ابومهدی المهندس کیست؟
جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ
گفتگو با فرمانده نیروهای مردمی مبارزه علیه داعش که در لیست تروریستی آمریکا قرار گرفت؛
ابومهدی بعد از فتوای آیت الله سیستانی مبنی بر مبارزه مردمی با داعش،
با سازماندهی مردم به عنوان فرمانده نیروهای "حشد شعبی" (گروه مبارزه
مردمی علیه داعش) نائل آمد. نکته ی جالب اینجاست که ایالات متحده آمریکا وی
را در لیست تروریستی خود به عنوان یکی از چند تروریست خطرناک جهان گنجانده
است.
ابومهدی بعد از فتوای آیت الله سیستانی مبنی بر مبارزه مردمی با داعش، با
سازماندهی مردم به عنوان فرمانده نیروهای "حشت شعبی" (گروه مبارزه مردمی
علیه داعش) نائل آمد. نکته ی جالب اینجاست که ایالات متحده آمریکا وی را در
لیست تروریستی خود به عنوان یکی از چند تروریست خطرناک جهان گنجانده است.
فرمانده ای که برای حفظ میهن خویش از شرَ تکفیرها، در حالی که در لیست
تروریستی آمریکا قرار دارد، اکنون مقابل تروریست هایی ایستاده است که حتی
ائتلافی موسوم به ضد داعش که آمریکا آن را چند ماه پیش کلید زد هم نتوانست
جلوی پیشروی آن ها را بگیرد.
به گزارش رجانیوز، مجله رمزعبور در آخرین شماره از نشریه خود به گفتگو با این مجاهد عراقی پرداخته است که در زیر می خوانیم:
من
جمال جعفر محمدعلی آل ابراهیم، متولد سال ۱۹۵۴ در بخش قدیمی بصره هستم.
پدرم به واسطه کارش در مناطق مختلف بصره جابهجا میشد، به همین دلیل من
در القرنه متولد شدم و بعدش به ابی الخصیب رفتیم. دبستان و دبیرستان را در
بصره گذراندم و در سال ۱۹۷۳ وارد دانشکده فناوری بغداد شدم و سال ۱۹۷۷ هم
فارغالتحصیل شدم. بعد از گذراندن دوره خدمت الزامی، وارد کارخانه عمومی
آهن و فولاد بصره شدم و آنجا به عنوان مهندس عمران فعالیت میکردم. بعدها
در رشته علوم سیاسی کارشناسی ارشد گرفتم و در حال حاضر [سال ۲۰۱۰] نیز در
همان رشته مشغول تحصیل در مقطع دکترا هستم.
در
زمینه فعالیتهای سیاسی هم در دروه پیشدانشگاهی در حزب الدعوه عضو شدم و
دروس مقدماتی حوزه را در حوزه آیتالله العظمی حکیم در بصره گذراندم.
مشخصاً در آغاز دهه ۷۰ میلادی وارد حزب الدعوه شدم، یعن همان موقعی که تحت
فشار و حملات شدید بعثیها قرار داشت و در جریان آن حملات رهبران حزب از
قبیل شیخ عارف و گروه الهدی اعدام شدند. این اعدامها همزمان شد با گسترش
پایگاههای حزب و انتشار آن. اغلب اعضای حزب هم دانشجویان بودند.
پس
از حوادث ماه رجب سال ۱۹۷۹ (پس از دستگیری آیتالله شهید محمدباقر صدر)
تعداد زیادی از دانشجویان دستگیر شدند. من هم به واسطه حضورم در حوادث ماه
رجب ۱۹۷۹ یعنی بعد از به قدرت رسیدن صدام و بعد هم شهادت آیتالله محمدباقر
صدر، تحت تعقیب قرار گرفتم و در نتیجه مجبور شدم در سال ۱۹۸۰ به کویت
بروم. توانستم یک نامه رسمی برای استخدام جعل کنم و با استفاده از آن به
عنوان مهندس عضو جامعه مهندسین کویت شدم.
در
سال ۱۹۸۳ و بعد از حوادثی که در کویت (پس از انفجار در سفارت امریکا و
سفارت فرانسه) رخ داد، عراقیهایی که در کویت مقیم بودند، بازداشت شدند. در
آن دوره عراق نفوذ واضحی در کویت داشت. در آن جریان سید عبدالمنعم الشوکی و
حاج سهیل بازداشت شدند. اسم من نیز در فهرست متهمین مشارکت در این
انفجارها، با وجود اینکه من در این قضیه بیگناه بودم، وارد شده بود.
اگر بیگناه بودی، چرا خودت را تسلیم نکردی؟
بله
بی گناه بودم ولی آیا آدم عاقل خودش را تسلیم حکومت کویت میکند که همه
عراقیهای بازداشتی را تسلیم حکومت صدام میکرد؟ و حکومت صدام هم هر کس را
تحویل میگرفت، بدون محاکمه اعدام میکرد. گذشته از اینکه من از طرف حکومت
صدام هم تحت تعقیب بودم. عملاً هم چند نفر از نزدیکان و اقوامم تسلیم عراق
شدند که کشته شدند. به همین جهت از کویت راهی ایران شدم. ایران و سوریه در
آن زمان تنها کشورهایی بودند که مخالفین نظام عراق را میپذیرفتند.
