به خاطر هر آنچه‌ به‌ لبنان‌ نه‌ تنها درحال‌ حاضر یا در جنگ‌ اخیر، بلکه‌ از آغاز و از بدو تاسیس‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ تقدیم‌ کردند تشکر می‌ کنم‌. ‌

از نعمت‌ های‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ به‌ ما آن‌ است‌ که‌ موضع جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در منطقه‌ قدرتمند، روشن‌ و از آغاز یکی‌ بوده‌ است‌ و موضعی‌ اصولی،‌ ‌ ثابت‌، ‌ عقیدتی‌ و مبتنی‌ بر معیارهای‌ اخلاقی‌ بوده‌ و هست‌ و به رغم‌ شرایط دشواری‌ که‌ ایران‌ با آن‌ رو به رو بوده‌ و همچنان‌ در برخی‌ مراحل‌ با آن‌ رو به روست‌ این‌ موضع تغییر نکرده‌ است‌.‌ مسئولان‌ و برادران‌ در ایران‌ به رغم‌ این‌ دشواریها همواره‌ در کنار ما بوده‌ اند و از تقدیم‌ هیچ گونه‌ کمک‌ انسانی‌ و سیاسی‌ به‌ لبنان‌ دریغ نکرده‌ اند و جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ باید به‌ همین‌ دلیل‌ مورد سپاس‌ و تقدیر قرار گیرد، ‌ البته‌ برخی‌ برای‌ محکوم‌ کردن‌ جمهوری‌ اسلامی‌ تلاش‌ می‌ کنند تنها به‌ این‌ دلیل‌ که‌ از ملتی‌ مظلوم‌ و مستضعف‌ مانند ملت‌ لبنان‌ و ملت‌ فلسطین‌ حمایت‌ می‌ کند. ‌

درجنگ‌ اخیر ‌ برادران‌ درایران‌ ما را همراهی‌ کردند و با تمام‌ قدرت‌ درکنار ما بودند. ‌ ملت‌ ایران‌ هرکاری‌ از دستش‌ بر می‌ آمد انجام‌ داد، ‌ از تظاهراتها گرفته‌ تا مجالس‌ دعا و حمایتهای‌ مختلف‌ و ما به طور مستمر از این‌ حمایتها آگاهی‌ می‌ یافتیم‌ و در رسانه‌ های‌ همگانی‌ هم‌ انعکاس‌ داشت.‌

‌برادران‌ ما در تهران‌ اخبار مربوط به‌ این‌ مسئله‌ را به‌ ما اطلاع‌ می‌ دادند و می‌ دانید که‌ ما درتهران‌ دفتر داریم‌. یک سری‌ از دانشجویان‌ لبنانی‌ در ایران‌ مشغول‌ به‌ تحصیلند و شماری‌ از برادران‌ طلبه‌ ما در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ هستند و اینها در روزهای‌ جنگ‌ احساسات‌ آکنده‌ از محبت‌ و حمایت‌ و تایید ملت‌ ایران‌ از مقاومت‌ را به‌ ما منتقل‌ می‌ کردند و حتی‌ پس‌ از پایان‌ جنگ،‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ از نخستین‌ کشورها و دولتهایی‌ بود که‌ به‌ کمک‌ لبنان‌ شتافت‌ تا به‌ لبنانیها برای‌ بازسازی‌ خانه‌ ها و مغازه‌ ها و پلها و جاده‌ ها و مساجد و مدارس‌ کمک‌ کند و این‌ کمکها ادامه‌ دارد.

 به‌ هرحال‌ زبان‌ من‌ در حقیقت‌ از تشکر یا بیان‌ سپاس‌ ما و برادران‌ و خواهرانمان‌ در لبنان‌ از این‌ جمهوری‌ مبارک‌ ناتوان‌ است‌، چه‌ تشکر از مقام‌ معظم‌ رهبری‌ (دام‌ ظله‌ الشریف)‌ یا از مسئولان‌ وملت‌ شریف‌ ایران، همه‌ ملت‌ ایران‌ از همه‌ جریانها و قشرها و گروهها،‌ و البته‌ این‌ امید ماست‌ و آنها می‌ دانند که‌ در مقابل‌ نیز محبت‌ و دوستی‌ آنها در قلبهای‌ ما و لبنانیها جا دارد و حجم‌ این‌ محبت‌ بسیار بزرگ‌ است‌. ‌ همچنین‌ آنچه‌ ما را جمع می‌ کند همانا محبت‌ و اراده‌ وخواست‌ الهی‌ است.‌ ‌

