- ۰ نظر
- ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۲:۲۴
بسیارى از بزرگان در کتاب هاى مختلف حکایت کرده اند:
شخصى به نام
محمّد قرظى گوید:
در سفر حجّ وارد مسجد جُحفه شدم ؛ و چون بسیار خسته بودم ،
خوابیدم ، در عالم خواب رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم ، پس نزد آن حضرت
رفتم .
همین که نزدیک حضرت رسیدم ، به من خطاب کرد و فرمود: با کارى که نسبت
به فرزندانم انجام دادى ، خوشحال شدم .
در همین اثناء طبق خرمائى که جلوى
حضرت رسول صلى الله علیه و آله بود، مرا جلب توجّه کرد، لذا از آن حضرت تقاضا
کردم تا مقدارى از آن ها را به من عنایت نماید؟
حضرت رسول صلى الله علیه و
آله نیز با دست مبارک خویش مقدارى خرما از درون آن طبق ، برداشت و به من داد.
چون آن خرماها را شمردم ، هیجده عدد بود، با خود گفتم : بیش از هیجده سال از
عمر من باقى نمانده است .
از خواب بیدار شدم و پس از گذشت مدّتى از این
جریان ، دیدم در محلّى جمعیّت بسیارى در حال رفت و آمد هستند، سؤ ال کردم اینجا
چه خبر است ؟
100سخن گرانبها از ثامن الائمّه (علیهم السلام) |
1. مؤمن
، مؤمن واقعى نیست ، مگر آن که سه خصلت در او باشد : سنتى از
پروردگارش و سنتى از پیامبرش و سنتى از امامش . اما سنت پروردگارش ،
پوشاندن راز خود است ، اما سنت پیغمبرش ، مدارا و نرم رفتارى با
مردم است ،
اما سنت امامش صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است
(اصول کافى ، ج 3 ، ص 339)
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
****************************
سلام خدمت اقای خوبم امام رضا آقا جان از شما می خواهم برای من بنده حقیر یک دری باز کنید در رحمت.ای امام کمکم کن تا از مرفین نجات پیدا کنم به من اراده بده کمکم کن تا کار پیدا کنم و زندگی جدیدی شروع کنم ای امام کمکم کن.
مشرق
خاکِ پاکِ حَرَمَت سُرمِه چِشمانِ ما