مذاکره با آمریکا از دیدگاه مقام معظم رهبری !!! قسمت دوم !!!
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1377/08/12
پس
از تسخیر لانهی جاسوسی امریکا، امریکاییها تکرار کردند که چرا این کار را
کردید؟ این اهانت بود؛ این تجاوز به حدود بینالمللی بود. بعضی خیال
میکنند که لانهی جاسوسی را که دانشجویان ما تسخیر کردند، واقعاً اینگونه
بوده است؛ نه. بعد از انقلاب، این ملت و نظام جمهوری اسلامی، نهایت مدارا
را با امریکاییها کردند. اوّلِ انقلاب، مردم بهخاطر بُغضی که نسبت به
امریکاییها داشتند، رفتند عناصری از سفارت را دستگیر کردند و به همین
مدرسهی رفاه و علوی - که محلّ اقامت امام بزرگوار بود - آوردند؛ اما امام
دستور دادند آنها را آزاد کردند و وسایل را فراهم نمودند که اگر میخواهند
از کشور خارج شوند، با سلامت خارج شوند و رفتند. کسی به آنها تعرّضی نکرد.
امریکا
دستبردار نبود. آنها در همان ماههای اوّلِ انقلاب، هر روز یک توطئه و یک
حرکت علیه انقلاب کردند؛ هر روز با این ملت یک طور دشمنی ورزیدند.
عکسالعمل دشمنیهای آنها این شد که جوانان ما رفتند سفارت امریکا را تصرّف
کردند و عوامل آن سفارت را مدتی نگهداشتند؛ بعد هم فرستادند و تمام شد و
رابطه با امریکا قطع گردید. بنابراین، سیاست استکباری امریکا از روز اوّلِ
انقلاب اسلامی، توطئهها و دشمنیهای خود را علیه این انقلاب شروع کرد.
البته آنها یقین داشتند که به مدّت کوتاهی خواهند توانست نظام اسلامی و
انقلاب را از بین ببرند! مطمئن بودند که این کار را خواهند کرد؛ منتها بد
فهمیده بودند و ملت و اسلام و مسؤولان کشور و انقلاب را نشناخته بودند.
امروز هم بد میفهمند. امروز هم لحن مسؤولان امریکایی علیالظّاهر ملایم
شده است و به ظاهر تفاوت پیدا کرده است؛ اما باطن قضیه همان است. آنها به
کمتر از تسلّط بر منابع سیاسی و اقتصادی این کشور، به چیزی قانع نیستند.
آنها میخواهند همان بساط قبل از انقلاب تکرار شود. البته در وهلهی اوّل
این را نمیگویند؛ اما هدفشان این است. آنها با اصل استقرار حاکمیت اسلام
که موجب بیداری و پایداری مردم شده است، مخالفند. هرچیزی که موجب شود ملتها
بیدار شوند، هر استکباری و امروز استکبار امریکایی در درجهی اوّل، با آن
مخالف است؛ چون اینها با بیداری ملتها مخالفند. هرچیزی به مردم پایداری و
صبر و استقامت بدهد، در نظر آنها مبغوض است.
اسلام به جوانان
پایداری و استقامت میدهد. این را در جنگ هشت ساله و در خودِ انقلاب امتحان
کردند. دیدند که عشق به اسلام چطور جوانان را با استقامت در صحنه نگه
میدارد؛ مردم را در مقابل سدّ پولادینِ به ظاهر خللناپذیر دشمن، وادار به
استقامت میکند و آن سد را فرو میریزد. این را دیدند، لذا با اسلام
دشمنند، با اسلام مخالفند. در تبلیغات خودشان شایع میکنند که قطع رابطهی
ایران و دولت امریکا به ضرر ملت ایران است! نه آقا، صددرصد به نفع ملت
ایران است. این یک حربهی از اثر افتاده است که بخواهند در میان ملتها
اینطور وانمود کنند که اگر ملتی با امریکا رابطه داشته باشد، از لحاظ
اقتصادی و مادّی، همهی مشکلاتش بر طرف میشود؛ نه، یک روزی بعضی از
دولتهای ساده لوح اینگونه خیال میکردند. در کشور ما هم در اوّلِ انقلاب،
عدّهای که قدرتی پیدا کرده بودند و در رأس کارها قرار داشتند، اینگونه
خیال میکردند؛ لیکن تجربهها در نقاط مختلف دنیا عکس این را ثابت کرد. در
کشور الجزایر، مردم مشکلات اقتصادی داشتند - که داستانهای مفصّلی دارد -
اینطور وانمود کردند که رابطهی با امریکا، بازکنندهی این گرههاست! در
نتیجه به این سمت رفتند؛ اما نتیجهی کار آنها را شما امروز میبینید که در
الجزایر چه خبر است: دولتهای منقطع از مردم، حکومت نظامی ستمگر، سرکوب
شدید حرکت مردمی و اسلامی، تسلّط باندهای قدرتی که تا چند ماه قبل از این
در روزنامهها میخواندید و از رسانهها میشنیدید که هرچند روز یک بار در
یکی از روستاهای الجزایر، یا در یکی از شهرکهای اطراف مرکز کشور، کشتار و
قتل عام بیست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسیلهی ایادی شناخته نشده(!)
انجام میشد.
امام در نامهای که به رهبر شوروی سابق نوشتند،
فرمودند: شما که بساط جدیدی را در کشورتان راه میاندازید، مواظب باشید که
به غرب و به امریکا آن چنان گرایش پیدا نکنید که آنها بر امورتان مسلّط
شوند! این توصیه مورد توجّه قرار نگرفت و امروز شما وضعشان را میبینید.
رابطهی با امریکا، از لحاظ اقتصادی، نتیجهاش همان چیزی است که امروز شما
در روسیه میبینید. بسیاری از کشورهایی که من نمیخواهم اسم بیاورم و
رابطههای بسیار خوب و عالی با امریکا دارند، از لحاظ اقتصادی، وضعشان زیر
صفر و بسیار بد است و پول ملیشان بسیار بسیار بیارزش است. اینها برای ملت
ایران تجربه است. ملت ایران اگر بخواهد وضع مادّی و اقتصادی خود را اصلاح
کند - که البته بدون تردید اصلاح خواهد کرد - این به عزم، به اراده، به
تصمیم، به کار همهی طبقات، به همکاری با دولت و حمایت از مسؤولان کشور، به
شجاعت در اقدام، به تأثیر نپذیرفتن از سیاستهای خارجی و به تأثیر نپذیرفتن
از تبلیغات بیگانه احتیاج دارد. اینهاست که وضع یک کشور را درست میکند؛
نه ارتباط با امریکا، نه رفتن زیر بار زورگویانی که تجربهی ارتباط با آنها
را ما سالها در این کشور داریم. ملت ایران گولِ این تبلیغات فریبندهی
دشمن را نمیخورد.
بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی1377/01/01
انقلاب
آمد و به دنیا نشان داد که ملت ایران، آن ملتی است که در مقابل خواستِ
قدرتهای استکباری میایستد و حرف خود را میزند و اگر همهی قدرتهای
استکباری نیز همدست شوند، در هیچ زمینهای نمیتوانند ارادهی خود را بر او
تحمیل کنند! امروز، چه امریکاییها بخواهند، چه نخواهند؛ چه صهیونیستها
بخواهند، چه نخواهند؛ چه دشمنان این ملت بخواهند، یا نخواهند، ملت ایران در
دنیا این طور شناخته شده است: ملتی قوی، مصمّم، با اراده، نترس و شجاع که
خودش میاندیشد، تصمیم میگیرد و انتخاب میکند! هیچ کس نمیتواند بگوید:
ای دولت ایران، ای ملت ایران، رابطهات را با فلان کشور قطع کن، یا با فلان
کشور، رابطه برقرار کن و یا فلان جا تجارت کن، فلان جا نکن! هیچ کس
نمیتواند به ما دستور بدهد. این امروز آبروی ملت ایران است.
خوب؛
این عزّت ملت ایران است. تحلیلگران سیاسی که کور نیستند! در اطراف دنیا
میبینند که در ایران چه اتّفاق میافتد؛ همه هم میدانند که این به خاطر
انقلاب و به خاطر اسلام است. سعی میکنند انواع و اقسام تبلیغات را هم علیه
این مواضع ملت ایران داشته باشند؛ از اطراف حمله میکنند - البته حملهی
دیپلماسی و سیاسی - که ملت ایران چارهای ندارد و مجبور است با امریکا
رابطه برقرار کند، و الّا نمیشود! از صد طریق این را به گوش ما میرسانند؛
مربوط به امروز هم نیست!
آن سالی که بنده برای اجلاس سازمان ملل به
نیویورک رفتم، یکی از مسؤولین بلندپایهی یکی از کشورهای اروپایی پیش من
آمد و گفت : «شما بالاخره باید مسألهی خود را با آمریکا حل کنید!» فکر
میکردند ما که به نیویورک رفتهایم و در کشور آمریکا هستیم، شاید بتوانند
نان را به تنور گرم بزنند! گفتم نمیشود. قضیهی سازمان ملل، قضیهی دیگری
است. من به سازمان ملل آمدهام تا با مردم دنیا حرف بزنم و این ربطی به
آمریکا ندارد! مسألهی آمریکا، مسألهی دیگری است.
یکی از وزرای
خارجهی کشورهای معروف و بزرگ اروپایی - که حالا نمیخواهم اسم ببرم - در
زمان ریاست جمهوری بنده، به ایران آمد و حرفهایی زد. من این حرف را به او
گفتم؛ حالا هم به شما عزیزان میگویم - این حرفهایی که ما با این
دیپلماتها، در طول سالهای متمادی زدیم، در کاغذها ثبت است و هیچ وقت فرصتی
پیش نیامده است که به گوش مردم برسد. اگر یک روز این حرفها پخش و فهمیده
شود - که ما در طول هشت سال ریاست جمهوری و بعد از آن، چه گفتیم، من گمان
میکنم که ملت ایران، بیشتر احساس عزّت خواهد کرد. الحمدللَّه - من به آن
وزیر خارجهای که از طرف دولتش - شاید هم از طرف جامعهی اروپا - به ایران
آمده بود - در زمان حیات مبارک امام بود - گفتم ما بهعنوان جمهوری اسلامی،
نمیخواهیم با غرب، قطع رابطه باشیم. ما میخواهیم رابطهمان برقرار باشد؛
اما منظور از غرب که فقط امریکا نیست. آمریکاییها میخواهند وانمود کنند
که غرب یعنی آمریکا! اگر شما با آمریکا رابطه برقرار کردید، با غرب رابطه
دارید، والّا منزوی هستید! گفتم ما این را قبول نداریم. البته آن اروپایی
هم از این حرف، خوشحال شد.
اروپاییها جزو مجموعهی غربند، اما با
امریکاییها خیلی اختلاف دارند. کسانی خیال نکنند که اگر فلان مسؤول اروپایی
در مقابل انقلاب، در مقابل ایران و ملتهای مسلمان، در مقابل ملتهای شرق یا
خاور میانه، از کلّیتِ غرب، یا از امریکا پشتیبانی میکند، قضیه همین است؛
نه. اختلافات بین آنها خیلی زیاد است! اختلاف بین آمریکا و اروپا - از
لحاظ عمق - در مواردی، اصلاً کمتر از اختلاف اروپا با دنیای غیرغرب نیست!
با هم خیلی اختلافات دارند که حالا جای بحث آن نیست.
ما بارها تکرار
کردهایم، ما ملتی هستیم که خودمان تصمیم میگیریم. ما نمیتوانیم منتظر
بمانیم تا فلان کشور، فلان دولت، فلان وزیر خارجه یا رئیس جمهور، به ما
توصیه کند که شما چارهای ندارید جز اینکه با آمریکا رابطه برقرار کنید!
نه آقا، چاره داریم؛ چاره این است که بر روی مواضع سرشار از عزّت، که ناشی
از اسلام، ناشی از ملت ایران و از قدرت اسلامی و ملی ماست، محکم بایستیم تا
همهی کسانی که بیگانه از ما هستند، احساس کنند در مقابل این ملت، نمیشود
با قلدری حرف زد!
من در پیام عید نوروز، خواستم به ملتمان این را
عرض کنم که ای ملت عزیز! آن عزّتی که دارید، ناشی از مواضع ایمانی و
انقلابی شماست. عزیزان من! در داخل مرزهای ملت ما کسانی هستند که متأسفانه
همان حرفی را میزنند که سازمان سیای آمریکا به وسیلهی قلم بهمزدان خود
در مجلّات و مطبوعات دنیا پخش میکند! یعنی میخواهند بگویند «ارتباط با
آمریکا، کلیدِ حلّ است؛ تا ارتباط با آمریکا پیدا نکنید، نمیشود هیچ کار
کرد!» عدّهای هم در داخل کشور، این پیام دشمن را در روزنامههای خودِ ما
با استفاده از فضای آزادی که خوشبختانه نظام جمهوری اسلامی بهوجود آورده
است و همه میتوانند نظرات خودشان را بگویند، پخش میکنند!
آنچه که
من بر آن تأکید میکنم، این است که عزّت ملت از استقرار او بر روی مواضع
انقلابی و استحکام مواضع دینی و ملی اوست؛ نه از گرایش به این و آن. نه از
اتّکا به این و آن. نه از التماس کردن و ایجاد رابطه پیش این، یا آن دولت.
متأسّفانه عدّهای در داخل، این طور حرف میزنند، این طور حرکت میکنند و
این گونه میاندیشند. البته من بعید میدانم که این، فکر آنها باشد.
نمیتواند یک نفر در این فضای سالم و معنوی و انقلابی، این قدر غلط و کج
فکر کند! حالا مینویسند، بنویسند؛ البته آن کسانی که با پول بیتالمال قلم
میزنند، باید بفهمند که چه مینویسند. بعضی کسان حق ندارند پول این ملت
را بگیرند و با بودجهی بیتالمال - با پول بیتالمال که مال مردم است -
علیه مصالح مردم حرف بزنند و خائنانه نظر بدهند!
بحمداللَّه امروز
عزّت مردم در کشور ما، بر اثر همین روح استکبار ستیزی است. و استکبارستیزی
موجب انزوای هیچ ملتی نمیشود. آمریکاییها خودشان میخواهند این طور وانمود
کنند که اگر ملت ایران با ما رابطه برقرار نکند، منزوی میشود! ما با
امریکا، رابطه هم برقرار نکردیم، رابطه را هم رد کردیم؛ نه که منزوی نشدیم،
بلکه در قضیهی اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی در تهران و یک قضیهی دیگر
قبل از آن، همهی دنیا گفتند که آمریکا در مقابل ملت ایران منزوی شد!
