قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

گروه هاو کانال های با امام خامنه ای تا ظهور - در ایتا ، سروش ، وات ساپ ، ای گپ و بله دنبال کنید

قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

گروه هاو کانال های با امام خامنه ای تا ظهور - در ایتا ، سروش ، وات ساپ ، ای گپ و بله دنبال کنید

قرارگاه جهاد فرهنگی و اقتصادی

اهمیت مساله مهدویت مثل اهمیت نبوت است چون آن چیزی که مهدویت مبشر آن است که همه انبیا برای آن آمده اند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته بر اساس عدالت و با استفاده از همه ظرفیت هایی که خدای متعال در انسان قرار داده دوران ظهور دوران جامعه توحیدی است دوران حاکمیت توحید است دوران حاکمیت حقیقی دین دوران استقرار عدل است به معنای کامل و جامع این کلمه انبیا برای این آمدند

"جستجو در مطالب ویلاگ "

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سایت های کاریابی و کارآفرینی

آقای هاشمی! توبه کنید و به قطار انقلاب برگردید

آتش فتنه‌ای که می‌افروزید، اول دامان شما را می‌گیرد

حسین فدایی

آتش فتنه‌ای که از اظهارات و اقدامات و مواضعتان به وجود آوردید، اول دامان خود شما را خواهد گرفت و طبیعتاً هرگونه توقعی بی‌معناست. ان‌شا‌ءالله بتوانید با توبه انقلابی و فاصله‌گیری از اطرافیان نااهل و مأیوس کردن دشمنان ظلم بزرگ را جبران کنید.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، متن رنجنامه حسین فدایی دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی خطاب به هاشمی رفسنجانی منتشر شد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ﴿1﴾ مَلِکِ النَّاسِ﴿2﴾ إِلَهِ النَّاسِ﴿3﴾ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ﴿4﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴿5﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ﴿6﴾

رنج‌نامه

حضرت آقای هاشمی رفسنجانی

با عرض سلام

مواضع شما را در روزهای اخیر و در ثبت نام مجلس خبرگان رهبری مشاهده کردم، فرموده بودید: «امیدواریم این انقلاب به حضرت حجت(عج) واگذار شود و ما نیز زیر نظر این امام زنده و غایب، راهمان را به‌درستی بپیماییم».

مواضع جنابعالی را از ابتدای انقلاب مرور و بازخوانی کردم تا ببینم آیا مسیری که جنابعالی از ابتدای انقلاب اسلامی تا به امروز پیموده‌اید در راستای آرزویی می‌باشد که بیان کردید و یا آنکه خدای ناخواسته به‌عکس است؛ لذا این رنجنامه را تقدیم می‌کنم شاید مؤثر افتد.

حمایت از منافقین و جنبشی‌ها
در اثنای مبارزات قبل از انقلاب، هرچند مطالبی در مورد جنابعالی شنیده بودم ولی اولین‌بار که توفیق دیدار شما را پیدا کردم در زندان اوین بود. در آن زمان از کمیته مشترک به اوین منتقل شده بودم و در آنجا در سلول انفرادی بودم. هنگام اولین ملاقات با خانواده وقتی در اتاق انتظار ملاقات، زندانیان سیاسی را جمع و مأمورین زندان چشم‌بند را از روی چشمانم باز کردند، عده‌ای زندانی در کناری بودند و یک فرد روحانی تنها در کناری دیگر ایستاده بود؛ متوجه شدم که از طرف چپی‌ها (مارکسیست‌ها) و منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در بایکوت قرار گرفته‌اید. با اعتقادی که به روحانیت داشتم به‌طرف شما آمدم و حال و احوالی کردیم و علی‌رغم توجهی که معمولاً به یک زندانی جدید می‌شد، شما را ترجیح دادم. بعدها که از سلول انفرادی به بند عمومی منتقل شدیم به بند علما و روحانیون (مذهبیون) آمدم و آشنایی بیشتری با شما حاصل شد، هرچند مجال آن کوتاه بود و شما آزاد شدید. اما آنچه در این مدت برایم جلب‌توجه می‌نمود سؤال‌های شما از محیط بیرون و فضای دانشگاهی بود و نگرانی‌تان از افکار افرادی همچون دکتر پیمان و امثالهم؛ چراکه این افکار را خطرناک می‌دانستید. این دقت نظر برای من که یک جوان 20، 21 ساله بودم بسیار قابل‌توجه بود. البته داستان حمایت‌های شما از منافقین (سازمان مجاهدین خلق) و فاصله‌گیری شما پس از تغییر ایدئولوژی آنها و برخوردهایشان با روحانیت در زندان را نیز کمابیش می‌دانستم.