بعد
از کشته شدن ۹۰ درصد از نیروهای حزب در عراق به این نتیجه و اعتقاد رسیدم
که جهاد و مقابله با نظام، تنها راه پیش روی ماست به همین جهت وارد گروهی
شدم که «نیروهای مجاهدین عراقی» خوانده میشد. از حزب الدعوه بیرون آمدم و
تمام وقتم را وقف جهاد کردم چون شرط ورود به آن نیروها این بود که هر کس
میخواهد وارد شود، باید وابستگی به هر جای دیگری را قطع نماید.
مؤسس نیروهای مجاهدین عراقی که بود و به کجا وابسته بودند؟
فکر
تأسیس این نیرو با یکی از مهمترین رهبران حزب الدعوه یعنی حاج ابوزینب
الخالصی بود. ایشان یکی از معروفترین شخصیتهای حزب الدعوه بود و از همان
اوایل دهه ۷۰ میلادی جزو سران حزب الدعوه بود. تنها چند ماه پس از سقوط
صدام هم امریکاییها بازداشتش کردند و دو سال بعد به دلیل آنکه مبتلا به
سرطان بود، آزاد شد و با همین بیماری از دنیا رفت.
امریکاییها چرا دستگیرش کردند؟
فرماندهان
نیروهای امریکایی از شخصیتهای جهادیای که قادر به انجام فعالیتهای
نظامی بودند، میترسیدند و این طور میدیدند که حاج ابوزینب الخالصی با
توانمندیهایش جلوی آنها خواهد ایستاد. فکر تأسیس سپاه بدر هم با او بود
ولی متأسفانه الان سپاه بدر از او به این شکل صحبت نمیکنند. به این مرد
ظلم شد. حتی برخیها اجازه ندادند خبر وفاتش در رسانهها پخش شود.
در
جریان انتفاضه [شعبانیه ضد صدام در سال ۱۹۹۱] با یکدیگر مشارکت داشتیم و
حتی مقرهایی داخل خاک عراق در شمال کشور داشتیم، مشخصاً در استان سلیمانیه.
شهدای ما آنجا در منطقه قرهداغ مقبرهای دارند. جناب رئیس جمهور [زمان
مصاحبه] جلال طالبانی و برادران در اتحادیه میهنی کردستان نقش بزرگی در
پیشرفت حضور ما در آنجا داشتند به نحوی که ما در آنجا تیپی به نام تیپ
المصطفی تشکیل دادیم که از هزار و ۵۰۰ نیرو تشکیل میشد.
تو وابسته به حزب الدعوه بودی و بعد هم شدی سخنگوی سپاه بدر؟
بله،
من فرمانده سپاه بدر شدم. در ابتدا یک رزمنده بودم و بعد شدم فرمانده سپاه
و در سال ۱۹۸۵ به عضویت مجلس اعلای اسلامی درآمدم و بعدش عضو شورای
فرماندهی شدم که از هشت عضو تشکیل میشد و در رأسش شهید محمدباقر حکیم قرار
داشت.
من
در شورا فعالیت سیاسی داشتم و در سپاه بدر فعالیت نظامی. چند ماه پیش از
تغییرات، از مسئولیتم در سپاه بدر کناره گرفتم. همین طور از مسئولیتم در
مجلس اعلا و به عنوان یک شخصیت مستقل به فعالیتم ادامه دادم. البته روابطم
را با همه حفظ کردم و نقشم را در عملیات سیاسی جاری در عراق انجام دادم، از
جمله در جریان حل اختلاف جریان صدر با حکومت انتقالی علاوی و امریکا. در
آن جریان مذاکرات طرفین را مدیریت میکردم و در تشکیل ائتلاف اول و همین
طور ائتلاف فعلی نقش داشتم. این دلیل عصبانیت امریکاییهاست چون آنها
نمیخواهند ائتلافهای بزرگی شکل بگیرد.
به
حزب الدعوه پیوستی و بعد از آن بیرون آمدی و بعد هم به مجلس اعلا و سپاه
بدر پیوستی و از آنجا هم بیرون آمدی. چه توجیهی برای این بیرون آمدنها
داشتی؟
توضیح این مسأله
مفصل است. من به دلیل اختلاف سیاسی از حزب الدعوه بیرون نیامدم؛ من
عزیزترین برادران و دوستانم را در آن تقدیم کردم. ولی من کارمند حزب الدعوه
نبودم بلکه بنا به دلایل اعتقادی و روحی به آن پیوسته بودم و به دلیل این
وابستگی از بذل هیچ چیزی دریغ نکردم ولی در یک جایی حس کردم بین دوراهی
قرار دارم و باید انتخاب کنم بین ذبح شدن به دست صدام یا باقی ماندن در
سازمانی که بخوبی درس و بحث و حلقه و جلسه داشته باشیم و در آن بحثهای
فکری کنیم. من ترجیح دادم به مسیر جهاد و برخورد با نظام بروم چون آن را
راه صحیح برای مقابله با نظام جنایتکار دیکتاتور میدانستم.