ایستادگی یک ملت، موجب انزوای او نمیشود، بلکه بیشتر موجب عزّت او
میگردد. همچنان که رابطه با دولت آمریکا یا هر دولت دیگر هم هیچ گرهای را
از کار ملتی که خودش نتواند دردهای خود را علاج کند، باز نمیکند.
شما
به ملتهای شرق آسیا نگاه کنید! یکی از رؤسای معروف همین چند کشور آسیایی
که در قضایای بحران اقتصادی، چند ماه قبل دچار ضرر شدند، در قضیهی کنفرانس
اسلامی که به تهران آمده بود، به من گفت : «ملت ما یک شَبِه تبدیل به یک
ملت فقیر شد»! میگفت عامل آن هم همین سرمایهداران صهیونیست و آمریکایی
هستند! آن کشور، با آمریکا هم روابط صمیمانه، یا رابطهی دوستانه دارد. مگر
رابطه میتواند مشکلی را از کار یک ملت حل کند؟! مگر استکبار و ایادی دولت
آمریکا و دیگران، آن وقتی که منافعشان ایجاب کند، به ملتی رحم میکنند؟!
نه به اقتصاد رحم میکنند، نه به فرهنگ، نه به مردم، نه به پول و نه به
اقتصاد بینالمللی. به کسی رحم نمیکنند!
حال فلان آقای نویسنده، از
فضای بازی که بحمداللَّه در کشور ما هست، سوء استفاده کند و ایستادگی ملت
ایران را بگوید «انزوا»! آیا این انزوا است؟! آیا ملتی که همهی دنیا از
عزّت و عظمتش خبر میدهند، منزوی است؟! اگر معنای منزوی این است که یک ملت
مستقل باشد و تسلیم این و آن نشود، این انزوا از هر چیز دیگری بهتر است!
این انزوا نیست. خیال کردهاید که اگر ملت ایران از اصول خود صرف نظر کند،
از راه پرافتخار دوران حیات مبارک امام برگردد و دست دوستیِ التماس آمیز و
حقارت آمیز به سوی قدرتها دراز کند، همهی مشکلات اقتصادی این کشور، یک
شَبِه حل خواهد شد! ابداً!
آن کشورهایی که دوستیشان با آمریکا خیلی
شدیدتر بود، آن ضربه را از ناحیهی سرمایهداران خودِ آمریکا خوردند! مگر
امریکاییها به صغیر و کبیر رحم میکنند!؟ در فضای فرهنگی و مطبوعاتیای که
در این چند ماه آخر، بهشدّت ناسالم شده و ناسالم میشود، متأسّفانه بعضی
سمپاشی و زهرافشانی میکنند! البته سیاست ما این نیست که کسی را به خاطر
نوشتن چیزی و پخش مطلبی، تا خلاف قانون نباشد، مورد ملامت قرار دهیم؛ اما
به افشاگری میپردازیم و آنها را به مردم معرفی میکنیم. اگر هم دست
برندارند، مردم خودشان میدانند که با آنها چه کنند!
بیانات در خطبههای نمازجمعه1376/10/26
برای
شما برادران و خواهران عزیز بیان کنم که اهداف جنجال تبلیغاتی امریکاییها -
عمدتاً - و مخالفان ما در دنیا چیست. اینکه دائماً میگویند ایران
میخواهد با امریکا مذاکره کند؛ ایران میخواهد بتدریج رابطه با امریکا
برقرار کند، هدفشان از این حرفها چیست؟ چه میخواهند؟ مخالفان ما به دنبال
چه چیزی هستند؟ آنچه مسلّم است، دنبال خیر جمهوری اسلامی و خیر ملت ایران
نیستند؛ اینکه واضح است. تا به حال در طول این نوزده سالی که از انقلاب
میگذرد، هم حکومت امریکا، هم مطبوعات امریکا و هم رسانهها و تلویزیونها و
رادیوهای امریکا، تا آنجایی که توانستند، به ملت ایران ضربه زدند، خنجر
از پشت زدند، اهانت رواداشتند، خیانت کردند و دروغ پرداختند. در هشت سال
جنگی که ما داشتیم و در قضایای اقتصادی، یکجا اینها به نفع ما کار نکردند؛
حال هم از همان قبیل است.
پس، هدفشان چیست؟ هدف، چند چیز است. که
من به اختصار عرض میکنم. شما روی مطالبی که عرض میکنم، فکر کنید؛ مخصوصاً
شما جوانان تحصیلکرده، دانشآموزان، دانشجویان و طلاب علوم دینی، درست دقت
و تأمل کنید؛ چون اینها مسائل مهمی است. یک ملت هم غالباً در همین جاهای
علیالظاهر کوچک است که سرنوشتش ساخته میشود. چنین مقطعی، اگر مردم،
جوانان، مسؤولان و دیگران درست نفهمیدند که حقیقت قضیه چیست، زاویهای باز
میشود که خدای نخواسته همین زاویه، به فنای همه چیز منتهی خواهد شد.
معمولاً اینطور است؛ لذا خیلی مهم است که درست دقّت شود.
هدف اینها
چیست؟ هدف حکومت امریکا و دستگاه امپراتوری خبری امریکایی از این حرفها
چیست که مرتّب میگویند: ایران میخواهد مذاکره کند؟
هدف، چند چیز
است: یکی اینکه اینها میخواهند آن چیزی را که تا امروز وسیلهی وحدت ملت
ایران بوده است، به وسیلهی اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. تا به حال آحاد
ملت ایران به خاطر اینکه میدانستند دولت امریکا دشمن آنهاست، در مقابل
دشمنی امریکا، اگر یک وقت اختلافات جزئی هم داشتند، کنار میگذاشتند و
متّحد میشدند. مقابلهی با امریکا، یکی از وسایل وحدت این ملت بوده است.
اینها میخواهند با این جنجالها، همین وسیلهی وحدت را، به وسیلهی اختلاف
تبدیل کنند. این علیه آن، آن علیه این. این بگوید مذاکره، آن بگوید مذاکره
چه فایدهای دارد؛ آن یکی بگوید چه ضرری دارد؟ یک عدّه از این طرف بحث
کنند، یک عدّه از آن طرف بحث کنند! و اینها هم این وحدت عظیم ملی را که ملت
ایران در مقابلهی با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ایران تبدیل کنند.
هدف
دوم این است که میخواهند با تکرار این قضیه - مذاکره و رابطه با امریکا -
قضیهای را که در چشم ملت ایران، به دلایلی منطقی، یکی از زشتترین
چیزهاست، قبحش را از بین ببرند. تا حدّی که در نماز جمعه میشود حرف زد،
خواهم گفت که دلایل منطقی آن چیست. میخواهند قبح این را از بین ببرند؛ مثل
کاری که سرِ قضیهی اسرائیل با اعراب کردند.
یک روز بود که دولتهای
عرب، صحبت کردن با اسرائیل، رابطهی با اسرائیل و حتّی آوردن اسم اسرائیل
را یکی از کارهای بسیار زشت میدانستند. اینها با مطرح کردن و پیش کشیدن
این قضیه، آنها را یکی یکی از صفوف ملت عرب خارج کردند و بار را به گردن او
انداختند. بتدریج کاری کردند که قبح این قضیه ریخت؛ حتّی دولتهایی که در
مرزهای اسرائیل نیستند و هیچ خطر و ضرری هم از اسرائیل نمیبینند، در
خانهی خودشان نشستهاند و صحبت از مذاکره با اسرائیل میکنند! واقعاً چه
لزومی دارد؟ اما میکنند؛ چون قبحش ریخته است.
ملت ایران به دلایل
کاملاً محکم و با استدلال منطقی، دولت امریکا را دشمن خود میداند؛ که من
بعداً اشاره خواهم کرد. همهی ملتهای دنیا هم این را از ملت ایران
شناختهاند و با چشم تعظیم و تجلیل به این نگاه میکنند. بتدریج میخواهند
قبح این را از بین ببرند و یک کار عادّی و معمولی بکنند.
هدف سوم
این است که اصل مذاکره با ایران، برای امریکا به عنوان ابرقدرت، بسیار مهم
است. ممکن است بعضی تعجّب کنند و بگویند مگر ایران چیست که برای امریکای
ابرقدرت، مهم است که با ایران پشت میز مذاکره بنشینند؟! بله، بسیار مهّم
است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برایش خیلی مهّم است. ابرقدرت، یعنی آن
قدرتی که از همهی قدرتهای سیاسی دنیا بالاتر است و میتواند ارادهی خود
را بر آنها تحمیل کند.
یک روز دو ابرقدرت در دنیا بودند - امریکا و
شوروی - و هر کدام منطقهی نفوذی داشتند؛ هر کار هم میخواستند،
میتوانستند بکنند. حتّی امریکا در مقابل آن دشمن، موشکهای امریکایی - کروز
و غیره - را در کشورهای اروپایی مستقر کرده بود؛ بیچاره اروپاییها هم
چارهای نداشتند، حرفی هم نمیزدند؛ چون به عنوان دفاع در مقابل شوروی سابق
بود. شوروی هم در منطقهی نفوذ خودش، این کارها را میکرد. امروز که شوروی
از بین رفته است؛ امریکا مدّعی است و به شدّت در پی این است که نظام یک
قطبی در دنیا به وجود آید؛ یک ابرقدرت در رأس امپراتوری بزرگی که اسمش
دنیاست!
این مطلبی که عرض میکنم، حرفی است که صاحبنظران سیاسی
امریکا از گفتن آن ابایی ندارند. در مطبوعات امریکایی، مقالات سیاسی فکری
با همین مضمون چاپ میشود. در همین حدود یک ماه پیش، در یکی از مطبوعات
امریکایی دیدم که یک نویسندهی معروف سیاسینویس امریکایی به دنیا خطاب
میکرد که «چه عیبی دارد که در رأس یک امپراتوری واحد جهانی، امریکا قرار
داشته باشد؟! امریکا امروز چنین و چنان است!» آنها اصلاً ادّعایشان این
است؛ دنبال این هستند.
حال ابرقدرتی با این همه ادّعا، با این همه
باد و بروت جهانی و سیاسی، یک جا هست که برایش ارزش و اعتبار و احترامی
قائل نمیشوند؛ آن یک جا کجاست؟ جمهوری اسلامی ایران. جمهوری اسلامی و ملت
ایران، هیبتشکن ابرقدرت امریکا در دنیا شدند. من بارها عرض کردهام که
عمدهی قدرت ابرقدرتها، متّکی به هیبتشان است؛ هیبت آنهاست که میتواند کار
کند. اینها همهجا که وارد میدان نمیشوند، تیر و تفنگ که به کار
نمیبرند؛ تشر و هیبتشان است که رؤسای دولتها و رؤسای احزاب سیاسی دنیا را
وادار میکند که دست و پایشان در مقابل اینها بلرزد و کوتاه بیایند.
برای
امریکا مهم است که ایران اسلامی که از روز اوّل به دلایل روشنی در مقابل
امریکا ایستاد و تسلیم امریکا نشد و گفت که با امریکا مذاکره نمیکنم، حالا
بگوید که بسیار خوب، چَشم، ما هم مذاکره میکنیم! میگویند بفرما،
ابرقدرتی کامل شد! این منطقهای هم که زیر بار نمیرفت، زیر بار آمد؛
اینجا هم عتبه را بوسیدند! بنابراین، صِرف مذاکره برایشان خیلی مهّم است.
البته
در مورد رابطه، اینطور نیست؛ بعد خواهم گفت. امریکاییها نسبت به رابطه،
طور دیگری فکر میکنند. آنچه که برای آنها خیلی مهّم است، مذاکره است.
میخواهند ایران پشت میز مذاکره بنشیند؛ بعد که مذاکره شروع شد، آنوقت سرِ
رابطه داستانها و حکایتها دارند.
نکتهی دوم برای اینکه مذاکرهی
با ایران برای امریکا اهمیت دارد، این است که حرکت جمهوری اسلامی و ملت
ایران موجب شد که احساسات اسلامی در هر گوشهی دنیا بیدار شود؛ در آسیا، در
آفریقا و حتّی در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامی خودشان را
سرِ دست گیرند و مبارزهای را به نحوی شروع کنند. بعضی از این مبارزات،
مبارزات سیاسی با دولتهاست. بعضی از این مبارزات، مبارزات اصلاحی است؛
بالاخره مشغول مبارزه هستند. همهی اینها، از این قلّهی جمهوری اسلامی و
امام و این ملت، سرازیر شدهاند.
من کسانی را در دنیای اسلام
میشناسم و اطّلاع دارم که مذهب اهلبیت را بدون هیچگونه تبلیغی، فقط برای
خاطر قضایای جنگ قبول کردند. همین که شما جوانان، شما جانبازان، شما
ایثارگران به میدان جنگ میرفتید و این خبرها در دنیا به همین شکل منتشر
میشد؛ همین که مادران آنطور شجاعانه میایستادند و آن شجاعتها را به خرج
میدادند، عدّهای را در دنیا مسلمان کرد، عدّهای از مسلمانان را شیعه
کرد، عدّهی بیشتری را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ایران کرد و احساسات
اسلامی بروز کرد. در حقیقت، قطب همهی اینها، ملت ایران و نظام جمهوری
اسلامی است.
اگر جمهوری اسلامی با امریکا پشت میز مذاکره بنشیند،
امریکاییها خیالشان از این جهت راحت میشود؛ به هر جایی در دنیا میگویند:
شما برای چه تلاش میکنید؟ شما که مثل ایران نخواهید شد، به پای ایران که
نخواهید رسید! هر چه بشوید، یک ملت و یک نظام و آن شکوه و شجاعت را که پیدا
نخواهید کرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و اینجا پای میز مذاکره آمدند؛
شما دیگر چه میگویید؟! یعنی با تسلیم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی
ایران به نشستن پای میز مذاکره با امریکا، خیال امریکا از بسیاری از این
مبارزات دنیای اسلام آسوده خواهد شد.
درست توجّه کنید! هر کدام از
اینها، بحثهای طولانی و مفصّلی دارد که جایش در مجالس ویژهی این حرفهاست.