دوست‌ داشتم‌ این‌ چند کلمه‌ را خطاب‌ به‌ ملت‌ شریف‌ ایران‌ بگویم‌ و همچنین‌ می‌ خواهم‌ مطلب‌ دیگری‌ را به‌ آنان‌ بگویم‌ که‌ البته‌ می‌ دانند و درک‌ می‌ کنند اما از باب‌ تاکید می‌ گویم‌ که‌ عظمت‌ نعمت‌ الهی‌ را که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ به‌ آنان‌ ارزانی‌ کرده‌ است‌ بدانند؛ ‌ نعمت‌ وجود این‌ نظام‌ مقدس،‌ ‌ نعمت‌ وحدت‌ جمهوری‌ اسلامی‌، ‌ قدرت‌ و صلابت‌ آن‌ و جایگاه‌ این‌ جمهوری‌ نزد ملتهای‌ جهان‌. ‌ درجهان‌ امروز که‌ امپراتوری‌ طغیانگر و زورگویی‌ مانند ‌ امریکا بر آن‌ سیطره‌ دارد دشوار است‌ که‌ کشوری‌ مستقل‌، ‌ عزیز و توانمند مانند جمهوری‌ اسلامی‌ ایران بیابی‌ که‌ تصمیمهایش‌ را خود می‌ گیرد و سرنوشتش‌ را خود تعیین‌ می‌ کند؛ و جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ از نمونه‌ های‌ نادر در جهان‌ به شمار می‌ رود. پس‌ ملت‌ ایران‌ باید متوجه‌ این‌ نعمت‌ باشند و آن‌ را حفظ کنند. ‌

سخن‌ آخر من‌ این‌ است‌ که‌ ما درلبنان‌ این‌ نعمت‌ را احساس‌ و درک‌ می‌ کنیم‌ و مردم‌ ایران‌ نیز به خوبی‌ این‌ نعمت‌ را درک‌ می‌ کنند اما من‌ هم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ لبنانی‌ می‌ گویم‌ که‌ از عظیم‌ ترین‌ نعمتهای‌ الهی‌ در کنار این‌ نظام‌، همانا وجود مبارک‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ (دام‌ ظله‌ الشریف)‌ است؛ این‌ رهبر بزرگ‌ و حکیم‌ و مورد عنایت‌ و تایید الهی.‌ و من‌ این‌ سخن‌ را از روی‌ تجربه‌ می‌ گویم‌ و نه‌ از روی‌ تعارف‌، ‌ ارزش‌ و نعمت‌ وجود این‌ رهبر بزرگ‌ را بدانند و از وجود این‌ نعمت‌ استفاده‌ کنند و به خاطر این‌ نعمت‌ از خداوند تبارک‌ وتعالی‌ تشکر و آن‌ را حفظ کنند و ان شاء ‌الله‌ از این‌ وجود مبارک‌ بهره‌ ببرند و من‌ می‌ خواهم‌ به‌ آنها تاکید کنم‌ که‌ دشواریها و خطرها هرچه‌ باشد و تهدیدهایی‌ که‌ امریکا و صهیونیستها برضد کشورها وامت‌ ما مطرح‌ می‌ کنند هرچه‌ باشد، ما از ملت‌ ایران‌ آموخته‌ ایم‌ که‌ به‌ پیروزی‌ ایمان‌ داشته‌ باشیم‌ و می‌ خواهیم‌ آنچه‌ را از ملت‌ ایران‌ آموخته‌ ایم‌ یادآوری‌ کنیم‌ که‌ باید یقین‌ داشته‌ باشند که‌ پیروزی‌ ان شاء‌ الله‌ یار مومنان‌ و مجاهدان‌ و مظلومان‌ خواهد بود. ‌