درباره بیرون آمدن از مجلس اعلا و سپاه بدر چه میگویی؟
این
هم داستانی طولانی دارد و شرحش مفصل است. من یقین دارم و از روی آگاهی
میگویم که مجلس اعلا و سپاه بدر نقش مهمی در بین مخالفین عراقی داشتند و
همین طور من هم خودم را کارمند این دو نمیدیدم. در برخی موارد اختلاف
دیدگاه داشتیم. در سال ۲۰۰۲ تفکری در من پیدا شد که خودم را درگیر سازمان
خاصی در مجلس اعلا یا سپاه بدر نکنم ولی هنوز هم روابطم با همه خوب است.
تو
بعد از تغییرات وارد عملیات سیاسی شدی و الان [زمان مصاحبه] هم عضو مجلس
نمایندگان هستی و برای دوره بعدی هم نامزد شدهای. وضعیت سیاسی فعلی و
آینده وضعیتت را چطور تحلیل میکنی؟
سختیهای
بزرگ و موانع زیادی بر سر راه است ولی باید خوشبین بود و راه دیگری جز
فعالیت مداوم وجود ندارد. ما هر دور مسأله (خوشبینی و فعالیت مستمر) را در
جهاد ضد صدام داشتیم، صدامی که مورد تأیید همه کشورهای منطقه و مورد تأیید
کشورهای جهان بود. مسأله بینظیر و جالب توجهی که باید به آن دقت کرد، آن
است که دو ابرقدرت وقت با وجود اختلافاتشان، در یک چیز اتفاق نظر داشتند و
آن حمایت از صدام بود. دوقطبی جهانی در همه چیز اختلاف داشتند ولی در
موضوع حمایت از صدام اتفاق نظر داشتند.
صدامی
که بیش از اذیت کردن همسایگان، ملت خودش را اذیت کرد. اما در حال حاضر من
امید فراوانی دارم به اینکه این عملیات سیاسی را پیش ببریم چون راه دیگری
نداریم و زیر خیمه قانون اساسی و صندوقهای رأی میتوان نظام سیاسیای داشت
که نماینده همه بخشهای ملت عراق باشد و مبتنی باشد بر حق شهروندی و هیچ
کس را به دلایل قومی یا مذهبی کنار نگذارد بلکه اساسش بر اصول ملی قرار
داشته باشد.
به
عنوانی کسی که خود در انتفاضه سال۱۹۹۱ ضد صدام مشارکت داشته، به نظرت دلیل
عدم موفقیت این قیام در سرنگونی صدام چه بود؟ آن هم با وجود آنکه ۱۴ استان
به دست مخالفان نظام افتاده بود.
من
در جریان قیام در حلبچه بودم و با چشم خودم حمله نظام دیکتاتوری به آنجا
با سلاح شیمیایی را دیدم. با چشم خودم میدیدم که چطور کودکان و زنان و
پیران، هوش و حواس خود را از دست میدادند. هزاران نفر شهید را در آن شهر
فاجعهزده دفن کردیم. آن موقع دوربینی داشتم و از این جریانات فیلم گرفتم.
با چشم خود میدیدم که چطور همه روستا را روی سر اهالیاش خراب میکنند.
من
خودم شاهد مصیبت هورها بودم اینکه چطور صدام اقدام به خشک کردن آنها کرد و
حتی از ستم و جباریتش حیوانات هم در امان نماندند. همه این اتفاقات هم با
تأیید و توافق امریکایی-سعودی صورت گرفت.
عربستان سعودی چه دخلی به ماجرا دارد؟
پادشاه
فعلی [زمان مصاحبه] عربستان سعودی عبدالله در روز سوم قیام به هیأت
نمایندگی مجلس اعلا گفت که با بوش پدر [رئیس جمهوری وقت امریکا] تماس گرفته
و از او خواسته جلوی قیام را بگیرد. امریکاییها هنوز عقده ویتنام در
دلشان مانده. کالین پاول که [آن زمان رئیس ستاد مشترک ارتش بود] خاطراتی
دارد که در آن نوشته اصلاً چرا خودمان را درگیر مسائل داخلی کنیم؟!
فلذا
مأموریت امریکاییها بعد از بیرون کردن صدام از عراق تمام شد. یادتان هست
بوش پدر پس از حمله صدام به کویت، در کنگره سخنرانی کرد و گفت ما در آستانه
نظام نوین جهانی تک قطبی هستیم. سیاست امریکا بعد از سال ۱۹۹۱ را همه
میدانند. امریکا صدام را حفظ کرد ولی آتش کم فروغی روشن کرد که اگر خواست
تغییرش دهد، با همین آتش کم فروغ باشد و اگر بخواهد با او همکاری کند هم در
سایه همین آتش کم فروغ باشد ولی این آتش، ملت عراق را سوزاند.
۵۰۰
هزار کودک عراقی در نتیجه محاصره عراق جان خود را از دست دادند. موقعی که
کلینتون در امریکا به قدرت رسید، مایل نبود وارد جنگ جدیدی شود، خصوصاً پس
از شکست امریکا در سومالی. ولی بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و با حضور بوش پسر
بر صندلی ریاست جمهوری، امریکاییها به این اعتقاد قطعی رسیدند که باید
نظام صدام را بردارند.