من مایلم که در نماز جمعه، فقط رؤوس مطالب را عرض کنم. مذاکره برای اینها
مهّم است. ببینید؛ بسیاری از کشورها هستند که دولتهایشان از دوستان دولت
امریکا محسوب میشوند؛ یعنی تحت نفوذ و تسلیم دولت امریکا قرار دارند،
مواضع سیاسیشان تابع دولت امریکاست و کلاًّ تابع امریکا هستند؛ با فلانجا
قطع رابطه کنید، فلانجا را معامله کنید، فلانجا را معامله نکنید، نفت را
اینگونه کنید، مس را آنطور کنید. این دولتهایی که تسلیم امریکا هستند،
بتدریج این فکر برایشان به وجود میآید که دولتی به نام جمهوری اسلامی
ایران هست که به امریکا هیچ اعتنایی نمیکند؛ امریکا هم نسبت به آن دولت
نمیتواند هیچ آسیب جدّی بزند. پس، علّت اینکه ما از امریکا اینقدر
میترسیم، چیست؟
یک نکتهی دیگر هم هست که موجب میشود حقیقتاً
مذاکره برای امریکاییها به عنوان یک ابرقدرت مهم باشد و آن، این است که در
مصاف دو قطب مبارز که الان نوزده سال یا بیست سال است که در صحنهی سیاسی
عالم، مبارزه میکنند - قطب استکبار از یک طرف، و قطب اسلام از طرف دیگر؛
قطب استکبار به رهبری امریکا، و قطب اسلام به محوریّت نظام جمهوری اسلامی
که تا به حال هم گسترش و پیشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه
صحنهی دنیا را نگاه میکنید، میبینید کشورهایی که بوی حرکت و نهضت اسلامی
در آنها استشمام نمیشد، وضعی برایشان به وجود آمد که حکومتهای اسلامی -
لااقل به تناسب آن کشورها - در آنها به وجود آید! در ترکیه به صورتی، در
الجزایر به نحوی و در جاهای دیگر نیز همینطور. البته با همهی اینها هم
برخورد کردند؛ اما با احساسات مردم که نمیتوانند برخورد کنند؛ نمیتوانند
با احساسات مردم آنطور برخورد کنند که مثلاً با حکومت «رفاه» در ترکیه یا
با بعضی از حکومتهای دیگر برخورد کردند. احساسات مردم به حال خود باقی است.
تا
به حال در برخورد این دو قطب مبارز با یکدیگر - که قطب، استکبار از یک طرف
و قطب اسلام از طرف دیگر است - پیشرفت و مبارزه و پیروزی، متعلّق به قطب
اسلام بوده است. قطب اسلام همیشه پیش رفته است؛ اما قطب استکبار پیشرفتی
نداشته است. اینها میخواهند با شایعهی مذاکرهی جمهوری اسلامی - که
بگویند جمهوری اسلامی تسلیم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد کنار بیاید و با ما
مذاکره کند - اینطور وانمود کنند که در این مصاف، بالاخره قطب اسلامی شکست
خورد و مجبور به عقبنشینی شد و قطب استکبار در این مصاف پیروز گردید.
میخواهند
این را تفهیم کنند که دشمن پیروز شده و اسلام مجبور به عقبنشینی شده است.
میخواهند بگویند که اسلام انقلابی از حرفهایش گذشت و برگشت. میخواهند
بگویند همهی این حرفها در طول این نوزده سال - ده سال اول که امام گفته
بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشهای
گذاشته شد، به دست فراموشی سپرده شد و همهی این حرفها تخطئه گردید؛ چون
امام بارها فرموده بودند که ما با دشمن کنار نمیآییم و تسلیم دشمن
نمیشویم. این شایعات برای این هدف است که آن گذشته را تخطئه کند. بالاخره
امریکا از اینکه شایع شود جمهوری اسلامی تسلیم شده است تا با امریکا
مذاکره کند و پشت میز مذاکره بنشیند - یعنی از حرفها و ادّعاهای خود نسبت
به استکبار دست بردارد - بیشترین استفاده را میکند. این جنجال تبلیغاتی
برای این است. لذا با اینکه رئیس جمهور محترم در مصاحبهاش گفت که ما
مذاکره نمیکنیم؛ گفت که ما احتیاجی به مذاکره نداریم، آنها گفتند بله، این
مقدّمهی مذاکره است؛ میخواهند مذاکره کنند! هر کسی چیزی گفت؛ جنجالی در
دنیا درست کردند. پس، انگیزههای امریکا و دستگاههای خبری امریکا از این
جنجال این است.
حال موضع ما چیست؟ البته موضع ما بارها گفته شده
است؛ چیزی نیست که حالا من بخواهم آن را بیان کنم. امام بارها فرمودند، بعد
از امام هم ما، مسؤولان سیاست خارجی و کسانی که در این زمینهها حرف
میزدند و اقدام میکردند، حرفها را گفتهاند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهای
محکمی است؛ حرفهایی نیست که بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛
درعینحال من به طور مختصر عرض میکنم.
موضع انقلاب و موضع نظام
جمهوری اسلامی این است که اوّلاً هر تصمیمی که ما برای انقلاب و به عنوان
مواضع اصولی انقلاب بگیریم، باید تابع استدلال باشد. ما اهل منطقیم. ما
حکومتمان هم حکومت استدلال است، قوانینمان هم قوانین مستدل است، معارفمان
هم معارف استدلالی است، مواضع سیاسی ما هم مواضع استدلالی است. ممکن است یک
وقت کسی نسبت به این مواضع شعار بدهد - خیلی خوب؛ مانعی ندارد - اما پشت
سرِ این شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس این منطق هم یکی نفع
ملت ایران و مصالح کشور است، یکی هم اصول و عقاید و باورهایی است که ملت
ایران در راه این باورها مبارزه و مجاهدت کرده، شهید و جانباز داده،
ایستادگی کرده است و مردم دنیا را متوجّه خودش کرده است. مواضع ما تابع این
چیزهاست. حال من در سه عنوان کوتاه، مطلب را خلاصه میکنم.
وضع
کنونی - یعنی قطع رابطهی ما با امریکا - اوّل این را بیان میکند که این
وضع، نتیجهی رفتار و وضع طبیعی استکبار امریکایی است؛ در واقع، نتیجهی
مظلومیت ملت ایران است. حرف دوم این است که مذاکره با امریکا، هیچ فایدهای
برای ملت ایران ندارد. حرف سوم این است که مذاکره و رابطه با امریکا، برای
ملت ایران ضرر دارد.
رابطه و مذاکره با دولت امریکا، به حال ملت
ایران هیچ فایدهای ندارد. امروز از چیزهای جالب این است که دستهای
امریکایی و تبلیغات امریکایی - همانطوری که در هفتهی اوّل این ماه عرض
کردم - در دنیا اینگونه شایع میکنند که ملت ایران مشکلاتی دارد؛ راهحل و
کلید این مشکلات هم این است که بیاید با امریکا مذاکره کند! تو گفتی و من
باور کردم! مذاکره، هیچ فایدهی قابل ذکری برای ملت ایران ندارد. البته
ضررهایی دارد که بعد عرض میکنم؛ اما اصلاً فایده ندارد.
کسی که
خیال کند اگر ما با امریکا مذاکره کردیم، محاصرهی اقتصادی و قانون
«داماتو» و ... از بین خواهد رفت، اشتباه کرده است. اوّلاً هر کدام از
رفتارهای امریکا با ایران، بعد از مدّتی محکوم به شکست شده است. مگر بار
اوّلی است که اینها اینطور با ما رفتار میکنند؟ مگر بار اوّلی است که
تهدید میکنند؟ مگر بار اوّلی است که محاصرهی اقتصادی میکنند؟ مگر بار
اوّلی است که اینها راه میافتند و به این کشور و آن کشور میگویند که شما
با ایران فلان معامله را نکنید، یا فلان قرارداد را نبندید؟ بار اوّل که
نیست؛ همیشه اینطور کردهاند. ما در این هجده، نوزده سال، همهی
پیشرفتهایی که به دست آوردهایم؛ همهی کارهای برجستهای که دولتهای ما در
این چند سال کردهاند، در همان حالی بوده که امریکا نمیخواسته است. مگر به
خواست امریکاست؟!
در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد
شرکت خودشان با شرکت گاز ما را ابطال کردند. قانونی گذراندند که هیچ شرکتی
حق ندارد از فلان مبلغ بیشتر، با ایران معاملهی نفتی کند. اوّلاً همان
شرکت به مسؤولان ما پیغام داد که ما ناراحتیم و در اوّلین فرصتی که
بتوانیم، باز قرارداد را میبندیم! الان یکی از مشکلات امریکا همین
شرکتهایی هستند که نمیتوانند بیایند در کارهای نفتی مربوط به ما در خلیج
فارس سرمایهگذاری کنند. شرکتهای نفتی امریکا به شدّت ناراحتند. مربوط به
حالا هم نیست؛ مربوط به تقریباً یک سال اخیر است. روی دولت فشار آوردند،
اجتماع درست کردند، قطعنامه درست کردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا
حدود زیادی آن قانون امریکایی «داماتو» را تضعیف کند. پس، آنها بیشتر
احتیاج دارند.
ثانیاً به مجرّد اینکه آن شرکت امریکایی در سال
گذشته قرارداد خود را با شرکت گاز ما فسخ کرد، به فاصلهی کوتاهی یک شرکت
فرانسوی آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امریکاییها بنا کردند به جنجال
کردن که چرا میخواهید قرارداد ببندید؟! دولت فرانسه، بلکه بعداً همهی
جامعهی اروپا ایستادند و گفتند که باید این قرارداد با ایران بسته شود و
امریکا نباید بتواند حرف خودش را در این قضیه سبز کند. اینطور نیست که
حالا مشکلات ملت ایران به دست امریکا باشد و امریکا بتواند مشکل جدّیای
درست کند. البته تلاش میکنند، خباثت خودشان را میکنند - نه اینکه
نمیکنند - اما کارها دست آنها که نیست.
وانگهی، شما ملاحظه کنید!
دولتهایی که امروز امریکا به اصطلاح وزارت خارجهی خودشان آنها را مجازات
میکند - مثل چین، روسیه، ترکیهی زمان حکومت حزب رفاه - مگر با امریکا
رابطه ندارند؟ مگر مذاکره نمیکنند؟ همهی کسانی که امریکا با آنها برخورد
خشن میکند، در زمینههای سیاسی و اقتصادی با امریکا رابطه دارند. اینطور
نیست که رابطه با امریکا یا مذاکره با امریکا، مانع از دشمنی امریکا شود.
الان کشورهایی هستند که سفارتهایشان در امریکاست، سفارتهای امریکا نیز در
پایتختهای آنها باز است و فعّالیت میکند؛ از لحاظ سیاسی و کنسولی و غیره
هم با یکدیگر ارتباط دارند؛ اما امریکا آنها را جزو لیست تروریستهای دنیا
معرفی میکند! من حالا نمیخواهم اسم آن کشورها را بیاورم. خوب است که
برادران ما در وزارت خارجه و جاهای دیگر، اینها را به مردم بگویند و تبیین
کنند.
خیال نکنید که حالا اگر با امریکا رابطه برقرار شد، یا مذاکره
شد، دیگر از سوی امریکا، اندکی حرف نازکتر از گل هم به جمهوری اسلامی گفته
نخواهد شد؛ نه. بسیاری از کشورها با امریکا رابطه هم دارند، خیلی هم
روابطشان علیالظاهر در سطح جهانی خوب و صمیمی و مؤدّبانه است؛ درعینحال
امریکا هر جایی که لازم باشد، ضربهی خودش را میزند؛ محاصرهی اقتصادی
میکند، تحریم میکند!
امریکاییها مستکبرند. آدم مستکبر و دولت
مستکبر، دنبال سبز کردن حرف خودش است. بنابراین، اینطور نیست که رابطه
برای کشور ما فایدهای داشته باشد؛ که اگر رابطه نباشد یا مذاکره نباشد،
این مشکلات به وجود خواهد آمد و اگر این مذاکره و رابطه انجام شد، مشکلات
از بین خواهد رفت؛ نه. نه امریکا برای ایجاد مشکلات آنچنان دستش باز است و
نه رابطه و مذاکره این چنین معجزهگریای برای رفع مشکلات دارد. هیچکدام
از اینها نیست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضهی یک حکومت است، بسته
به اقتدار و عزّتخواهی ماست که بتوانیم در مقابل امریکا بایستیم و برطبق
اراده و برطبق مصالح کشورمان اقدام کنیم.
این تبلیغات در حالی انجام
میگیرد که وقتی دولت امریکا در مقابل خود دولتی را داشت که در حال جنگ
بود، نتوانست کاری با آن انجام دهد. ما یک روز در حال جنگ بودیم. قبل از
آن، اوقاتی بود که حکومت ما از لحاظ امکانات، حکومتی بسیار ضعیف بود. آن
روز نتوانستند با ما کاری انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسی وارد
کنند. امروز بحمداللَّه دولت ایران، دولتی عزیز و مقتدر است و در سطح جهانی
به عنوان یک کشور مقتدر و عزیز شناخته شده است؛ رئیس کنفرانس اسلامی است.
در بسیاری از کنفرانسهای جهانی، به عنوان یک عضو محترم شناخته شده است؛
دولتها برایش احترام قائلند، ملتها برایش احترام قائلند. امروز ما از چه
بترسیم؟ چرا بترسیم؟ چرا خیال کنیم که اگر با همین وضعی که در این نوزده
سال داشتیم، ادامه دهیم، چنین و چنان خواهد شد؟
امریکا احتیاج دارد.
امریکا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزی
بود که حرف دولت امریکا در اروپا و جاهای دیگر، با احترام تلقّی میشد و با
آن با احترام رفتار میشد؛ امروز آنطور هم نیست. امروز امریکاییها از
لحاظ دیپلماسی و سیاست خارجی، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نیستند.
میخواهند در حال ضعفشان، همان هیبت ابرقدرتی را علیه ما و در مقابل ملت
ایران به کار ببرند!
عنوان سوم که این را هم من خیلی مختصر عرض
میکنم، چون میترسم وقت نماز بگذرد، این است که رابطه و مذاکره، برای ملت
ایران و برای نهضت جهانی مضّر است. اولین ضرر این است که امریکاییها با
ورود در این میدان، اینطور تفهیم خواهند کرد که جمهوری اسلامی از همهی
حرفهای دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرفنظر کرده و
گذشته است. اوّلین چیزی که امریکاییها ادّعا میکنند، این است. اوّلین
مطلبی که در دنیا شایع میکنند، این است که انقلاب اسلامی تمام شد و پایان
گرفت؛ کمااینکه هنوز هیچ چیز نشده، همین حرفها را زمزمه میکنند!