من‌ به‌ یاد می‌ آورم‌ که‌ درسال‌ ‌1982‌ درلبنان‌ یکصد هزار سرباز اسرائیلی‌ وهزاران‌ تانک‌ اسرائیلی‌ وجود داشت‌ و تعداد نیروهای‌ مقاومت‌ و مجاهد بسیار کم‌ بود. ‌آن‌ زمان‌ هیئتی‌ از ما برای‌ کسب‌ برکت‌ و تایید خدمت‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (قدس‌ سره‌ الشریف‌) شرفیاب‌ شد تا از رهنمودهای‌ ایشان‌ بهره‌ مند شویم‌ و ایشان‌ در آن‌ روز می‌ دانستند‌ که‌ ما گروهی‌ اندک‌ و مستضعف‌ هستیم‌ و حجم‌ دشمنی‌ را که‌ با آن‌ می‌ جنگیدیم‌ می‌ دانستند‌ اما به‌ ما گفتند به‌ تکلیفتان‌ عمل‌ کنید. ‌به‌ خدا توکل‌ کنید، در انتظار کمک‌ هیچ‌ کس‌ نباشید و من‌ می‌ بینم‌ و می‌ دانم‌ که‌ پیروزی‌ بر پیشانیهای‌ شما نقش‌ بسته‌ است‌. ‌امام‌ خمینی‌ در سال‌ ‌1982‌ از پیروزیهایی‌ با ما سخن‌ گفت‌ که‌ مقاومت‌ ما تحقق‌ خواهد بخشید، حال‌ آنکه‌ ما تعداد اندک‌ با امکانات‌ محدود بودیم‌ اما هرآنچه‌ امام‌ خمینی‌ به‌ ما گفتند‌ در سالهای‌ جهاد و مقاومت‌ تحقق‌ یافت‌ و امروز نیز ما وارد این‌ مرحله‌ یعنی‌ مرحله‌ پیروزیها شده ایم‌ و ان شاء‌ الله‌ با ایمان‌ و اراده‌ و یقین‌ و وحدت‌ و وجود رهبری‌ شجاع‌ و حکیم‌ و مورد تایید خداوند سبحانه‌ وتعالی‌ ما ان شاء‌ الله‌ با هیچ‌ شکستی‌ رو به رو نخواهیم‌ شد.


پیش بینی های آیت الله خامنه ای در جنگ تموز

یکی از تحلیل گران مسائل لبنان میگفت:من تاکنون معجزه‌های زیادی از این مرد خدایی آیت الله خامنه ای  دیده‌ام اما در خلال این جنگ سه روزه لبنان در سال 2006 نفس خدایی او ما را بر  رژیم صهیونیستی که خود را از لحاظ نظامی اولین ارتش منطقه می‌دانست پیروز کرد . آقا در جلسه‌ای گفتند که به احتمال زیاد رژیم صهیونیستی در این تابستان یک عملیاتی برای اشغال نظامی قسمتهایی از لبنان و حذف حزب‌الله کلید بزند و شما باید آمادگی آن را داشته باشید. این در حالی بود که بررسی‌های نظامی و اطلاعاتی ما چنین چیزی را نشان نمی‌داد بعد از چند روزی ما دقت خود را افزایش دادیم تا اینکه دو افسر صهیونیستی را دستگیر شدند و بعد از بررسی‌های متعدد توطئه آنها کشف شد و رژیم صهیونیستی برای اینکه طرحش زیاد لو نرود عملیات خود را جلو کشید و زودتر از موقع اولیه به لبنان حمله کرد و به این طریق خیلی از طرح‌های نیمه تمام آنها شناسایی و اطلاعات آنها ناقص ماند و ما به پیروزی بزرگی رسیدیم . معجزه دوم این مرد خدایی این بود که گفتند به بچه‌ها در حزب‌اله بگویید دعای جوشن صغیر بخوانند . گفتند آقا چرا این دعا؟ فرمودند: این دعا ، دعای افراد مضطرب و گرفتار است و انشاءالله روحیه آنها را تقویت و آنها را پیروز می‌گرداند. و ما هم پیام را رساندیم و در این 33 روز همه رزمندگان حزب‌‌الله لبنان این دعا را می‌خواندند و حتی سنی‌ها و مسیحی‌ها هم در مورد ماهیت این دعا و نقش آن در مقاومت حزب‌الله سوال می‌کردند و در بسیاری از موارد این دعا را می‌خواندند و الحمداله این جنگ با پیروزی حزب‌الله به پایان رسید و مقاومت حزب‌الله به نقش بی‌بدیل ولی‌فقیه در کنترل این بحران پی برد و حقانیت ایشان حتی برای دشمنان حزب‌الله و ایران هم آشکار شد.