موضع شما درباره دخالتهای ایران در امور داخلی عراق چیست؟
ملت
عراق و ایران هزینه سنگینی در جنگ ۸ ساله که توسط دیکتاتور برپا شده بود،
پرداختند. ما همراه با کشورهای همسایهایم. ما با کشورهای همسایه ارتباطات
تاریخی و جغرافیاییای داریم که نمیتوان آن را نادیده گرفت. کاری که صدام
در کویت کرد، وضعیت کشور را نابود کرد و به بهانه کار او و سیاستهای او
بود که نیروهای فرامنطقهای توانستند نیروهای نظامیشان را در منطقه مستقر
کنند. ما عراقیها در حال حاضر نیازمند آنیم که مشکلاتمان با بقیه کشورهای
منطقه را به صورت معقولی حل کنیم به نحوی که وحدت عراق و سیادت و ثباتش
محفوظ بماند.
به نظرتان چرا ترکیه اجازه نداد تا نیروهای چندملیتی از خاکش برای ورود به عراق [در جریان حمله به صدام] استفاده کنند؟
این
یک موضع سیاسی داخلی بود. در آن موقع حزب رفاه تازه در پارلمان به قدرت
رسیده بود. در داخل پارلمان هم اسلامگراها و دیگران تصمیم گرفتند دخالت
نکنند و تصورشان آن بود که این تصمیمشان باعث میشود امریکا از تصمیمش
برگردد چون اصل طرح امریکاییها آن بود که از شمال وارد شوند. ترکیهایها
این تصور را هم داشتند که هیچ عملیات نظامیای در عراق بدون مشارکت آنها
صورت نخواهد گرفت. ولی پس از سیر سریع حوادث و بعد از آنکه مطمئن شدند
امریکا در تصمیمش برای حمله به عراق جدی و مصمم است، شورای امنیتی ملی کوچک
ترکیه تشکیل جلسه داد. در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که اگر ما هم
مشارکت نکنیم، آن وقت همه چیزمان [منافعمان] را در عراق از دست خواهیم داد
و روابطمان با امریکا را هم از دست خواهیم داد. در آن مجلس مصوب شد که به
امریکا اجازه دهند از اراضیاش برای حمله استفاده کند و وزیر خارجه ترکیه
هم به کالین پاول [وزیر خارجه وقت امریکا] اطلاع داد که ترکیه به نیروهای
امریکایی اجازه میدهد که از اراضیاش استفاده کند ولی پاول پاسخ داد
ممنون، اصلاً به شما احتیاجی نداریم چون امریکا بعد از آن موضع اول ترکیه؛
طرحش را تغییر داده بود.
به نظرتان سناریوی برگرداندن بعثیها به عملیات سیاسی در این مرحله احتمال مطرحی است؟
فکر
نمیکنم، ولی به هر حال این خطری است که وجود دارد. امریکاییها الان چند
سناریو دارند؛ یکی از سناریوهای مهمشان بازگرداندن بعثیهاست و با بعثیها
مذاکره هم کردهاند. حتی با گروههای تروریستیای که صدام [در دوره فراری
بودنش] درست کرده بود هم مذاکره کردهاند، سازمانهایی مثل جیش محمد و
الصاحبه و غیره. این گروهها هدف رزمیشان هدف قرار دادن کسانی بود که در
عملیات سیاسی دخیل بودند و القاعده با امریکاییها میجنگید. چون بعثیهایی
که فرار کرده بودند، وضعیتشان مثل وضعیت دیکتاتور مقبور بود و زرقاوی با
امریکاییها مقابله میکرد.
۵
هزار نفر از کشورهای عربی به صورت رسمی وارد عراق شدند و [توسط القاعده]
به خوبی ازشان استقبال شد و گذشته از آن از حمایت مالی نامحدودی از طرف
کشورهای همسایه و مشخصاً عربستان سعودی هم برخوردار بودند. اینها اساساً
تفکر جهادی تکفیری داشتند و بر این اساس شروع کردند به مقاومت در برابر
امریکا و هدف قرار دادن شیعیان و کردها.
در
اقلیم کردستان دست به فعالیتهایی زدند ولی به دلیل ثبات آن منطقه موفق
نشدند خصوصاً که نیروهای پیشمرگه مأمور محافظت از مناطق اقلیم کردستان
بودند. با وجود اینکه چند عملیات پراکنده صورت گرفت ولی نتوانستند برادران
کرد را هدف قرار دهند. اما مناطق شیعیان مناطق بدون محافظتی بود و راحت
میتوانستند عملیات کنند. من معتقدم امریکاییها هم در این زمینه چراغ سبز
نشان داده بودند. اگر هم نگوییم چراغ سبز، باید بگوییم دستکم چراغ زرد
نشان داده بودند.
در
چارچوب همین سناریویی که ذکر کردید بود که رئیس جمهوری ایران اعلام کرد
بعثیها نباید به حکومت عراق برگردند؟ و به نظر شما این قبیل تصریحات دخالت
در امور داخلی عراق نیست؟
ایران
و برخی کشورهای همسایه مثل کشور کویت با بعثیها مشکل دارند. تصریحات وزیر
خارجه کویت واضح بود که گفت ما بیش از آنکه نیازمند غرامت باشیم، نیازمند
ضمانتی حقیقی هستیم که نظام حاکم بر عراق بار دیگر به ما تعدی نکند. ایران
هم همین طور اعتقاد دارد که حکومت کردن بخشهای واقعی ملت عراق بر کشور،
بعدی دموکراتیک به حکومت میدهد و همین باعث برقراری روابط خوب با همه
کشورهای همسایه میشود و استقرار منطقه را نیز حفظ میکند. به همین جهت
بازگشت بعثیها به حکومت ما را به عنوان ملت عراق میترساند، کما اینکه
ایران و کویت و دیگر کشورها را هم میترساند. البته عربستان نقش منفی بسیار
بزرگی در عراق ایفا میکند و اموال هنگفتی خرج میکند تا روند فعالیتهای
سیاسی در کشور را با مانع روبهرو کند.