همین
دو، سه روز قبل از این، تلکسی دیدم که رئیس یکی از دولتهای آفریقایی - که
چند روز قبل از این، یکی از مسؤولان ما حرفی را علیه آن دولت بر زبان رانده
بود - مصاحبه کرده و گفته است که بله، ایران مدّتی ادّعا میکرد که با
امریکا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور میکند برای اینکه بتواند با
امریکا دست دوستی بدهد! هنوز هیچچیز نشده، اینطور میگویند! در دنیا،
تبلیغات و شایعات علیه ملت ایران و علیه جمهوری اسلامی و علیه دولت فضا را
پُر خواهد کرد که اینها از انقلاب برگشتند. اینها آبروی انقلاب را در دنیا
در پیش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد کرد، نهضت جهانی اسلامی را
دچار افول خواهد کرد، استقلال ملت ایران را از دست او خواهد گرفت.
بارها گفتهایم و تکرار شده است؛ من هم گفتهام، مسؤولان هم گفتهاند که
مسألهی ما، مسألهی دولت امریکاست؛ با ملت امریکا بحثی نداریم. طرف ما ملت
امریکا نیست؛ ملت امریکا هم مثل بقیهی ملتهای دیگر، خوبیهایی دارد،
بدیهایی دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسألهی دولت امریکا و رژیم
امریکاست، و رژیم امریکا دشمن نظام جمهوری اسلامی و دشمن انقلاب و دشمن ملت
ایران است، و این را تصریح کردهاند و بارها هم گفتهاند. البته مصلحت
خودشان نمیدانند که این را بر زبان آورند؛ لیکن باطن قضیه همین است که با
استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ایستادگی
شما در مقابل زیادهخواهیهایشان دشمنند؛ خیلی هم تلاش میکنند که بتوانند
بلکه اینها را از بین ببرند.
البته قانون الهی، عکس خواست آنهاست.
قانون الهی این است که شما بمانید، شما قوی شوید، شما پیروز شوید؛
انشاءاللَّه پیروز هم خواهید شد و ما هیچ احتیاجی به رابطهی با
امریکاییها نداریم؛ همچنان که رئیس جمهورمان هم در آن مصاحبه گفتند و
دیگران هم تصریح کردند. الحمدللَّه خیلی خوب بود؛ هیچ احتیاجی به مذاکره و و
به رابطهی با اینها نداریم و علیرغم میل دشمنان ملت ایران، ملت ما
انشاءاللَّه مدارج ترقّی و پیشرفت را روزبهروز بیشتر خواهد پیمود.
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1376/08/14
جمهوری
اسلامی با پایبندی به اسلام، هرگز زیر بار این حرفها نخواهد رفت. معنی
ندارد و ممکن نیست که کسی معتقد به اسلام باشد، ذرّهای پایبند به اسلام
باشد، ولی زیر بار زور برود و ظلم را قبول کند. در اسلام، همان قدر که
ظلمکردن بد است، تسلیم ظلم شدن هم همانقدر بد است. شما در دعای
مکارمالاخلاق میبینید که امام سجّاد میگوید: «ولا اظلمن و انت مطیق
للدفع عنی و لا اظلمن و انت قادر علیالقبض منی». در قرآن میفرماید:
«لاتَظلمون و لاتُظلمون»؛ نه ظلم کنید، نه قبول ظلم کنید و زیر بار ظلم
بروید. مگر ممکن است کسی مسلمان باشد، اعتقاد به اسلام داشته باشد،
درعینحال ظلم و زور را از هر کسی قبول کند؛ چه برسد به دشمن دیرینهی ملت
ایران - یعنی امریکا - که این همه به ملت ایران ضربه زده است. اینکه درست
نیست، این را میدانند. از این جاست که از نظام جمهوری اسلامی با همهی
وجود بیزارند و با آن دشمنند و در صدد معارضه و مبارزه با آن هستند؛ چون
میدانند که ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی حاضر نیست زیر بار تحمیل آنان
برود.
البته سیاستهای تبلغاتیشان را هم تنظیم میکنند. مرتّب بهطور
غیرمستقیم تبلیغ میکنند؛ در داخل هم ایادی دارند. این ایادی که عرض
میکنم، نه کسانیاند که حتماً از دستگاه جاسوسی امریکا پول گرفته باشند؛
بعضی نوکر بیجیره و مواجبند! کسانی هم دارند که این حرفها را تبلیغ
میکنند که مگر میشود انسان با امریکا قطع رابطه باشد؟ اگر قطع رابطه
باشیم، نمیشود زندگی کنیم! اگر رابطهمان را برقرار کنیم، اگر اقلّاً با
امریکا مذاکره کنیم، همهی مشکلات ما برطرف میشود! از این حرفها هم رایج
میکنند؛ حرفهایی که پوچ و بیمغز و بهکلّی عاری از حقیقت است.
بسیاری
از کشورهایی که امریکاییها بدترین خیانتها را به آنها کردهاند، کسانی
بودهاند که با خود امریکا هم ارتباطات دوستانه داشتهاند! امریکاییها
ملاحظهی کسی را نمیکنند؛ فقط ملاحظهی منافع خودشان را میکنند. رابطه،
مشکلی را حل نمیکند. مذاکره با امریکا که پیشتر گاهی بعضی کسان در گوشه و
کنار میپراندند و چیزی میگفتند که مذاکره کنیم یا رابطه برقرار کنیم -
البته خوشبختانه کسی دیگر از این حرفها نمیزند - هیچ مشکلی را از ملتی که
میخواهد تسلیم امریکا نشود، حل نمیکند؛ مگر ملت بخواهد تسلیم امریکا شود،
که چنین چیزی هم محال است.
مسألهی آنها، مسألهی ایستادگی ملت و
دولت ایران در مقابل خواستهها و مطامع خودشان است. علاج این افزونطلبی و
دیکتاتورمآبی و زیادهطلبی هر دولتی، ایستادگی و مقاومت در برابر آن است.
برای ما، امریکا خصوصیتی هم ندارد. عرض کردم، مسألهی ما، مسألهی استکبار
است؛ منتها دولت امریکا، دولت مستکبری است. هر دولت دیگر هم که همین خصوصیت
را داشته باشد، بخواهد زور بگوید و بخواهد فشار بیاورد، ملت ایران با او
همینطور خواهد بود. همه باید بدانند که ملت ایران زیر بار فشار نمیرود و
زور را قبول نمیکند. تجربهی فشار وارد آوردن روی ملت ایران، تجربهی
موفقی نیست؛ این را همه باید بفهمند. علاج در مقابل این فشار هم، ایستادگی و
قدرت روحی و شجاعت در برخورد و سخت کارکردن است. این، علاج کار است؛
کمااینکه تا امروز ملت ایران همینگونه عمل کرده است و بحمداللَّه پیش هم
رفته است.
ملتهایی که تسلیم امریکا شدهاند، حال و روزشان به مراتب
بدتر از آنهایی است که به قدر آنها تسلیم نشدهاند. هر کس که بیشتر تسلیم
شد، حال و روزش بدتر است. امروز شما به کشورهای منطقه - آنهایی که بیشتر
تسلیم زور و قدرتطلبی امریکا هستند - نگاه کنید، حال و روزشان از دیگران
بدتر است؛ اقتصادشان بدتر است، وضع اجتماعیشان عقبتر است، وضع فرهنگیشان
منحطتر است، فشار در میان آنها بیشتر است. تنها راه علاج برای ملتهای دنیا
این است که از ملت ایران درس بگیرند و در مقابل زورگویی و قدرتطلبی و
دیکتاتورمآبی دولت امریکا بایستند. ملت ایران هم این راه را تا امروز آمده
است و با قدرت و خوب هم آمده است؛ بحمداللَّه موفّق هم بوده است.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و دانشآموزان1375/08/09
یکی
دیگر از تلاشهای استکبار - که جوانان عزیز، به این نکته توجّه داشته باشند
جو سازی علیه کسی است که میخواهند او را از بین ببرند و از میدان خارج
کنند. این کار، علیه جمهوری اسلامی، در طول این هفده سال، به اشدّ وجهی
انجام گرفته است. واقعاً لازم است که جوانان و روشنفکران ما و کسانی که
میخواهند در مسائل جهانی و سیاسی و مورد علاقهشان، روشن بینی پیدا کنند،
باید به این نکته توجّه کنند.
امریکاییها، نه فقط نسبت به ایران،
بلکه نسبت به هر دولتی که در هر گوشه از دنیا، آن را نپسندند، سیاستی
دارند. البته، دولتی مثل دولت جمهوری اسلامی است که با اصل وجودش مخالفند.
دولتی هم هست که فقط حرکتی از حرکتهای او و یک موضعگیریش را نمیپسندند.
این سیاست هم، مخصوص امریکاییها نیست. همهی قلدرهای دنیا، در دوران جدید
ارتباطات و در عصر فنآوری مدرن، این سیاست را دارند؛ منتها امروز برای ما،
امریکاییها این موضع غیرشریف را اتّخاذ کردهاند.
آن سیاست این است
که از یک طرف، روی آن دولت، انواع فشارها را بیاورند و به قدری این کار را
بکنند که به خیال خودشان، آن دولت را عاجز نمایند. یعنی در دنیا، علیه او
تبلیغات کنند؛ در داخل آن کشور، مردم را از آن دولت و آن نظام برگردانند؛
در صحنهی اقتصادی، او را دچار محاصرهی اقتصادی کنند و در زمینهی علوم و
روشها و معارف و صنایع جدید، او را از پیشرفتها باز بدارند.
ملاحظه
کردید که دربارهی نیروگاه اتمی و تشکیل کورهی اتمی، چه جنجالی در دنیا به
وجود آوردند و گفتند که ایران میخواهد بمب اتم درست کند! میدانند که این
طور نیست. آنها میخواهند صنعت اتمی، وارد کشور نشود. میخواهند روشهای
نوین و فنآوری جدید، به این ملت نرسد؛ زیرا اگر این ملت، با این استعدادی
که دارد، دستش به دانش و فنآوری جدید رسید، دیگر به هیچ وجه نمیتوانند با
او مقابله کنند. این، جزو همان روشهاست.
پس، از یک طرف، فشار سیاسی و
اقتصادی و علمی و تبلیغاتی وارد میآورند و هر طور که بتوانند، بدگویی و
جوسازی میکنند، و از طرف دیگر، وقتی به نظرشان رسید که حالا دیگر آن دولت
خسته شده است، برای ارتباط گرفتن، چراغ سبز نشان میدهند و میگویند ما
حاضریم با شما مذاکره و کار کنیم! معمولاً دولتهایی که مسؤولان آن، دچار
ضعف باشند، در چنین موقعی، پاها و زانوهایشان میلرزد. بنابراین، از یک
طرف، فشار فراوان وارد میآورند و از طرف دیگر هم، چهرهی باز و آغوش گشاده
نشان میدهند!
نتیجه این میشود که وقتی آن دولت - که میخواهند با
او دشمنی کنند - این اشتباه را کرد و به دعوت آنها «بله» گفت، یک ذرّه
حیثیتی هم که به خاطر استقلالِ خود به دست آورده بود، از دست خواهد داد؛
اگر پشتیبانی مردمی داشت، از دست خواهد داد؛ اگر پشتیبانی جهانی داشت، از
دست خواهد داد و اگر ارادهای در درون خودش بود، آن اراده در هم فرو خواهد
ریخت. آن وقت، فشارها را باز هم شدیدتر میکنند و او را در مشت خود
میگیرند. یعنی اگر بخواهند نابود و مضمحل کنند، مضمحلش میکنند؛ اگر
خواستند چیزی به او تلقین و تحمیل کنند، تحمیل میکنند؛ او هم راحت
میپذیرد. این روش، شناخته شده است.
اشتباه دولتمردان امریکایی این
است که میخواهند این روش را، نسبت به موجود عظیمِ با ارادهی مقتدرِ متّکی
به خودی مثل ملت ایران، عمل کنند. اشتباه امریکاییها در این است که
میخواهند همان روشی را که در آزمایش با یک دولت ضعیف - که اتّکایی هم به
مردمش ندارد و اصلاً در آن کشور، با مردم سر و کاری نیست - به کار میبرند،
با یک موجودِ عظیمِ با ارادهی مستحکمِ ریشهدارِ در تاریخ و ریشهدارِ در
سرزمین فطرت - مثل ملت ایران - به کار ببرند. ملت ما، ملتی قوی و بافرهنگ و
بااراده است و نظامی که متّکی به چنین ملتی است - نظام جمهوری اسلامی - به
اشخاص و دولتها متّکی نیست.
بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان1374/02/13
تمام
دعوای دنیا در امروز و دیروز، بر سر یک کلمه است و آن اینکه، قدرتهای
استکباری میخواهند سرنوشت ملتها را در دست گیرند. این امریکا که میبینید
این قدر امروز در دنیا جنجال و هیاهو و غوغا برپا میکند - که غالباً هم
بیفایده و بیثمر و پوچ است - برای این است که برای خودش حقِّ ابرقدرتی
قائل است و میخواهد اختیار و سرنوشت دنیا در دست او باشد. فلان کس چرا
فلان معامله را کرد؟ فلان دولت چرا به فلان دولت فلان چیز را فروخت؟ فلان
کشور چرا فلان مسألهی مورد علاقهی امریکا را رد کرد یا مسألهی غیر مورد
علاقهی امریکا را تأیید کرد؟... همهی این حرفها برای دخالت در امور
دنیاست. آیا میتوانند سرنوشت دنیا را در دست گیرند؟ عدّهای میگویند:
«میتوانند.» آن عدّه، ملتهای ضعیف، ناتوان و سردمداران سست عنصر بعضی از
کشورها هستند. امّا نیروهای پرشور، با هیجان و متحمّس میگویند: «امریکا
غلط کرده است! مگر میتواند سرنوشت دنیا را در دست گیرد!» بنده چه عرض
میکنم؟ من میگویم که به یک شرط نمیتواند، به یک شرط میتواند. اگر آن
ملتی که طرف امریکاست، دارای عزم و ارادهی سیاسی و زنده، با نشاط، اهل
کار، تلاش و جدیّت باشد، امریکا نمیتواند؛ اما اگر ملتی اهل کار، تلاش و
نشاط نباشد، باز هم امریکا نمیتواند تسلط پیدا کند؟! چرا؛ میتواند. این
همه که بر کشورها تسلّط پیدا کردند، برای چه بود؟ اگر سردمداران کشوری اهل
معامله با امریکا باشند و مردم آن کشور هم افراد بیهوش و حواسِ بیکارهای
باشند، میتواند. اگر دولتی اهل معامله و مذاکره با امریکا نباشد؛ امّا
مردمش تنبل باشند، اینجا هم امریکا میتواند تسلّط پیدا کند. چرا؟ برای
اینکه آن دولت، مستأصل میشود. مردمی که کار نکنند، مردمی که ابتکار
نداشته باشند، مردمی که خود را موظّف به ادارهی کشور و تولید نیازهای
خودشان ندانند، مردمی که فقط مصرف را بلد باشند و تولید را بلد نباشند،
کشور و کسانی را که در رأس کارند در وضعیتی بدی قرار خواهند داد. ملتی
میتواند در مقابل پرروها، پرتوقّعها، گردنهبگیرها و زیادهطلبهای دنیا -
مثل امریکا - بایستد و مقاومت و از حق خود دفاع کند، که بگوید: «آقا! ما
خودمان، خودمان را اداره میکنیم.» اگر دشمن بگوید به شما فلان چیز را
نمیفروشیم، بگوید: خوب؛ بهتر! نفروشید. شما که به ما بفروشید، ما تنبل
میشویم و خودمان تولید نمیکنیم. میگوییم «آقا؛ بستهبندی شده میآید.»
