جذابیت برایم مهم بود. برای همین احساس می کردم با
ساپورت هر روز
جذاب تر و
خوشتیپ تر از قبل دیده می شوم. این را از
نگاه های مردم می فهمیدم. برای همین هر روز ساپورت های
چسبان تر و
جذاب تری به پا و هر روز
نگاه افراد بیشتری را به خودم
جذب می کردم.
گمانم این بود که مرتکب هیچ گناهی در دنیا نشده ام و از تمام دختران پاک تر هستم. این خیال تمام عمر با من بود تا آنکه از این دنیا بار سفر بستم و در صحرای محشر و روزقیامت نامه اعمالم را به دست چپم دادند. خدای من چه می دیدیم. گناهانی که حتی یکبار مرتکب آن نشده بودم. گناه زنا و شهوت رانی و فساد و ... زبان به اعتراض گشودم که این چه عدالتی است؟ من حتی فکر یکی از این گناهان هم به افکارم خطور نکرده بود.