با این خاطره که از شما در ذهن داشتم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی دعوت از افرادی چون دکتر پیمان برای عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، برایم بسیار سؤال‌برانگیز بود. بعدها نیز در رابطه با حمایت شش‌دانگ شما از آقای بهزاد نبوی در ماجرای انفجار دفتر نخست‌وزیری که منجر به شهادت آقایان رجائی و باهنر شد ــ آن‌ هم در خطبه‌های نماز جمعه ــ و همچنین هنگام رأی اعتماد وزارت صنایع سنگین، همچنین زمانی که در رابطه با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خدمت رسیدیم و ماجراهای سازمان را مطرح کردیم و نیز آن هنگام که نگرانی خود را از خط 3 و باند مهدی هاشمی (سال 62 ــ 61) برای شما تشریح کردیم ولی حضرت‌عالی به‌عنوان رهنمود فرمودید که "مراقب باشید آتش‌بیار معرکه نشوید"(!)، بر تعجب ما افزوده شد. اما به‌هرحال چون تصور ما این بود که حضرت‌عالی سرباز و یار حضرت امام(ره) هستید، بر این نکات تمرکز نکردیم.

اصرار بیش‌ازحد بر پذیرش قطعنامه خلاف نظر امام خمینی(ره)

آنچه برای ما غم‌انگیزتر بود اصرار بیش‌ازحد شما ــ علی‌رغم نظر حضرت امام خمینی(ره) ــ بر پذیرش قطعنامه بود. آن زمان که فشارهای بین‌المللی و لیبرال‌ها و ضدانقلاب و منافقین و آقای منتظری و بیت ایشان بر حضرت امام(ره) و ملت ایران برای القا و تحمیل قطعنامه به جمهوری اسلامی بود و راهبرد حضرت امام(ره) و ملت ایران و رزمندگان «جنگ جنگ تا پیروزی» بود، شما به‌دنبال پذیرش قطعنامه بودید. این‌که چنین تحلیل و نظری داشتید، شاید چندان مهم به نظر نرسد، ولی مسئله پراهمیت این است که برای تحقق نظرتان در فرماندهان ایجاد تردید کردید. «خط تردید» بزرگ‌ترین اشتباه استراتژیک شما بود که برای به راه انداختن آن تلاش کردید و هم‌عرض دیدگاه امام(ره) این خط را بر ملت ایران تحمیل کردید، نام آن را نیز عقلانیت گذاشتید و به فرماندهان و رزمندگان سپاه گفتید همه موافق قبول قطعنامه هستند؛ الّا شما و اگر شما کوتاه بیایید حضرت امام(ره) هم قبول می‌کنند.

تئوریزه‌کردن «خط تردید» و تندرو خواندن مخالفینِ آن

آقای هاشمی
تئوریزه کردن «خط تردید» و عقلانی جلوه دادنش و تندرو خواندن مخالفینِ آن، بزرگ‌ترین خطای شما بود و متأسفانه نه‌تنها هیچ‌گاه در خود تردید نکرده بلکه همواره مخالفین را مذمت نمودید. ولی ای‌کاش این «خط تردید» را لحظه‌ای نسبت به افکار خود تقویت می‌کردید تا شاید ...  .