شما که به ما مجّانی بدهید، پول هم از ما نگیرید، به ما خیانت کردهاید.
اگر شما دَرِ داد و ستد را با ما ببندید و بُنجلهای خودتان را به طرف مملکت
ما سرازیر نکنید، به نفع ماست. برای اینکه ما روحیهی کار، نشاط، تلاش و
تولید پیدا خواهیم کرد. باور کنید روزی که این مردک ساده دلِ بیتجربهی
خام اعلام کرده است که میخواهد روابط اقتصادی امریکا را با ایران ممنوع
کند (بعد هم که رفت در جلسهی صهیونیستها، بیچاره در واقع بازی خورد. حال
چه کسی پوست خربزه زیر پای این آدم انداخت، من نمیدانم) بنده به چند جهت،
از ته دل خوشحال شدم. اینها تا به حال گاهی با ریا چیزهایی میگفتند که
بعضی، در گوشه و کنار عنوان میکردند: «آقا؛ اینها آن قدرها هم با ما دشمن
نیستند. آخر شما میگویید مرگ بر امریکا، مردم میگویند مرگ بر امریکا، بد
است! عیب است! زشت است!»
بعضی از آدمهای کم مسؤولیت یا
بیمسؤولیت، میخواستند این فریاد مرگ بر امریکا را که مردم ما از ته دلشان
کنده میشود، در گلوها خفه کنند و نگهدارند. حالا مردم وقتی که در مقابل
چنین صراحتی قرار گرفتند، در هر جای کشور هستند، راحت فریاد میزنند: «مرگ
بر امریکا
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1373/08/11
مسأله،
مسألهی نفرتِ ملّت ایران از رژیم امریکاست. آنچه گفتیم، مجملی از علل و
ریشههای آن بود. اینها جنگ را علیه ایران - اگر نگوییم راه انداختند -
پشتیبانی کردند. احتمال دارد که در راهاندازی جنگِ عراق علیه ایران هم،
امریکاییها دست داشته باشند. منتها چون نمیخواهیم تا یقین نداشته باشیم،
چیزی بگوییم؛ میگوییم احتمال دارد. امّا پشتیبانی آنها از عراق، یقینی و
قطعی است. همه رقم پشتیبانی کردند. ملّت ایران از یادش میرود؟ همه نوع
کمکی که عراق لازم داشت به آن کردند. ملّت ایران فراموش میکند؟ این صدّام
حسین و رژیم بعثی که در قضیّهی حمله به کویت، در مطبوعات امریکایی و در
نظرات رسمی امریکا، آن چهرهها را برایش ترسیم کردند، در دورانی که
خانههای مردم در سی، چهل شهر ایران را در آنِ واحد با موشکها میکوبید،
برایشان یک چهره خواستنی و محبوب و پسندیده بود! ملّت ایران اینها را
فراموش میکند؟ با ملّت ایران دشمنی کردند؛ باز هم دشمنی میکنند و علّت
دشمنی هم معلوم است. حال ممکن است کسی بپرسد: چرا اینقدر دشمنی میکنند؟
از اوّل چرا کردند؟ علّت این است که ملّت ایران، با ایمان اسلامی و با
فرهنگی که این مبارزه و این انقلاب و آن امام به آن بخشیده است، تسلیم
تسلّط قدرتها نمیشود. امریکاییها هم این را دوست ندارند. سردمداران
استکباری دنیا - در رأس همه و بیش از همه، امریکا - دولتها و ملّتهای تسلیم
را دوست میدارند. میخواهند ملّتها و دولتها تسلیم آنها باشند و هر چه
آنها میگویند، گوش کنند. نگاه کنید و وضع اینها را در دنیا ببینید! وقتی
ملّتی ایستاده است؛ قبول ندارد و میگوید شما که هستید؟ شما یک کشور، ما هم
یک کشور؛ شما یک دولت، ما هم یک دولت؛ شما دولتی هستید که ثروتمندید، پول
دارید، پیشرفتهای علمی دارید؛ ما هم ملّتی هستیم که استعداد درخشان داریم،
سابقهی درخشان داریم، امکانات داریم، ذخایر ارضی داریم؛ شما یکی، ما هم
یکی. وقتی ملّتی با این استقلال و با این احساس توانایی و قدرت در صحنه
حاضر میشود و دولتی به آنها، به چشم یک ابرقدرت نگاه نمیکند، دیگر
تحمّلشان تمام میشود. این، طبیعت سردمداران استکباری است. میروند سراغ
اینکه ببینند چنین فکری را این ملّت از کجا پیدا کرده است. اگر کسی این
فکر را به این ملّت داده بود، از اعماق با او دشمن میشوند. مثل اینکه با
امام، از اعماق وجودشان دشمن بودند.
امریکاییها تا ابد با امام آشتی
نمیکنند. البتّه امریکاییها که میگوییم، مرادمان ملّت امریکا نیست.
مراد، همان رژیم امریکا و گردانندگان سیاستهای امریکاست. اگر یک فکر و یک
فرهنگ است که مردم را اینطور نگه داشته است، با آن فکر و فرهنگ هرگز آشتی
نمیکنند. همانطور که این حضرات از اسلام و از فکر اسلامی و فرهنگ اسلامی
به شدّت متنفّرند. علّت دعوا و مخالفت و خصومت، اینهاست. حال عدّهای،
سادهلوحانه، این گوشه و آن گوشه مینشینند، حرفی و نِقی میزنند. قلم روی
کاغذ میآورند که: «چرا با امریکاییها مذاکره نمیکنید؟ تا کی میخواهید
این وضع ادامه داشته باشد؟» آیا اینها نمیفهمند در دنیا چه خبر است؟
نمیفهمند که توقّع این دشمنِ افزونخواهِ مغرورِ کمخرد و بیحکمت چیست؟
تصوّر میکنند همینقدر که ما مذاکرات و روابطمان را با امریکا شروع کردیم،
همهی مشکلات تمام خواهد شد؟ نه آقا، قضیّه این نیست. آری؛ امریکاییها در
اظهارات رسمی میگویند و اظهار میکنند که ما آمادهی مذاکره با ایرانیم.
مذاکره برای چه؟ معلوم است؛ مذاکره برای اینکه راهی و مجرایی برای فشار
آوردن روی دولت ایران پیدا شود. مذاکره را برای این میخواهند. چه
مذاکرهای؟! ما با شما کاری نداریم، احتیاجی به شما نداریم، ترسی از شما
نداریم، هیچ محبّتی به شما نداریم. شما کسانی هستید که در روز روشن، جلو
چشم همهی مردم دنیا، هواپیمای مسافربری ما را به بهانهی دروغ و واهی،
سرنگون کردید و دهها نفر انسان را کشتید و حتّی عذرخواهی هم نکردید. این
چگونه رژیمی است؟ این چگونه دستگاهی است؟ این چگونه فرهنگی است؟ چطور دل
انسان با چنین رژیمی صاف شود؟ ما با اینها کاری نداریم. هیچ رابطهی محبّت و
عطوفت و دوستی بین ما و امریکا نیست. رابطهی نفرت از طرف ماست؛ رابطهی
خصومت خباثتآمیز از طرف آنها است.
بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی1373/01/01
این
را که گفته میشود «استکبار جهانی از ملت ایران میترسد»، بعضی برندارند
به عنوان یک نقطه ضعف مطرح کنند و بگویند: «ببینیم چه کار کردهاید که از
شما میترسد؟!» این ترس، ترسِ یک مجرم از انسانی است که میخواهد او را سرِ
جای خودش بنشاند. ترسِ یک گناهکار است، از کسی که گناه را میشناسد و
میخواهد گناهکار را افشا کند. ترسی که استکبار دارد، چنین ترسی است.
این
نکته را هم عرض کنم: برادران و خواهران عزیز من! اکنون پانزده سال است که
ملت ایران، به فضل پروردگار در مقابل همهی فشارها و تهدیدهای دشمنان
مقاومت کرده است؛ آن هم مقاومتی بسیار با عظمت و با شکوه. همین مقاومت
شماست که ملتهای دیگر را امیدوار نگه داشته است. دشمن میخواهد این مقاومت
را در هم بشکند. اینکه میبینید سردمداران استکبار جهانی، پیوسته شعار
میدهند «ما مایلیم با ایران روابط داشته باشیم»، اظهاراتی ریاکارانه و
خلاف حقیقت است. معنای واقعی این اظهارات و شعارها، محبّت به ملت ایران و
نظام جمهوری اسلامی نیست. به معنای قبول کردن اشتباهات گذشتهشان نیست. به
معنای تعهّد نسبت به آینده - که بعد از این به ملت ایران زورگویی نکنند -
نیست. این یک نوع فریب است. به ظاهر میگویند «ما آمادهایم روابط برقرار
کنیم» و متعاقب آن عنوان میکنند «مشروط بر اینکه ایران از حرفهای افراطی
خود صرف نظر کند.» حرفهای افراطی ما چیست؟ یکی از حرفهای افراطی نظام
جمهوری اسلامی و ملت ایران، همین است که میگوییم «نمیخواهیم دولتهای
استکباری در کار ما دخالت کنند.» این حرف، افراطی است؟! این حرف، به نظر
سردمداران استکبار، حرفی نگفتنی است! میگویند چرا عنوان میکنید که «در
کار ما دخالت نکنید»؟! در همین منطقهی خاور میانه و منطقهی اسلامی
خودمان، دولتهایی را میشناسیم که اگر بخواهند با دولتی دیگر رابطه برقرار
کنند، از امریکا اجازه میگیرند! به امریکا میگویند: شما اجازه میدهید ما
با فلان دولت، رابطه داشته باشیم؟ این را خودشان میگویند. حیا نمیکنند و
خجالت هم نمیکشند!
در همین کشور ایران، محمّدرضا پهلویِ خائن،
برای اینکه کدام نخستوزیر سرِ کار بیاید؛ کدام رئیس شرکت نفت سرِ کار
بیاید؛ کدام وزیر دفاع و یا کدام وزیر خارجه سرِ کار بیاید، دنبال سفرای
امریکا و انگلیس در تهران میفرستاد و به آنها میگفت: میخواهم فلان کس را
بیاورم. نظر شما چیست؟ اگر آنها میگفتند «بیاور»، میآورد و اگر میگفتند
«نیاور»، نمیآورد! امریکاییها این را میخواهند. استکبار جهانی این را
میخواهد. هستند دولتهایی که اینگونه رفتار میکنند و این گرگهای درنده را
نسبت به ملتها پر رو کردهاند. افراطیگری ملت ایران، این است که میگوید:
«ملت ایران، یک ملت بزرگ، یک ملت کهن، یک ملت دارای فرهنگ قدیمی و یک ملت
دارای سابقهی درخشان تاریخی است. ملتی است که مردان و زنان و مادران و
همسرانش، در مشکلات دنیا نشان دادهاند که مانند پولاد آبدیدهاند. این ملت
حاضر نیست قیمومیّت امریکا و دولتهای استکباری را بر خودش قبول کند.»
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1372/08/12
جوانان
دانشجو، در روز سیزدهم آبان 58 که راهپیمایی میکردند، رفتند این مادهی
فساد را از بین بردند. قضیه اینگونه است. من امروز عرض میکنم که این کار
دانشجویان ما در سال 58 یکی از بهترین کارهایی بود که در این انقلاب انجام
گرفت. مبادا تلقینهای یک عدّه آدمهایی را که به اعتقاد بنده تعریف واقعی از
آنها این است که «انسانهای سطحی و ضعیفی هستند» باور کنید. نمیخواهیم
بگوییم اینها وابستهاند. نمیخواهیم بگوییم مغرضند. نه! ضعیفند. انقلابها
را هم غالباً ضعیفها از بین بردهاند. کشورها را هم ضعیفها به بادِ فنا
دادهاند. ملتهای نیرومندِ پرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونهایی که بر
مراکز قدرت دست پیدا میکنند، از بین میبرند. یک عدّه ضعیف، امروز نیایند
وسوسه کنند و طوری شود که جوان ما، دانشجوی ما، با خودش فکر کند: «این چه
کاری بود که لانهی جاسوسی را تسخیر کردیم؟!» نه آقا! یکی از بهترین
کارهایی که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما
بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا
دیدهی مجرّب، با دید نافذ خود، آنطور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل
کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه
فقط از روی تبعیت؛ بلکه از روی احساس، از روی بینش و از روی منطق تأیید و
تصدیق میکنیم.
یکی از بهترین کارها، همان کار بود. چرا؟ به خاطر
اینکه عمدتاً بعد از جنگ بینالملل دوم، انقلابهای متعدّدی در سرتاسر عالم
به وقوع پیوست. در آفریقا، در آسیا، در اروپا، خیلی کشورها حکومتهای
خودشان را از دست دادند. این کشورها دو دسته بودند: بعضی، کشورهایی بودند
که خودشان را دربست به بلوک شرق؛ یعنی به روسها و یا بعدها به چینیها تسلیم
کردند و وابستهی آنها شدند. ما در این پانزده سال عمرِ جمهوری اسلامی، که
خدای متعال فرصت داد خیلی از مسؤولان دنیا را از نزدیک ببینیم، دیدیم در
این کشورها، حتّی عقلا و مدبّرینشان، اینطور باورشان آمده بود که باید
وابسته به تشکیلات شرق باشند و آیندهی عجیب و غریبی را که دو سال پیش
اتّفاق افتاد، اصلاً احتمال نمیدادند.