سید حسن نصر الله هم در بخشی از مصاحبه خود با هفته نامه پنجره به بیان برخی از این خاطرات می پردازد:خیلی مسایل در گذشته داشتیم. اکثریت همه مسئولین یک نوع فکر می‎کردند و نظر می‎دادند و آقا هم نظر دیگری می‎داد. بعد می‎دیدیم نظری که آقا داده‎اند صائب است و نتیجه‎بخش. من خیلی با حضرت آقا محشور بوده ام .مسایل زیادی دارد که اگر بگویم تا صبح تمام نمی‎شوند، بعد از حادثه یازده سپتامبر آقا فرمودند: نگران نباشید. یازده سپتامبر شروع نزول آمریکا است. آمریکا به اوج خود رسیده است و آغاز نزول آن است. این‎ها از کجا است؟ این‎ها از هدایت الهی است. همیشه آقا به آینده خوش‎بین است. قدر آقا را بدانید. یکی از علمای شیعه مدینه آمده بودند و نگران بودند. به ایشان بعضی از مسایل را تعریف کردم و مسایلی درباره آقا گفتم و اطمینان دادم.
در جنگ تموز (جنگ سی‎وسه روزه)، تحلیل‎ها حاکی از یک جنگ محدود بود. فکر می‎کردند چند تا ساختمان را می‎زنند، حملات محدودی برای آزادی اسرا انجام می‎دهند و تمام می‎شود، لکن از روز دوم تهاجم وسیعی را آغاز کردند و تقریبا همه‎جا را زدند. در اتاق عملیات بودیم و مقابله می‎کردیم. وضعیتمان خوب بود، ولی چند نفر از دوستان از نظر روحی و عاطفی ناراحت بودند. آیا اسیر گرفتن امل باعث این تهاجم و جنگ شده است؟ این سؤال ذهنمان را آزار می‎داد و بچه‎ها را در فشار روحی قرار می‎داد. هرچند این مسئله در اصل اداره جنگ و مقاومت تأثیری نداشت. در این شرایط حساس بود که پیام الهام بخش آقا، رسید: «این حمله از قبل تدارک دیده شده است. می‎خواستند در غفلت حزب الله تهاجم وسیع داشته باشند. همه‎جا را بزنند و بعد حمله زمینی بکنند و مسلط بشوند و شروط خود را تحمیل کنند. این‎هایی که رفتند اسیر گرفتند، لطف خدا بود، این جنگ احزاب است «ستبلغ القلوب الحناجر» اگر به خدا توکل کنند و مقاومت کنند پیروزند به آقای سید حسن نصرا... بگویید پیروزید و اگر در این جنگ پیروز شوید قدرتی می‎شوید که هیچ قدرتی در مقابلتان نمی‎ایستد. این را هم بگویید که آن‎ها می‎خواستند حمله کنند. اسیر گرفتیم جنگ را جلو انداختند و آخرین سفارششان هم این بود که به امام زمان (ع) توسل کنید.
این پیغام، بسیار الهام‎بخش بود. مشکل روحی و عاطفی ما را حل کرد. آن‎ را لطف الهی دانستیم و امیدوار به پیروزی شدیم. در سخنرانی‎ها هم گفتیم که دشمن از قبل برنامه‎ریزی برای حمله داشته و می‎خواستند در پاییز حمله کنند و لکن بعد از حادثه اسیرگیری حمله را به تابستان آوردند، وقتی ما این حرف را زدیم، خیلی از تحلیل‎گران سیاسی جهان عرب آمدند آن را تأیید کردند. آقای حسین هیکل در حمایت از این حرف مصاحبه کرد و گفت من هم اطلاع داشتم و در تحلیل به آن رسیده بودم. روزنامه‎های معروف جهان عرب هم این تحلیل را واقع‎بینانه معرفی کردند. از سیاسیون لبنان افرادی مثل میشل عون هم آن ‎را تأیید کردند. اما یک چیز برای خود من سؤال بود که آقا، این حرف را از کجا می‎دانسته و با چه دلیلی گفته است؟ بعد از جنگ، از طریق یکی از دوستان آن را از آقا پرسیدم. آیت الله خامنه‎ای فرموده بودند اطلاعات خاصی در این‎باره نداشتم. به ذهنم خطور کرد. گفتم این الهام خدایی است که به ذهن بنده‎اش جاری کرد.
خاطرات سید حسن نصر الله از آیت الله خامنه ای