خب این توجیه دخالت ایران در امور داخلی عراق میشود؟
ابداً.
دخالت در امور داخلی عراق مسألهای غیرمقبول و غیرقابل پذیرش است.
دخالتهای عربستان سعودی به صورت فعلی نه به ایران و نه به کشور دیگری حق
دخالت در امور داخلی عراق را نمیدهد. ولی نگرانی معقول کشورهای منطقه از
نظام سیاسی آینده در عراق بر ما واجب میکند ضمانتهایی به آنها بدهیم که
سیاستهای احمقانه نظام سابق تکرار نخواهد شد. ما به عنوان ملت عراق مثلاً
از سعودیها میخواهیم از هیچ نظامی در عراق که سیاستهایش و سرکوبگریاش
شبیه نظام صدام باشد، حمایت نکند و این عدم حمایت را علناً اعلام کند. ما
از سعودیها میپرسیم الان چه کسی عزت الدوری مجرم [معاون صدام] را پناه
داده؟ چه کسی افسران نظام سابق را که با خشونت با ملت برخورد کرده و ملت را
نابود کردند، پناه داده است؟
امریکاییها
در سال ۲۰۰۸ با کسانی جلسه گذاشتند و نشستند که اسمشان در فهرست
تروریستهای تحت تعقیب خود امریکا بود چون امریکایی کشته بودند.
امریکاییها به این افراد سندهای مکتوب دادند از جمله درباره آزاد کردن
زندانیان آنها و تحویل ندادن این زندانیها به حکومت عراق و عفو آنها در
زمینه جنایتهایی که پیش و پس از سال ۲۰۰۳ مرتکب شده بودند و همچنین
بازگرداندن آنها به حکومت و اصلاح قانون اساسی و الغای مادهای که به بحث
ریشهکن کردن بعث اشاره داد.
تو
الان از حامیان عربی تروریستها صحبت میکنی ولی در طرف مقابل کسانی هم
هستند که ایران را متهم میکنند از برخی گروههای تروریستی فعال در عراق
حمایت میکند که «قتل بر مبنای هویت» انجام دادهاند [یعنی کشتن افراد
برمبنای مذهب یا قومیتش که در کارت شناساییاش درج شده و بدون توجه به هیچ
چیز دیگر].
من طرفدار تحت
پیگرد قرار دادن هر کس که فردی از ملت عراق را کشته، هستم، حالا نیت و
دلیلش هرچه بوده باشد. ما خواستار بیرون آوردن این متهمین از آن کشورها
نیستیم چون این باعث میشود با این کشورها دچار مشکل شویم. من نظرم این است
و قبلاً هم گفتم که باید مشکلاتمان با کشورهای همسایه را حل کنیم و
تضمینهای مشترکی بین همه طرفها در زمینه دخالت نکردن در امور داخلیشان
تهیه کنیم.
ما
عراقیها به جهان ثابت کردیم که میتوانیم به توافق برسیم و این را میشود
از تجارب انتخاباتیمان و تجربه تهیه قانون اساسی [پس از سقوط صدام] دید.
ما عراقیها با یکدیگر مشکلی نداریم اگر دخالتهای برخی کشورهای همسایه [از
قبیل عربستان] نباشد. حتی با وجود دخالتهای آنها توانستیم از مرحله خشونت
مذهبی که داشت مثل طوفانی بعد از انفجار سامرا به جان عراق میافتاد، عبور
کردیم. همه اینها ناشی از تفکر تکفیری بود. از تفکری که محل ولادت پیامبر
اعظم(صلیالله علیه وآله وسلم) را تخریب و تبدیل به سرویس بهداشتی میکند،
چه توقعی میتوان داشت؟ در حالی که برادران مسیحیمان جای پای قاطری که
حضرت مسیح(علیهالسلام) بر آن سوار بوده را هم محترم میدارند.
برخیها
مدعیاند که مشکلات مذهبی و فرقهای در کشور از وقتی شروع شد که شما در
انتخابات سال ۲۰۰۵ ائتلاف تشکیل دادی نه پس از انفجار سامرا [در سال ۲۰۰۶].
بعد
از حدوث تغییر [و سرنگونی صدام] شیعیان احساس مظلومیت میکردند. برادران
کرد هم همین طور. فلذا فهرستهای انتخاباتیشان بر همین اساس تهیه میشد و
این طبیعی بود. البته خوب یادتان هست که در انتخابات سال ۲۰۰۵ آیتالله
العظمی سیستانی تشکیل دولت بدون حضور اهل سنت را رد کرد و بر حضور همه
بخشهای ملت عراق در دولت تأکید کرد [گرچه طبق قانون، فهرست شیعیان بیروت
انتخابات پارلمانی بود و میتوانست دولت تشکیل دهد].