یکعدّه که اینطور شدند؛
زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق رفتند و جزو یک خانواده شدند. آن هم عضو
درجهی دوی آن خانواده، نه عضو درجهی یک. یک دسته اینها بودند، که
انقلابهایشان و زحمات مردمانشان واقعاً هدر رفت. آن همه فداکاریهای مردم،
در حقیقت ضایع و باطل شد. دستهی دیگر کشورهایی بودند که اگر ارتباطی هم با
بلوک شرق داشتند، این ارتباط، آن چنان مستحکم نبود. بعد، عمدتاً
امریکاییها، شروع به نفوذ در داخل اینها کردند. ارادهی مردم، ارادهی
رهبران و عزم عمومی ملتها را، طوری تغییر دادند که بتدریج، انقلابی که
انجام شده بود، صددرصد به حال اوّل برگشت و بلکه به شکل بدتر درآمد.
نمونههای این را در کشورهایی از آفریقا و جاهای دیگر داریم؛ که بنده بنا
ندارم از آن کشورها اسم بیاورم.
اگر به تاریخ سی، چهل سال اخیر نگاه
کنید، این کشورها را میبینید که به رژیم امریکایی وابسته شدند. از چه
راهی؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد
آوردن. انواع فشارها را روی این کشورها و ملتهای مستقل وارد میکردند. آنها
هم رابطه را به کلّی قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسؤولین امریکایی هم
بودند. وسوسه میکردند، میرفتند، میآمدند و حتّی دل رهبران انقلابها و
رهبران ملتها را خالی میکردند. آنها را میترساندند، مرعوبشان میکردند، و
کسی که مرعوب شد، با اندک تشری میشود او را از میدان خارج کرد.
این
سرنوشتِ اگر نگوییم همه اغلبِ انقلابهاست. آنچه که ما از نزدیک دیدیم،
آنچه در خبرهای همزمان در دنیا خواندیم یا چه قبل از انقلاب، چه
دنبالههایش هم، بعضی در بعد از انقلاب دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن
چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلی میان قدرت فائقهی حکومت متجاوز و
مستبد امریکا با این کشورها، منقطع نشده بود. چون رابطهای برقرار بود، آن
رابطه، خود موجب میشد که طرفِ قویتر، از آن رابطه استفاده کند و مدام روی
طرف ضعیفتر در مجالس مذاکره، پشت میزها، در معاملات گوناگون فشار بیاورد تا
بالاخره وادارش کند که میدان را به نفع او خالی کند. قضیهی لانهی
جاسوسی، این آخرین رشتهی ارتباط ممکن را بین انقلاب و امریکا برید و قطع
کرد. این، خدمت بزرگ و ذیقیمت را به انقلاب ما کرد! ممکن است جوانانی که
در آن لحظه رفتند و آن اقدام را کردند، دنبالههای عمیق و دارای درجات
گوناگون آن کار را، آن روز ندیده بودند. احتمال این هست. جوان از روی ایمان
و احساس خود، کاری را انجام میدهد. اما خدای متعال، در آن کار، این
برکتهای بزرگ را قرار داده بود. چون کاری از روی ایمان و اخلاص بود و خدای
متعال همیشه روی کارهایی که از روی ایمان و اخلاص است، تأثیرات بزرگی قرار
میدهد. این را بدانید: هر کاری را شما از روی اخلاص بکنید، خدا به آن برکت
خواهد داد. هر کاری راکه از روی حسابگریهای مادّی بکنید، متزلزل است. ممکن
است به نتایجی برسد؛ خیلی از اوقات هم به نتیجه نمیرسد. بهخلاف آن کاری
که از روی ایمان و اخلاص، برای خدا، انجام میدهید؛ که «من کان للَّه کان
اللَّه له». هر کس برای خدا باشد، قدرت الهی در خدمت او قرار میگیرد و به
او کمک میکند. قضیهی سفارت از این قبیل بود و آن رابطه را قطع کرد. بعد
از آن، تا امروز که پانزده سال از پیروزی انقلاب و چهارده سال از قضیهی
لانه جاسوسی میگذرد، هنوز که هنوز است، امریکاییها تلاششان این است که
همان رشتهی باریکی را که با حادثهی تسخیر لانهی جاسوسی قطع شد، دوباره
برقرار کنند. هنوز آن تلاش را میکنند. چرا؟ برای اینکه از همان رشتهی
باریک، طرف قدرتمند برای تحمیل خواستهای خود با طرف ضعیف استفاده میکند.
اظهارات امریکاییها را ببینید! امروز و دیروز، رئیس جمهور دمکرات و رئیس
جمهور آن طرفی و رجال گوناگون امریکا، همه این حرف را میزنند که عرض
میکنم. هیچ کدام نمیگویند: «ما میخواهیم با ایران رابطه برقرار کنیم.»
نه! صحبت رابطه که میشود، بنا میکنند شرط و شروط گذاشتن؛ که اگر چنین
بشود، اگر چنان بشود! بنده یک وقت گفتم که بین حرف ما و حرف امریکاییها، از
زمین تا آسمان فاصله است. ما میگوییم: «شکل اینها را نمیخواهیم ببینیم.
رابطه با اینها را تا آخر نمیخواهیم داشته باشیم.» آنها میگویند: «اگر
میخواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید؛ آن کار را
بکنید!» اصلاً چه نسبتی بین این دو حرف است؟! گویا با کشوری صحبت میکنند
که آن کشور ده تا واسطه جلو انداخته است که «با شما میخواهیم رابطه داشته
باشیم.» شرط میگذارند! چه شرطی، آقا؟ ما شرط داریم برای رابطه با کشوری که
آن همه فجایع پشت سر و در تاریخ آن وجود دارد. شرط ما، توبهی آن کشور
است. شرط ما، قطع آن همه فاجعه آفرینی برای دنیاست. حال شما میآیید برای
ما شرط میگذارید؟! رابطه را مشروط میکنند، اما مذاکره را غیر مشروط! درست
توجّه کنید!
بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه
دختر، چه پسر و حتّی دانشآموزان مدارس روی این ریزترین پدیدههای سیاسی
دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛
باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و
دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی
باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی
دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش
مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله؛ اگر حکومت استبدادی باشد،
میشود. حکومتهای مستبد دنیا، صرفهشان به این است که مردم سیاسی نباشند؛
مردم درک و تحلیل و شعور سیاسی نداشته باشند. اما حکومتی که میخواهد به
دست مردم کارهای بزرگ را انجام دهد؛ نظام را میخواهد با قدرت بیپایان
مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام میداند، مگر مردمش
بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش میتوانند غیر سیاسی باشند؟! مگر
میشود؟! عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم
سیاسی نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش میتواند به آن طرف ببرد؛
مجذوب خودش کند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید
جوانان ما درک کنند.
امریکا میگوید: «بیایید مذاکره کنیم.»
نمیگوید: «بیایید رابطه برقرار کنیم.» مذاکره یعنی چه؟ یعنی آن پیوندی را
که جمهوری اسلامی قطع کرد و برید و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانهی
ملتهای دنیا به این نظام جلب شود، این را دو مرتبه برقرار کند. یعنی در
درجهی اوّل، یک ضربهی نمایان به جمهوری اسلامی بزنند؛ و از آنجا که
تبلیغات هم در دست آنهاست، در دنیا منعکس کنند که «جمهوری اسلامی، از
حرفهایش برگشت!» به چه دلیل؟ به این دلیل که نشسته است و با امریکا مذاکره
میکند. آنوقت، یک یأس عمومی در تمام ملتها در آسیا و در آفریقا و در
کشورهای گوناگون و در خود اروپا و در خود امریکا بهوجود آید. ملتهایی که
امید پیدا کردهاند مسلمانان و حتی بعضی غیرمسلمانان ناامید شوند؛ و آن
چهرهی با صلابت امام بزرگوارمان، که روی جمهوری اسلامی را پوشانده و آنها
را وادار به حرکت میکرده است، مخدوش گردد؛ و بگویند: «نه آقا! جمهوری
اسلامی هم توبه کرد!» یا بگویند: «چون امام رفت، جمهوری اسلامی ایران توبه
کرد!» اگر یادتان باشد، بعد از رحلت امام، یکی از شاهبیتهای تبلیغاتی
دشمن، همین بود که «امام رفت؛ و اینها دیگر راه امام را رها کردند.» برای
اینکه همان احساس را درون ملتها به وجود آورند؛ یا این را بگویند، یا
بالاتر از این را. بگویند: «امام کی گفته بود ما با امریکا مذاکره نکنیم؟!
کی امام چنین حرفی زده بود؟! امام همان چند روز زمان خودش را گفته بود!
همان چند وقت را گفته بود! امام کی ما را نهی کرده است؟» یعنی حتّی تصرف
کنند در نظرات امام تصرّف کنند که در میانِ صدها سخنرانی و بیان قاطع و
صریح، این طور اظهار شده است.
اولین ضربهای که با این کار
میخواستند بزنند، این بود که جمهوری اسلامی را از آبروی خودش؛ از آن
حیثیّت و صلابت و قدرت و قامت استواری که در چهرهها و خاطرههای ملتهای
مسلمان در دنیا پیدا کرده است، ساقط کنند. ملت ایران مگر ملت کوچکی است؟
ملت ایران، فلان ملتِ از زیر بوته درآمدهی اروپایی یا آفریقایی که نیست!
ملت کهنِ ریشهداری است که هزاران سال سابقه دارد. هزار و سیصد، چهارصد
سال، بعد از اسلام، همیشه در اوج ملتهای مسلمان قرار داشته است. آنوقت این
ملت، آن هم با این انقلاب، آن هم با آن حرفها، همه چیز را گذاشت کنار و
توبه کرد؟! آمد شروع کرد با امریکا مذاکره کردن؟! به صِرف اینکه جمهوری
اسلامی بگوید «بله؛ ما مذاکره را قبول داریم.» یا این را بفهماند، یا طوری
مشی کند که معلوم شود حرفی ندارد که با آمریکا مذاکره کند، این، اوّلین
ضربه است. و بعد، تازه شروع تحمیلهاست.
شما وقتی با کسی قهرید، وقتی
با کسی حرف نمیزنید، رودربایستی با هم ندارید. در مقابلِ هم، هیچ حالت
توقّعی وجود ندارد. اما وقتی با کسی مذاکره شروع شد؛ پشت میز نشستید؛ یک
قهوه با هم خوردید؛ یک گپ دوستانه هم در کنارش با هم زدید؛ در فلان محفل
بینالمللی نشستید و با همدیگر یک خرده درددل کردید؛ بعد رودربایستی
بهوجود میآید. آنوقت، اوّلِ شروعِ تحمیلات است. بدبختیهای انقلابهای
دنیا و تسلّط و نفوذ آمریکا همانطور که عرض کردم از همین جا شروع شد. مثل
کشورهایی که بنده نمیخواهم اسم آنها را بیاورم. امروز هم آن کشورهای
بیچاره، غالباً چهرههای بسیار بدی دارند. این است که روی مذاکره فشار
میآورند. اصرار میکنند که «ایران چرا نمیآید با ما مذاکره کند؟» عدّهای
هم که آدمهایی سادهلوحند، یا نمیدانم، مرعوبند، یا بیاطّلاعند، یا غیر
سیاسیاند، در داخل خودمان این حرفها را تکرار میکنند. من نمیدانم
میفهمند چه دارند میگویند؟!
بنده البته معتقدم: این حرفهایی که
گاهی زده میشود، از طرف بعضی مسؤولین درجه دو و سهی نظام جمهوری اسلامی
است. بحمداللَّه، دولت و رئیس جمهور و وزرا، به فضل پروردگار، در آن قدرتِ
روحی و معنوی واقعی و صحیح قرار دارند و برای خدا ایستادهاند. اما بعضی از
این درجه دومیها و سومیها، که غالباً آدمهای غیرمسؤولند، گاهی زمزمه
میکنند: «چرا اینها با آمریکا مذاکره نمیکنند؟ چرا نمیگویند؟ چرا
نمیروند حرف بزنند؟ حرف زدن چه ضرری دارد؟!» خیال میکنند حرف زدن دو نفر
آدمِ معمولی است که گوشهای بنشینند و صحبت کنند. نمیفهمند این مذاکرهای
که دشمن این قدر روی آن اصرار میکند، چه خطرات بزرگی برای جمهوری اسلامی
دارد؛ که من شمّهای از آنها را عرض کردم.
بنده معتقدم که تکرار این
حرفها از طرف آنها هم، کار بدی است. من این را عرض میکنم. این نظر بنده
است. بنده معتقدم: برای رایج کردن یک گناه در عمل، یکی از راههایش این است
که آن گناه را در زبانها رایج کنند. آن قدر بگویند که قبحش از بین برود!
شما قضیهی فلسطین و سرنوشت شومی را که بعضی از فلسطینیها برای خودشان و
ملت فلسطین قبول کردند، ببینید! امروز این تجربهی بسیار عظیم و عبرت بزرگی
است. از بس مدام در گوشه و کنار، کسی چیزی گفت و دیگران به او تشر نزدند!
هی گفتند: «چه مانع دارد که ما با اسرائیل صحبت کنیم؟!» دیگر نگفتند:
«دشمنِ غاصب!» نگفتند: «این دشمنِ غاصب است. این در خانهی فلسطینها نشسته
است. چه مذاکرهای؟! مذاکرهی با او این است که بگویند فلان فلان شده، از
خانه ما برو بیرون!» مذاکرهی با غاصب، این است. مذاکرهی با ظالم این است
که بگویند: «فلان فلان شده، چرا این قدر ظلم میکنی؟!» مذاکره، یعنی این.
واِلّا، مذاکرهی دوستانه، که بروند و بگویند و بخندند و او چیزی بگوید و
این چیزی بگوید و بعد چانه بزنند، و اینکه گفته شود «دیگر با غاصب این
حرفها را نداریم»، چه معنی دارد؟! هیچ کس هم به آن کسانی که هی اسم مذاکره
با اسرائیل را آوردند و آوردند و آوردند، تشر نزدند، تا عیب و قبحش در
نظرها از بین رفت و آخرش به این روز تلخ و سیاه رسید. نکند کسانی که هی اسم
مذاکره را اینجا و آنجا و در داخل ملت ایران میآورند، قصدشان اینها
باشد! ملت ایران، ملتی است که احتیاج به مذاکره و مراوده و ارتباط با دشمن
مستکبر ندارد. مگر شما ضعیفید؟! مگر ملت ایران ملت کوچکی است؟! مگر ملت
ایران، قدرت دفاع از خود را ندارد؟! ما چه احتیاج داریم به اینکه به درِ
خانهی مستکبرین، مستبدین و دیکتاتورهای بینالمللی برویم؟! من سال گذشته
گفتم: این آقایانی که اسم دمکراسی را میآورند و پرچم دمکراسی را به اصطلاح
و به ظاهر برای ملتهای خودشان بلند کردهاند، همان هم دروغ است و دمکراسیِ
واقعی در اینگونه کشورها نیست. همانها در سطح بینالمللی، یک دیکتاتوری
عظیم و خونین به راه میاندازند. هر جا دلشان میخواهد وارد میشوند، هر جا
دلشان میخواهد تفحّص میکنند، و متأسفانه دستگاهی هم آنجا درست شده است
به عنوان ابزاری در در دستِ اینها. یعنی سازمان ملل و شورای امنیت! چه
لزومی دارد ما سراغ دیکتاتورها برویم؛ در مقابل آنها تعظیم کنیم و بگوییم:
«بفرمایید با ما مذاکره کنید؟!» نه آقا! این دیکتاتور، همان دیکتاتوری است
که این ملت، آنوقت که هیچ چیز نداشت، با مشت خالی و با شعار او را از
خانهی خود بیرون کرد. این، همان دیکتاتور است.