چه داشتیم و چه نداشتیم/خاطره ای زیبا از روزهای آغازین دفاع مقدس






در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنى‏صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامى‏ها هم بودند. بعد یکى از نظامى‏ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود - اینهائى که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توى یادداشتها نگه داشته‏ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما اینهاست؛ مثلاً اف  5، اف 4، نمیدانم سى 130، چى، چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده‏ى به کار داریم که تا فلان روز آمادگى‏اش تمام میشود. اینها قطعه‏هاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه‏هائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - میگفتند ما این قطعه‏ها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان میپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام میشود. بیشترینش سى 130 بود. همین سى 130 هائى که حالا هم هست که حدود سى روز یا سى و یک روز گفتند که براى اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و یک روز، مطلقاً وسیله‏ى پرنده‏ى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتیبانى و ترابرى - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توى دلم یک قدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مى‏آید. حالا خلبانهایش عرضه‏ى خلبانهاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مى‏آمدند؛ انواع کلاسهاى گوناگون میگ داشتند.

گفتم خیلى خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظامیمان دست اینهاست. اینها اینجورى میگویند؛ میگویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حداکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى 130 است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون میکنم، عین عبارت ایشان یادم نیست؛ احتمالاً جائى عین عبارات ایشان را نوشته باشم - این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا میرساند، درست میکند، هیچ طور نمیشود. منطقاً حرف امام براى من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، میدانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همینها را هرچى میتوانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.

همان هواپیماهاى اف 5 و اف 4 و اف 14 و اینهائى که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلى از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار میکند! بیست و نُه سال از سال 59 میگذرد، هنوز دارند کار میکنند! البته تعدادى از آنها توى جنگ آسیب دیدند، ساقط شدند، تیر خوردند، بعضیشان از رده خارج شدند، اما از این طرف هم در قبال این ریزش، رویشى وجود داشت؛ مهندسین ما در دستگاه‏هاى ذى‏ربط توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضى از قطعات را على‏رغم تحریم، به کورى چشم آن تحریم  کننده‏ها، از راه‏هائى وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اینها، از آنها یاد بگیرند و دو نوع هواپیماى جنگى خودشان بسازند. الان شما میدانید که در نیروى هوائى ما، دو نوع هواپیماى جنگى - البته عین آن هواپیماهاى قبلىِ خود ما نیست، اما بالاخره از آنها استفاده کردند. مهندس است دیگر، نگاه میکند به کارى، تجربه مى‏اندوزد، خودش طراحى میکند - دو کابینه‏ى براى آموزش و یک کابینه‏ى براى تهاجم نظامى، ساخته شده. علاوه بر اینکه همانهائى هم که داشتیم، هنوز داریم و توى دستگاه‏هاى ما هست.

این، توکل به خداست؛ این، صدق وعده‏‌ى خداست. وقتى خداى متعال با تأکید فراوان و چندجانبه میفرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛ بى‏گمان، بى‏تردید، حتماً و یقیناً خداى متعال نصرت میکند، یارى میکند کسانى را که او را، یعنى دین او را یارى کنند - وقتى خدا این را میگوید - من و شما هم میدانیم که داریم از دین خدا حمایت میکنیم، یارىِ دین خدا میکنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.

بیانات در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه ولى امر 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
پخش زنده حرم