البته خوب می‌دانید که امام و ملت ایران و بچه‌های حزب‌اللهی هیچ‌گاه جنگ‌طلب نبوده و نیستند؛ بلکه بر عزت ملی و غیرت ملی تأکید داشته و دارند؛ هیچ‌گاه به وعده‌های نظام سلطه اعتماد نداشته و ندارند و بزرگ‌ترین مصداق و دلیل آن هم همین قطعنامه 598 بود. دشمنان چقدر به وعده‌های خود عمل کردند؟ آیا متجاوز (صدام) محاکمه شد؟ بر مردم عادی کوچه و بازار هم معلوم بود که ماشین جنگی صدام با کارگردانی و حمایت و پشتیبانی قدرت‌های جهانی کوک شده و محاکمه صدام یعنی محاکمه خودشان و آنها هرگز زیر بار چنین موضوعی نخواهند رفت، بگذریم ... .

حمایت از مرام اقتصادی موسوی و چرخش 180درجه‌ای به‌سمت تعدیل اقتصادی و تشدید فشار معیشتی به مردم

جناب هاشمی

حضرت‌عالی در دوران ریاست‌جمهوری خویش با در پیش گرفتن سیاستِ تعدیل اقتصادی از مرام اقتصادی دولت آقای میرحسین موسوی ــ که می‌دانیم مورد حمایت شدید جنابعالی بود ــ یعنی اقتصاد بسته و دولتی به‌سمت اقتصاد باز و آزاد، طی یک چرخش 180درجه‌ای در خط‌مشی، تغییر رویکردی آشکار دادید؛ به‌گونه‌ای که در خطبه‌های نماز جمعه که تا دیروز بر عدالت اجتماعی تأکید داشتید ازآن‌پس مردم را به مانور رفاه و مصرف‌گرایی دعوت کردید و چه بسیار خیرخواهان و دوستان که شما را نصیحت کردند و گوش فرا ندادید.

سوگوارانه باید عرض کنم که در دوران دولت جنابعالی فرصت‌های زیادی از دست رفت. عده‌ای از بستگان و اعضای حزب دولت‌ساخته که شما را پدر معنوی خود می‌دانند و شما نیز خود را برادر معنوی آنها معرفی کردید آن‌چنان شما را احاطه کردند که صدای دیگری را یا نمی‌شنیدید و یا حسابی برای آن باز نمی‌کردید. فشار اقتصادی آن‌قدر بر مردم زیاد شد که حوادث و رخدادهای 13 آبان، مشهد، اسلام‌شهر و ... رخ داد ولی علت وقوع آنها را ریشه‌یابی نکردید. کسبه جزء، حتی فروشندگان تره‌بار هم قیمت‌ها را افزایش می‌دادند و علت را که جویا می‌شدید می‌گفتند "چون دلار گران شده پس ما هم گران می‌کنیم". این در شرایطی بود که عده‌ای از نزدیکان شما خیلی معمولی و با صراحت می‌گفتند که بستگان رئیس‌جمهور بایستی با بستگان رؤسای جمهور دنیا ارتباط و حشرونشر داشته باشند؛ و قطعاً برای اینکه کم نیاورند، روی آوردن به زندگی و مشرب اشرافی و گذراندن اوقات فراغت و تفریحات در اروپا و جزایر تفریحی و... امری طبیعی است. و یا اظهار می‌داشتند که در دنیا برای اجرای سیاست تعدیل اقتصادی دولت‌ها با معترضین برخورد می‌کنند و کشتن آنها هزینه‌ای است که برای تعدیل اقتصادی و اصلاحات اقتصادی غربی باید پرداخت تا کشور شکوفا شود!!