همه
میدانند که در انقلاب ۱۹۲۰ [ضد انگلیسیهای اشغالگر عراق] شیعیان چه با
رهبران دینی و چه با سران عشایرشان جلوی انگلیسیها ایستادند؛ تا عثمانی
[که دولت مسلمان حاکم بر عراق بود] باقی بماند و در این راه خون دادند ولی
در نتیجه مقاومت آنها [و پس از فروپاشی عثمانی] دولت عراق تشکیل شد ولی با
کنار گذاشته شدن بخشهای شیعی و کرد عراق. بعد از ۸۰ سال دور نگه داشتن
شیعیان و کردها از قدرت شاهد این ائتلافها بودیم که داشت وضعیت از شکل
صحیح خارج میشد ولی عقلای کشور توانستند بر اوضاع مسلط شوند و چشم فتنه را
کور کنند ولی استمرار عملیات دموکراتیک باعث میشود این ائتلافهای
طایفهای از بین برود و الان شاهد همین موضوع هستیم، چه در عرصه سیاسی
کردها، چه شیعیان و چه سنیها.
چرا
که شهروند عادی وقتی که احساس امنیت کند، از دایره سرسپردگی تنگنظرانه
خارج میشود و به سرسپردگی ملیاش بازمیگردد و نمایندهاش در مجلس را
براساس توانمندی و پاکدستی انتخاب میکند نه براساس وابستگی مذهبی یا
منطقهای.
شما
در دوره مخالفت با نظام سابق خط انقلابی را در پیش گرفته بودید چه در
نیروهای مجاهدین عراقی و چه در مجلس اعلی. در این راه شهدای بسیاری هم
تقدیم کردید ولی به نظرتان نقطه قوت صدام در کجا بود و چرا نمیتوانستید
سرنگونش کنید؟
صدام چند
مرتبه سقوط کرد ولی این امریکا بود که هر بار او را روی پاهایش بند میکرد.
ما به وظیفهمان عمل کردیم و هزاران شهید دادیم. عدی را هدف قرار دادیم و
در پی قصی بودیم. کاخ ریاست جمهوری و همین طور رادیو و تلویزیون را هدف
قرار دادیم و بسیاری از عملیات جهادی دیگر که به آن افتخار میکنیم ولی
امریکا بنا بر یک سناریوی بزرگ جهانی میخواست که صدام بر سر کار بماند.
مثلاً حرکت شهید طالب السهیل را چه کسی لو داد؟ چه کسی در کشتن او در بیروت
مشارکت کرد؟ امریکا در پس این جریان بود.
شما از طرف اینترپل تحت تعقیب هستی؟
نه، هیچ حکم قضاییای درباره من وجود ندارد.
پس امریکاییها چرا با حضورت در عراق مخالفند؟
امریکا
را انگار کسی به سمت دشمنی با شیعیان هل میدهد. دیدید که امریکا چه سر و
صدایی ضد هیأت بازپرسی و عدالت (که حکم به کنار گذاشته شدن چند نفر از
نامزدهای انتخابات داده بود) به راه انداخت. این باعث ایجاد تنفر نسبت به
امریکا در بین شیعیان میشود و این حس به مرور عمیقتر خواهد شد. حتی در
بین خود ما هم کسانی هستند که عادت کردهاند گزارش بنویسند و اطلاعات غلط
در آن درج کنند. الان امریکاییها یک بانک اطلاعات در اختیار دارند که من
نمیگویم در آن حرف درست پیدا نمیشود، ولی دروغهای زیادی هم در آن هست.
مشخصاً چرا تو؟
فقط من نیستم، مثلاً در سال ۲۰۰۳ به احمد چلپی هم حمله کردند و تلاش کردند او را بکشند.
اگر نتایج انتخابات معلوم شود و مشخص شود باز به عنوان نماینده مجلس انتخاب شدهای، آیا به عراق برمیگردی؟
من
مشکلی در این زمینه ندارم. امریکاییها هم حکم قضایی ضد من ندارند و اگر
نماینده مجلس باشم و از مصونیت پارلمانی برخوردار باشم، نمیتوانند مرا
دستگیر کنند ولی در سال ۲۰۰۵ که در منطقه خضرا ساکن بودم، امریکاییها
صریحاً به کشتن یا ربایش تهدیدم کردند. اگر واقعاً دادخواست قضایی ضد من
دارند، سراغ قوه قضائیه بروند تا مصونیت پارلمانی مرا بردارد و من را تحت
پیگرد قرار دهد.
برخیها تو را متهم میکنند که برای دستگاه اطلاعاتی ایران کار میکنی، از طریق مشاوره به سپاه قدس. چه میگویی؟
من
در سپاه بدر مسئول بودم و همین طور یکی از مسئولان مجلس اعلای انقلاب
اسلامی عراق و بخشی از سیستم مخالفین عراقی نظام صدام. پایگاه ما ایران بود
و در سیستم مبارزه با صدام راهی وجود نداشت جز آنکه ارتباطات قویای داشته
باشیم. نه با یک نفر و دو نفر بلکه با چندین دستگاه تا به ما اجازه دهند
جلسه داشته باشیم و تحرک داشته باشیم و امکاناتمان را جابهجا کنیم و
برویم و به پایگاههایمان برگردیم.