آن روز که دنیا دو
قطبی بود البته میگویند: امروز یک قطبی است برای ما خطرناکتر بود. به خاطر
اینکه آن دو قطب، در صد مسأله با هم اختلاف داشتند، اما در قضیهی ایران،
با هم اختلافی نداشتند. نمونهاش را دیدید که هر دو، در جنگ، به عراق کمک
کردند. هم امریکاییها کمک کردند، هم شورویها. «ناتو» هم کمک کرد. «ورشو» هم
کمک کرد. همه به عراق کمک کردند. امروز خیلی از کشورها هستند که آنطور،
زیر بار امریکا نیستند. البته یک تبعیت مختصر، دارند. اما در آن روز که
شوروی بود، کلّ اروپای غربی هم به یک معنا در اختیار امریکا بود. اروپای
شرقی هم در اختیار آن یکی بود. بقیهی جاهای دنیا نیز همینطور. همهی
دنیا، به رهبری امریکا و شوروی، آن روز متّفق القول شدند برای اینکه ایران
را در این جنگ شکست دهند و نتوانستند. اینکه مالِ تاریخ گذشته نیست. این
مالِ همین چند سال قبلِ خودِ ماست. آحاد ملت ایران به چشم خودشان دیدند.
مگر نبود که این دو قدرت متّحد شدند برای اینکه شاید بتوانند خوزستان را
از ایران جدا کنند؟! شاید بتوانند جمهوری اسلامی را ذلیل کنند، ضعیف کنند،
سرنگون کنند و نتوانستند؟! مگر غیر از این است؟! آن روز دو قدرت بودند، هر
دو هم قوی، هر دو هم در قضیهی ایران، متّحد و نتوانستند کاری کنند. امروز
اینها چه کار میتوانند بکنند؟! چرا میترسید؟! چرا قرآن را نمیخوانیم که
اینقدر تکرار میکند: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم
فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل.» چرا از دشمن
میترسید؟! دشمنِ ضعیف، دشمنِ ناتوان، دشمنی که همین امروز هم برای اینکه
ایران را زیر فشار قرار دهند، دریوزگی اروپا را میکند. سراغ این کشور و آن
کشور اروپایی میرود که «بیایید با ما همدست شوید، شاید بتوانیم به ایران
فشار بیاوریم.» این، دلیلِ این نیست که به تنهایی نمیتواند فشار بیاورد؟!
این، دلیل بر این نیست که این ملت عظیم، با این قدرت معنوی و اسلامی، بر
قدرت مادّی او، تا به حال فائق آمده است؟! چرا فکر نمیکنند؟!
خدا
را شکر میکنیم که ملت ما بیدار است. خدا را شکر میکنیم که جوانان ما
بیدارند. خدا را شکر میکنیم که شما دانشجویان بیدارید. اما دانشجویان!
بیدار بمانید. این وضعِ دانشگاهی که امروز هست، من به شما صریح بگویم: من
این وضعیت را نمیپسندم. دانشجویی که اصلاً نفهمد در دنیا چه میگذرد، این
دانشجو، دانشجوی زمان خودش نیست؛ مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس
سیاسی داشته باشد، درک سیاسی داشته باشد، تحلیل سیاسی داشته باشد. بنده در
قضایای تاریخ اسلام این مطلب را مکرّراً گفتهام که، چیزی که امام حسن
مجتبی علیهالسّلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم،
تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنهی خوارج را بهوجود آورد و امیرالمؤمنین
علیهالسّلام را آنطور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را
آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود واِلّا همهی مردم که
بیدین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند. یک شایعه دشمن میانداخت؛ فوراً این
شایعه همه جا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند!
بیانات در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)1371/03/14
امام
به ما یاد دادند که جمهوری اسلامی، در سطح عالم میتواند و باید از روابط
سالمی با دولتها برخوردار شود. البته رابطهی با امریکا مردود است؛ به سبب
اینکه آمریکا یک دولت استکباری و متجاوز و ظالم است و با اسلام و جمهوری
اسلامی در حال معارضه و محاربه است. ارتباط با رژیم صهیونیستی و نیز ارتباط
با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی مردود است؛ اما رابطه با بقیهی دولتها،
بسته به مصالح نظام جمهوری اسلامی است و اصل بر ایجاد ارتباط است.
بیانات در خطبههای نمازجمعه1371/01/07
مخالفت
امریکا با جمهوری اسلامی، به خاطر اسلام است. چیزی که آنها از آن احساس
خطر میکنند، اسلام است. این اسلام، امروز در کشورها و ملتهای مسلمان،
تجدید حیات کرده است. در پایگاه اسلام که جمهوری اسلامی است، دشمن هر چه
بتواند خرابکاری کند، خواهد کرد. هر چه بتواند این کشور و این ملت را از
اهداف اسلامی دور نگه دارد، تلاش خودش را خواهد کرد تا ملتهای دیگر، به
پیمودن راه اسلام تشویق نشوند. امروز، اسلام در اروپا، در آفریقا، در آسیا و
در همهی دنیا ظهور و بروز ویژهای دارد. مسلمانان احساس حیات دوبارهای
میکنند و این، به شدت، استکبار و بخصوص رژیم امریکا را میترساند. لذا
آنها هم میخواهند با اسلام مبارزه کنند. تشخیصشان این است که یکی از
راههای مبارزه با اسلام، مبارزه با جمهوری اسلامی ایران است. میگویند «ما
میخواهیم با جمهوری اسلامی رابطه داشته باشیم». اما این حرف دروغ است؛
یعنی رابطهی سالم نمیخواهند؛ رابطهی توأم با تحمیل میخواهند؛ رابطهی
همراه با استکبار میخواهند؛ رابطه به معنای رابطهی امریکا با رژیمهای
منحط و فاسد میخواهند. امروز رژیم آمریکا چارهای ندارد که این مطلب را
اظهار کند.
بیانات در دیدار معلمان و کارگران1369/02/12
اما
مسألهیی که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است،
مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. بعضی حرفی میزنند، بعضی حرف دیگری
میزنند. اینها چیزی مینویسند، آنها چیز دیگری مینویسند. من از اظهار نظر
کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم. مادامی که در اظهار
نظری، دروغ و تهمت و فتنه و فریب نباشد، مانعی ندارد. بله، اگر دروغ و
افترا و فریب بود، ما بهعنوان مسؤول، نباید اجازه بدهیم یک نفر بیاید مردم
را فریب بدهد، یا به آنها دروغ بگوید. اما آنجایی که دروغ و تهمت و فریب و
اهانت به کسی نیست، چه مانعی دارد هر کسی نظرش را بگوید.
من
میخواهم به نویسندگان و صاحبنظران و قلمبهدستان و تریبونداران سفارش
کنم که از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشویم؟ ما منطق و استدلال
داریم. حرف ما، نه فقط برای ملت خودمان، بلکه برای صدها میلیون مسلمان و
غیرمسلمان در دنیا، قابل قبول است. چرا ما وقتی حرف منطقی داریم، از اینکه
کسی حرفی بزند، آشفتگی و اضطراب نشان بدهیم؟ بله، هر حرفی را نباید
بیجواب گذاشت. اگر خلاف هست، باید جواب داد؛ منتها از جادهی ادب نباید
خارج شد.
و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر میکنند ما باید
با رأس استکبار - یعنی امریکا - مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحی هستند، یا
مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کردهام که استکبار، بیش از اینکه نان
قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلاً
استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.
الان
امریکا طوری با ملتهای جهان سوم - حتّی این اواخر، با ملتهای ثروتمند و
قوی - حرف میزند که انگار اگر او نخواهد، اینها نمیتوانند نفس بکشند!
اصلاً امروز امریکا، با شوروی و اروپا هم اینگونه حرف میزند؛ با کشورهای
جهان سوم در آفریقا و آسیا که بهجای خود. سردمداران این کشورها هم
متأسفانه باور میکنند؛ در حالی که اگر ده کشور از کشورهای فقیر دنیا -
نمیگویم همهی کشورها، یا کشورهای پولدار - بیایند با هم متحد بشوند و
تصمیم بگیرند که از امریکا نترسند، با او کاری نداشته باشند، به امریکا باج
هم ندهند، اجازه ندهند که او از آنها استفادهی سوقالجیشی و نظامی و
اقتصادی بکند؛ نه فقط امریکا، بلکه جناح مستکبر دنیا را میتوانند وادار به
عقبنشینی کنند.
دلیل واضح این امر، آن است که هرجا در کشورهای
فقیر، انقلابی پدیدار شد و دولتی سر کار آمد که نخواست به امریکا باج بدهد،
امریکا تمام نیرویش را برای اینکه آن دولت را شکست بدهد و از بین ببرد و
یک دولت طرفدار خودش بیاورد، متمرکز کرد. چرا؟ چون میترسند و میدانند که
با یک دولت انقلابی - ولو در امریکای لاتین و یا در انتهای افریقا -
نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و آن کاری را که میخواهند، انجام
بدهند.
در نیکاراگوئه، دولتی سر کار آمده بود. این کشور، با آنکه
کشور بسیار فقیر و کوچک و دارای جمعیت کم و منابع مالی خیلی ضعیفی است،
درعینحال، امریکا آنقدر پول به ضد انقلابیون آنها داد و از اطراف و اکناف
فشار آورد که مجبورشان کرد از صحنهی حکومت کنار بروند. آن بیچارهها هم،
پایههای مردمی و ایمانیشان آنقدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از
اول هم خودشان را متکی به جای دیگری بار آورده بودند. بنابراین، نتوانستند و
کنار رفتند.
اگر امریکا از دولتهای انقلابی واهمه ندارد و مقاومت
آنها برای او، یک مقاومت غیرقابل نفوذ نیست، چرا میخواهد آنها را واژگون
کند؟! اگر احتیاج ندارد، چنانچه فلان جا، یک حکومت انقلابی سر کار میآید،
امریکا بگوید ما با تو قطع رابطه میکنیم و به تو کمک هم نمیکنیم. چرا
برای اینکه او را از بین ببرند، توطئه میکنند؟ برای خاطر اینکه میدانند
اگر او سر کار باشد، اینها دیگر نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و در
آنجا زور بگویند. پس، حتّی یک دولت انقلابی هم میتواند به اندازهی شعاع
خودش، امریکا را عقب بزند، یا متوقف کند. اینها، آنطور که وانمود میکنند،
غیرقابل شکست نیستند.
دلیل واضح دیگر بر اینکه امریکا، آنطوری که
ادعا میکند، قدرت ندارد و هیبت او - هیبتی که آدمهای ضعیف را میترساند -
خیلی بیش از قدرت واقعی است، این است که خیلی جاها میخواهند اعمال قدرت و
زور کنند، اما قادر نیستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه آنجایی که
میتوانستند، کردند و آن، پاناماست. اگر امریکا میتوانست آن کاری را که در
پاناما کرد، در کشورهای انقلابی دیگر، در همان کوبایی که آنقدر از آن
ناراحت و شکار است، بکند، انجام میداد؛ پس نمیتواند. اگر میتوانست این
کار را در کشورهای دیگری که در آن منطقه و یا در مناطق دیگر هستند و با
سیاست امریکا مخالفند، انجام بدهد، انجام میداد؛ به دلیل اینکه در پاناما
انجام داد.
اینها که به فکر مسائل انسانی نیستند. دولت امریکا که
به فکر قوانین بینالمللی نیست. اینها که به حقوق ملتها احترام نمیگذارند.
یک وقت بتوانند، وارد کشوری میشوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حکومت و
دولتش را از بین میبرند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در کشور خودشان،
زندانی کردند. هرجا بتوانند، همین کار را میکنند. آنجایی که نمیکنند،
نمیتوانند. این، واقعیت قدرتشان است.
نمونهی واضحش، خود کشور
انقلابی ماست. خواستند حملهی نظامی کنند، ولی نتوانستند. قضیهی طبس
یادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر میتوانستند، ده بار دیگر هم
میآمدند؛ نتوانستند که نیامدند، قدرتش را نداشتند، میدانستند که شکست
میخورند. آن وقتی که خیال میکردند میتوانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف
حقوق ملت ایران و برخلاف قراردادها و عرف بینالمللی است که انسان از آن
طرف دنیا، به این طرف بیاید و هلیکوپتر و هواپیما وارد مرزهای کشوری بکند.
آن نادان اسبق،خیال میکرد که میتواند؛ به همینخاطر آمد، بعد دید
نمیتواند و شکست خورد. اگر میتوانست، باز هم میآمد؛ ولی نتوانست. شکی
نیست که در این یازده سال، امریکا اگر میتوانست نظام جمهوری اسلامی را از
بین ببرد، میبرد؛ ولی نتوانست. این، معنای آن حرفی است که امام فرمودند و
با همان تعبیرِ امام درست است که: «امریکا، هیچ غلطی نمیتواند بکند.
این،
از آن طرف قضیه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از تواناییها و اقتدارات
امریکا، چیز بسیار غلطی است. خیلی از کشورها هستند که وابستهی به امریکا و
مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان امریکا هستند و در آن کشورها،
اجازهی کمترین اهانتی به امریکا داده نمیشود. امریکا، برای آن کشورها چه
کار کرد؟ کدام مشکلِ آنها را برطرف کرد؟ کدام نقطهی کور زندگی آنها را باز
نمود؟ کدام ثروت را روی سرشان ریخت؟ کدام خیر را به طرف آنها سرازیر کرد؟
چرا نسبت به اقتدارات امریکا مرعوب میشوید؟
بهعکس، آن کشورهایی که
درِ خانه را به روی این دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد.
اگر اعتباری داد، برای این داد که با آن اعتبار، به بازارهای خود او بروند و
دولاّ پهنا قیمت را حساب کنند، جنس بخرند، تا کارخانههایش بچرخد. اگر وام
داد، برای این داد که با آن وام بروند محصولات خودش یا همپیمانانش را
بخرند. اگر سلاح داد، برای این داد که از دشمنان او - نه دشمنان خودشان -
با این سلاح دفاع کنند. نمونهاش، رژیم گذشتهی ماست.
اینطور نیست
که اگر امریکا با کشوری بد بود، آن کشور دیگر نتواند در دنیا نفس بکشد، و
اگر خوب بود، آن کشور دیگر خیالش آسوده باشد. خود امریکاییها، اینگونه
تبلیغ و وانمود میکنند که اگر کشوری با آنها بد باشد، تمام راهها به روی
او بسته خواهد بود. نه، اینطور نیست. یازده سال است که شعار «مرگ بر
امریکا» از دهان مردممان نیفتاده، راهها هم روی ما بسته نبوده است. اگر ما
تلاش و همت کردیم، توانستیم راه خودمان را باز کنیم. مگر دنیا متعلق به
امریکاست؟! این زورگویان قلدرِ متکبرِ فاسد که ادعای مالکیت دنیا را
میکنند، چه کسانی هستند؟ غلط میکنند. اگر اینها با کسی دوست بودند، خیرات
و برکات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اینها با مردمی که دوست هستند،
مایهی بدبختی و روسیاهی آن ملت میشوند.
این، توضیح مسألهی مرعوب
شدن بود، و اما مسألهی سادهلوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه
شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟
اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با امریکا،
یعنی معامله با امریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده.
تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟
آن چیزی که شما میخواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید،
چیست؟ ما چه میتوانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا
میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه
العزیز الحمید». واللَّه که امریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان
بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از
این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و
سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟
میگویند بیایید با گروگانها
معامله کنید.این هم سادهلوحی است. ما البته از اول اعلام کردیم که مایلیم
به قدری که قدرت داریم، کمک کنیم که گروگانها آزاد بشوند. ما که مالک
گروگانگیران نیستیم. آنها مردمان مستضعف مظلومی هستند که روی انگیزههای
گوناگونی، گروگانها را در اختیار دارند. تا آنجایی که از لحاظ اصول ما،
اشکالی نداشته باشد و حرف ما بُرندگی داشته باشد، حرفی نداریم کمک کنیم؛
اما نه برای خاطر امریکا، بلکه برای خاطر تکلیف، برای خاطر انسانیت و برای
خاطر اصول. این، اصول ماست؛ امریکا کیست؟ آیا ما برای خاطر امریکا این کار
را میکنیم؟ حالا فرض کنیم که یک نفر آمد، برای خاطر امریکا این کار را
کرد؛ امریکا چه پاسخی خواهد داد؟
خاک بر سر آن ملت و دولتی که زیر
بار اینطور تحمیلهای امریکا برود. توقعات امریکا نسبت به کسانی که در آنها
اندکی ضعف احساس میکند، اینگونه است. صریحاً میگوید که باید در
سیاستهایتان - سیاستهای جنگ اعراب و اسرائیل - تجدید نظر کنید! چه
سادهلوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و
بیاعتقاد به اصول انسانی و حقوق بینالملل بنشینیم. امریکاییها، به اصول و
حقوق بینالملل، اعتقادی ندارند.
دولت امریکا، همان دولتی است که
افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربریِ چند صد
نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و
دولت امریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیس جمهور فعلی امریکا،
به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، اینطور هستند. شما چه میگویید؟
مگر اینها به حقوق بینالملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسانها معتقدند؟
نخیر. من با مذاکرهی با امریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازهی
من امکان ندارد چنین کاری را بکند و خودشان هم قاعدتاً با چنین کاری موافق
نیستند.
بعضی میگویند، دیپلماسی فعال. بله، ما معتقد به دیپلماسی
فعال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجهی ما باید در سطح جهان - منهای همین
چند موردی که استثنا کردیم - مشغول فعالیت باشد. البته بارها گفتهایم که
عزت و حکمت و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همهی دولتها، سیستمهای مختلف،
عقاید مختلف، روشهای گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعی ندارد، لیکن
منطقهی ممنوعهیی وجود دارد که از آن نباید تجاوز کنند.
اروپا، یک
نمونه است. حضرت امام(رضواناللَّهتعالیعلیه)، اجازه فرموده بودند که با
دولتهای اروپایی، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجهی ما فعالیت فراوانی هم
داشت. حالا من سؤال میکنم، واقعاً با وجود اینکه ما با بسیاری از
دولتهای اروپای غربی، روابط دوستانه و داد و ستد داشتیم و در وضعیت قطع
رابطه نبودیم، آیا آنها همانطوری که توقع میرفت با جمهوری اسلامی برخورد
کنند، برخورد کردند؟ نه، تازه آنها از امریکا ضعیفترند. این واقعیت را در
قضایای مختلف دیدیم. آنها، آن باطن مخالف خودشان با جمهوری اسلامی و با
اسلام را نشان دادند. مسأله، مسألهی اسلام است.
برای اینکه دنیا
روی شما حساب کند، شما باید خودتان را قوی کنید. برای اینکه دنیا مجبور
بشود عزت و کرامت شما ملت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متکی بشوید و
نیروهای ذاتی خودتان - نیروی علم، نیروی اقتصادی، نیروی کار و قدرت دفاع
نظامی - را شکوفا کنید. اگر ملتی قوی و یکپارچه شد، اگر ملتی به خدا متکی
بود و از شیطانها نترسید، آن ملت، حتّی دشمنانش را وادار خواهد کرد که برای
او احترام قایل بشوند؛ همچنانکه امروز بحمداللَّه، علیرغم همهی
چرندهایی که گاهی رسانههای وابسته به استکبار، دربارهی ملت ایران و نظام
اسلامی میگویند، همهی ملتهایی که ایران و ملت ما را میشناسند، برای شما
ملت ایران احترام قایلند. این را ما از نزدیک دیدهایم.
ملت ایران،
بهخاطر اتکای به نفس، حتّی در مقابل چشم دشمنانش عظمتی دارد. اتکای به
نفستان را حفظ کنید، از دشمن نترسید، مرعوب هیاهوی مجنونانهی امریکا
نشوید، وحدت خودتان را حفظ کنید - بخصوص روی حفظ این وحدت، تأکید میکنم - و
پشت سر دولتتان باشید. اگر کسی تبلیغات دشمنان را گوش کرده باشد، خواهد
دید که امروز بیشترین تکیهی آنها، روی همین دو نکته است: اختلاف و مسائل
اقتصادی. دایماً میگویند اختلاف هست، که اگر کسی گوش کرد، ولو اختلافی هم
نمیبیند، بگوید لابد چیزی هست که اینها میگویند! از آن طرف هم، مرتب القا
میکنند که وضع مالی ایران، عقبمانده و چنین و چنان است؛ در حالی که این،
خلاف واقع است. البته ما الان مشکلاتی داریم که در حال پیشرفت به سمت حل
آنها هستیم. هشت سال جنگ، مگر شوخی است؟
من چند سال قبل از این، به
مناسبتی در یک صحبت تلویزیونی گفتم که بعد از دوران جنگ (در سالهای 1320) -
که من خیلی کوچک بودم، اما اجمالاً یادم میآید - با اینکه آنوقت در
ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ
که به ایران خورده بود، تا مدتها نان گندم پیدا نمیشد! ما در خانهی
خودمان، نان جو میخوردیم؛ نان گندم پیدا نمیشد که مردم بخورند. مردم، در
شدیدترین وضع زندگی میکردند. قند و شکر پیدا نمیشد که مردم بتوانند چایی
خود را با آن بخورند.
امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل
کردیم و آنطور مشکلاتی را نداریم. این، بهخاطر آن است که ملت پشت سر دولت
است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ بهخاطر آن است که مسؤولان کشور،
دلسوز و علاقهمندند. با همین طریق، پیش بروید. به فضل پروردگار و به اتکای
نیروی مخلصان این جامعه، مشکلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، کور خواهد
گردید. ما هیچ احتیاجی نداریم که دشمنان سوگندخوردهی ما - مثل امریکا -
برای ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاکره و رابطهی با آنها نیستیم.
بیانات در دیدار وزیر و کارکنان وزارت امور خارجه1368/05/31
امریکا
از مصادیق و مواردی است که ما ارتباط با او را قبول نداریم و رد میکنیم.
سؤال میشود تا کی؟ پاسخ این پرسش را، هم امام(ره) و هم همهی کسانی که
دراینباره صحبت کردهاند، گفتهاند: تا وقتی که سیاستهای مبنی بر زور و
ظلم و فشار و خصومت با جمهوری اسلامی و حمایت از دشمنان جمهوری اسلامی و
پشتیبانی بیقید و شرط از دولت صهیونیستی خاتمه پیدا کند. امام فرمودند:
«تا وقتی که آدم بشود». یعنی این روشهای غلط را اصلاح بکند. البته، حقیقتاً
ما در جبین آن کشتی، نور رستگاری هم نمیبینیم و هیاهوی رابطه و مذاکره
هم، حرف مفتی است و هیچکس هم نگفته است.
البته، تفاسیر خارجی
میگوید که در ایران، بین مخالفان و موافقانِ این مسأله، شکاف وجود دارد!
خیر، بحمداللَّه دشمنان ما در همهی مسائل داخلی اشتباه میکنند و کج و غلط
میفهمند. البته، اینطور هم نیست که در همه جا غلط بفهمند. خیر، یک
وقتهایی هم درست میفهمند که چه خبر است؛ منتها در مقام تبلیغات، مصلحت این
است که روی شخصیتها و چهرهها و جریانها اظهاراتی بکنند که نفس آن
اظهارات، برایشان مهم و مؤثر است وگرنه، اظهارات آنها حاکی از عقیدهشان
نیست. حال در این قضیه، چه از روی عقیده و چه - به قول ما طلبهها - مصلحت
در انشا باشد، خلاف واقع و ترفند است و ما آن را رد میکنیم.
آنها،
بحمداللَّه هیچ چیز از مسائل داخلی ما را درست تشخیص ندادهاند. این را هم
درست تشخیص نمیدهند. در ایران، هیچکس طرفدار و متمایل به مذاکره و ارتباط
با امریکا نیست. این حرفهایی که گفته میشود، حرفهای دیگری است که اصلاً
ربطی به رابطه و مذاکره ندارد. ما از امریکا طلبکاریم که باید آن را به ما
پس بدهد. شکی نیست که اموال ما در آنجا مسدود است و بایستی آنها را باز
کند و حق را به حقدار بدهد. طلب ما از امریکا و مسدود بودن اموالمان در
آنجا، ربطی به ارتباط سیاسی ندارد. باید حق را به صاحبش بدهند.
غیر
از این استثناها، ما در ایجاد ارتباط باز عمل میکنیم و هیچ شرطی جز
ارتباط سالمِ مبتنی بر منافع طرفین و عدم ابتنا بر زورگویی و سلطهگری
نداریم. اصل سیاسی و زیربنای «نه شرقی، نه غربی» ما هم بههرحال محفوظ است.
بر اساس این اصل، سیاست ما تابع هیچ رکنی - نه شرق و نه غرب - نخواهد شد و
این جزو اصول و مبانی ماست و هیچ شکی هم در این نیست و تغییرپذیر هم نیست.
این، اصلاً سیاست نیست؛ بلکه مبنا و پایهی نظام است و منافاتی هم با
ارتباط ندارد. آقایان در این جهت حرکت بکنید و ارتباطات را بر مبنای تفکر و
اعتقاد و راه اسلامی، مستحکم نمایید.
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا1368/05/23
برای
ملت ایران، چیزی از این خندهآورتر و مسخرهتر نیست که امریکا بیاید
مذاکره با ملت ایران را ادعا کند و برای آن شرط قرار بدهد و بگوید ما به
شرطی روابطمان را با ایران برقرار میکنیم که چنین و چنان بشود!! شما امروز
در چشم ملت ایران، منفورترین دولتها بعد از دولت غاصب صهیونیستی هستید.
ملت ایران چه احتیاجی به ارتباط و مذاکره با شما دارد؟ چه کسی در نظام
جمهوری اسلامی با شما مذاکره کرده است؟ مذاکرهی ما با امریکا همین است که
در تریبونهای عمومی، به سردمداران آن کشور هشدار میدهیم و نهیب میزنیم و
میگوییم شما با این روشها و با این تهدید و تطمیعها، نخواهید توانست ملت
بزرگ و انقلابی و مسؤولان کشور ما را تحت تأثیر قرار بدهید. ما امروز هم
مثل گذشته میگوییم: رابطه با امریکا را نمیخواهیم.
تا وقتی که
امریکا در چنین مواضعی قرار دارد، ما رابطه با او را رد میکنیم. تا وقتی
که سیاست امریکا بر دروغ و فریب و جنایت و حمایت از دولت پلیدی مثل اسرائیل
و ظلم به ملتهای مستضعف استوار است و تا وقتی که خاطرهی جنایتهایی که از
طرف سردمداران امریکایی نسبت به ملت ایران انجام گرفته، در ذهن ملت ماست و
جبران نشده - مثل خاطرهی سقوط هواپیما، مثل مسدود کردن داراییها و اموال
ملت ایران در امریکا - امکان ندارد ما با دولت امریکا مذاکره کنیم یا با او
رابطهیی برقرار نماییم.
بحمداللَّه ملت ما، ملتی بیدار و زنده و
قوی است. ما برای رفاه و ساختن ملت و کشورمان، احتیاجی به دولتی مثل امریکا
نداریم. ما امکانات بالفعل و بالقوّهی بسیار خوبی در اختیارمان است و
میتوانیم بدون اتکای به دشمنانمان، راه سعادت و رفاه ملت ایران را
بپیماییم. البته ما در ارتباطات جهانی باز برخورد میکنیم. ما با کسانی که
نسبت به ملت ایران، اینطور خصومت وقیحانه و آشکار نکردند، همکاری میکنیم.
این را همیشه اعلام کردهایم. در گذشته همینطور بوده، امروز هم همین گونه
است. اما اگر کسانی در دنیا خیال کنند که مسؤولان کشورمان برای سازندگی
کشور، دست - آن هم دست ذلت - به سوی امریکا دراز خواهند کرد، بدانند که سخت
در اشتباهند. چنین چیزی پیش نیامده و ابداً پیش نخواهد آمد.