من
بیش از ۲۰ سال از عمرم را در ایران گذراندم. پس قطعاً روابط خوب و قویای
دارم ولی آیا این معقول است که یک ابرقدرت منطقهای مثل ایران فقط به یک
نفر به اسم ابومهدی متکی باشد؟ آن هم تازه در صورتی که اصلاً به من متکی
باشد.
یعنی با دستگاه اطلاعاتی ایران ارتباطی نداری؟
من
با یک کلمه بله یا خیر جواب این سؤال را نمیدهم. من ۲۰ سال در ایران
زندگی کردهام، میشود روابطی نداشته باشم؟ من یک مسئول نظامی و سیاسی در
مخالفین عراقی بودم و این مسأله میطلبید با این طرف و آن طرف ارتباط داشته
باشم اما اینکه خیال کنیم ایران از طریق من در عراق فعالیت میکند، این
احمقانه است. این حرفی است که یک کسی در روزنامه الشرق الاوسط مطرح کرد.
این آدم شیعه است و ارتباطاتش با امریکاییها معروف است.
متأسفانه
برخی کسانی که ضد من صحبت کردند، از دوستان بودند. از جمله یکی از دوستان
سابق که در سال ۲۰۰۵ سردبیر روزنامه الصباح بود و اعلام کرد که الملجأ
الجادریه [زندانی که گفته میشد مخالفین در آن شکنجه میشوند] را یک سرلشکر
در وزارت کشور اداره میکند به اسم احمد المهندس یا ابومهدی المهندس و اسم
مرا هم در آن قضیه مطرح کرد. در حالی که من در همه عمر در وزارت کشور
نبودهام. اینها یکسری اتهام دروغین و بی اساس است.
دولت کویت به اتهام مشارکتات در انفجار سفارت امریکا و سفارت فرانسه درآن
کشور و همچنین تلاش برای ترور امیر مرحومش در سال ۱۹۸۳و همچنین به اتهام
اینکه مسئول ربایش هواپیمای کویتی کاظمه بودهای، ضد تو دادخواست صادر
کرده.
بله
اسم من هم در فهرست افراد تحت پیگرد دولت کویت وارد شد ولی من اگر بیگناه
بودم، باید خودم را تسلیم حکومتی میکردم که در آن زمان حامی صدام بود؟
حتی اگر دادگاه هم برائت مرا اعلام میکرد، دولت کویت مرا تحویل صدام
میداد. همان کاری که با برادران خودم و بسیاری از برادران جهادیام کردند و
نظام صدام اعدامشان کرد. من در زمان انفجار آن دو سفارت در کویت بودم ولی
در موضوعات دیگر من اصلاً در کویت نبودم و در ایران بودم. البته از این
قضیه ۲۷ سال گذشته است.
مایلی کویت مجدداً این قضیه را مطرح کند تا تو که میگویی بیگناهی، بروی و به شبهات پاسخ دهی؟
من
مشکلی با این موضوع ندارم. اگر کویت چنین نیتی داشته باشد، من مشکلی ندارم
که در دادگاهی عراقی یا دادگاهی که حکومت عراق با آن توافق کند حاضر شوم و
به این اتهامات پاسخ دهم. ولی در آن صورت من هم از حکومت کویت بازخواست
خواهم کرد که چرا برادرانم و همرزمان جهادیام را بدون هیچ وجه حقی به نظام
صدام تحویل داد و نظام صدام هم آنان را اعدام کرد. گمان میکنم این حق
مشروع من باشد.
[آنچه در ادامه میآید، متن مصاحبه روزنامه الاخبار با ابومهدی المهندس است که آن نیز در تهران و در همان سال ۲۰۱۰ صورت گرفته]
چه ارتباطی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داری؟ درست است که میگویند تو مرد سپاه پاسداران در عراقی؟
روابط
من با ایران به عنوان یک مخالف نظام بعثی امری طبیعی بود و خیلی طبیعی بود
که از اراضی ایران ضد نظام سابق فعالیت کنیم. حالا این ارتباط با جمهوری
اسلامی را یک اتهام جلوه میدهند ولی از نظر ما این طور نیست. ما راه
دیگری جز ایران نداشتیم، ایرانی که از همه گروههای مخالف صدام حمایت
میکرد.
ولی اتهامات امریکاییها به تو درباره روابط حال حاضرت با سپاه پاسداران است و اینکه مشاور سپاه قدس هستی.
دولت
عراق بر اساس طایفهای بنا شده و اینکه شیعیان عراق را به ایرانیگری متهم
کنند، مسأله جدیدی نیست و از ۱۰۰ سال پیش تا حالا بوده است. الان این
تهمتها را به من میچسبانند وقتی هم از نفوذ ایران در عراق حرف میزنند،
منظورشان رسیدن شیعیان به حکومت عراق است. خیلی از چیزهایی که ضد ایران
مطرح میکنند، یک بازی تبلیغاتی و رسانهای و روانی ضد ایران و ضد شیعیان
عراق در درجه اول است.
یعنی سپاه پاسداران نقشی در [ناآرامیهای وقت] عراق ندارد؟
قطعاً
نقشی ندارد، بلکه دخالت شوراهای عربی را داریم. عربستان سعودی در حال حاضر
نماینده کمیتهای با نام ۶+۲ است که شامل عربستان سعودی، مصر، اردن،
امارات، کویت و ترکیه به علاوه رئیس دستگاه اطلاعاتی امریکا و رئیس اطلاعات
خارجی انگلیس MI۶ است. اینها هیأت را تشکیل دادهاند که موضوع عراق را
پیگیری کند.
چرا واشنگتن اسم ابومهدی المهندس را در فهرست سیاه تروریستی قرار داده است؟
من
تا این لحظه نمیدانم که این فهرست سیاه تروریستی است یا چیز دیگر چون این
مصوبه را وزارت خزانهداری امریکا گرفته است. من که به امریکا نرفتهام
آنها هستند که به عراق آمدهاند و عراق را تبدیل به یک مستعمره تحت اشغال
کردهاند. کارهایی که امریکاییها در سال ۲۰۰۴ در نجف کردند و به مقدسات
اسلامی حمله نمودند و کارهایی که نیروهای اشغالگر کردند و جنایتهایی که
شرکتهای امنیتیشان مرتکب شدند، باعث شد بسیاری از جوانان به مقاومت ضد
اشغالگران رو بیاورند.
از
آنجا که تو یکی از حامیان مقاومت مسلحانه ضد اشغالگران بودی، برخیها
رهبری گروههای مقاومت ضد اشغالگران را به تو منتسب میکنند. چه ارتباطی با
«کتائب حزبالله» عراق و دیگر گروههای مقاومتی که عملیات درخشان و
مثالزدنی ضد اشغالگران انجام میدهند، داری؟
امریکاییها
نسبت به من حساسیت دارند، به سبب سابقه جهادیام و حضورم در چندین میدان و
خصوصاً حوادث نجف و حوادث بعدش. گذشته از آن به سبب نقش کوچکی که در
برپایی ائتلاف ملی عراق (چه ائتلاف اول چه ائتلاف دوم) داشتم هم نسبت به من
حساسند. همان موقع ائتلاف بود که سفیر وقت امریکا زلمای خلیل زاد (که با
رویکرد طایفهگرایانه در عراق برخورد میکرد) متوجه نقش من شد و تلاش کرد
مرا از عملیات سیاسی کشور بیرون ببرد و سیلی از اتهامات به سمت من روانه
کرد.
آیا از مقاومت عراق حمایت میکنی یا مسئول مقاومت عراق تویی؟
البته مسئولش من نیستم.
تو
از طرف امریکاییها تحت پیگرد قرار داری و در عین حال نماینده مجلس عراق
هم هستی. چطور با این واقعیت تعامل داری؟ آیا در جلسات مجلس شرکت میکنی؟
امریکاییها
سیادت ملی عراق را زیرپا میگذارند. دهها هزار نفر از جوانان عراقی را
بازداشت کردهاند که اکثرشان هم گناهی ندارند. در موضوع مجلس عراق هم من تا
همین اواخر در مجلس حاضر بودم و مثل مابقی نمایندگان در اکثر جلسات صحن و
کمیسیونها حاضر بودم، با وجود تهدیدات امریکاییها ضد من. ولی اخیراً رئیس
پارلمان به من اطلاع داد امکان تضمین جانم وجود ندارد و او و یک مسئول
دیگر بلندپایه در دولت عراق از من خواستند که در جلسات مجلس حاضر نشوم. این
هم یک قلم دیگر از زیرپا گذاشتن سیادت ملی عراق [توسط اشغالگران] است.
در
حال حاضر عراق شاهد موجی از انفجارها است که بعد مذهبی و طایفهای دارد.
چه طرفها و کشورهایی از تروریسم حمایت و آن را در عراق تغذیه میکنند؟
تمرکز
این انفجارهای رشتهای و مکرر در مهمترین منطقه بغداد اشارهای است بر آن
که امریکاییها یا خود در این انفجارها دست دارند یا از جمع و جور کردن
اوضاع ناتوانند. در هر دو صورت پس لازم است از عراق بیرون بروند. مسأله
بعدی دستگاههای امنیتی و طرحهای امنیتی است. من در اینجا از فرماندههان
صحبت میکنم نه از بدنه نظامی [و امنیتی] که هزاران قربانی تقدیم کرده است.
کسانی که در این انفجارها دست دارند، میخواهند در عملیات سیاسی تغییر
ایجاد کنند و زیر میز بزنند.
اینها
تکفیریها هستند، تفکر وهابی تکفیری که منبع صدورش عربستان است و همچنین
بعثیها که میخواهند به حکومت بازگردند و اینها الان مورد حمایت امریکا
هستند. امریکاییها در حد فاصل سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، ۱۲ جلسه رسمی با آنها
برگزار کردهاند و این مورد حمایت برخی کشورهای عربی منطقه و در رأسشان
عربستان سعودی بوده است.
میگویند ارتباط خوبی با سید حسن نصرالله داری. آیا با حزبالله لبنان همکاری یا ارتباطی وجود دارد؟
ما
به عنوان فرد عربی و فرد مسلمان با دیده بزرگداشت و تقدیر به این حزب
مینگریم، همین طور به عنوان فرد شیعه. حزبالله عزیزترین و قیمتیترین
چیز در بین عربها و شیعیان و مسلمانان است. حتماً تجربه پیشروانه حزبالله
تحت رهبری سید حسن نصرالله الگویی برای ماست و حتماً از آن استفاده خواهیم
کرد.