شکل‌گیری تهاجم فرهنگی، طبقه ممتاز و اشرافیت دولتی در دولت هاشمی

وای بر ما! این تذهبون؟

به‌راستی، زندگی ملت رهاشده از جنگ و مستضعفین کجا و زندگی مرفه بی‌دردان و دنیاطلبان کجا؟!
 

آن هنگام که هشدارها و فریادهای رسا و بلند رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی) نسبت به مسائلی همچون تهاجم فرهنگی، مذمت شکل‌گیری طبقه ممتاز، اشرافیت دولتی و امثالهم به گوش می‌رسید نیز واکنش مناسب از شما ندیدیم و فی‌المثل اگر به وزیری از مشکلات اقتصادی و گرانی انتقاد می‌شد می‌گفت "تو هم سوسیالیست شده‌ای؟!" (کما اینکه اخیراً هم این جمله از وزیری دیگر شنیده شده است).

در دوران شما فکر و فعالیت اقتصادی غلط آن‌چنان حاکم شد که در شهرداری هر کاری امکان‌پذیر شد؛ البته به‌قول معروف «قیمت آن متفاوت بود.» دستگاه اطلاعاتی نیز که باید چشم نظام و دیده‌بان آن برای رصد کجی‌ها باشد وارد عرصه‌های اقتصادی فاسد شد و علی‌رغم نظر رهبر معظم انقلاب به کارش ادامه داد و شما حمایت می‌کردید.

آقای هاشمی، ما دیدیم که خط نفوذ دشمنان قسم‌خورده ملت ایران وارد حریم خصوصی و خانوادگی مدیران کشور شده و در حال آلوده‌سازی فرزندان آنها است؛ اما دریغا که هشدارها فایده‌ای نکرد.

سپردن مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک به کسی که ولایت فقیه را قبول نداشت

جناب آقای هاشمی!

برای ما این نکته نیز بسیار تعجب‌برانگیز بود که مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به کسی واگذار کردید که ولایت فقیه را قبول نداشت و جالب آنکه آنجا کانون فعالیت گروه‌ها و احزابی شد که نه‌تنها به‌دنبال ترویج لیبرالیسم در فضای جامعه بودند، بلکه حتی علیه شما و دولت شما رسماً فعالیت می‌کردند و علیه ارزش‌های انقلاب مطلب می‌نوشتند و شما می‌دانستید و به این مسئله تن دادید؛ چرا؟

توهم ریاست‌جمهوری مادام العمر!!

توجه داشتید که قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 76 اطرافیان شما تلاش زیادی کردند که محدودیت زمانی قانون اساسی را برای ریاست جمهوری نادیده بگیرند تا جایی که اگر امکانش باشد ریاست جمهوری شما را مادام العمر کنند، به‌راستی واکنش شما در خصوص این‌گونه عملکردها چه بود؟

وقتی در رابطه با فساد و ریخت و پاشهای مدیریتی هشدار داده می‌شد می‌گفتید وقتی قطار توسعه اقتصادی و سازندگی حرکت می‌کند 5 تا 10درصد ریخت و پاش امری طبیعی است و این نگاهی وارداتی است نه مبنی بر اسلام ناب محمدی(ص) و توجه به محرومین و مستضعفین.

ناطق نوری را شما ناکام کردید! پاسخ مشارکتی‌ها به خیرخواهی شما!

جالب است در انتخابات دوم خرداد، در حالی که همه و از جمله شخص آقای ناطق انتظار داشتند از وی حمایت کنید، با کمال تعجب شما همسو با جریان موسوم به چپ ــ همانها که در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری بهشان بال و پر دادید ــ در نماز جمعه سناریوی تردید و احتمال تقلب را تقویت کردید. به این ترتیب جمله «بنویسید خاتمی می‌خوانند ناطق» آقای ناطق را که کاملاً به شما نزدیک بود با ناکامی مواجه کرد. در انتخابات 76 بود که خیلی‌ها میزان وفاداری شما به نزدیکترین دوستانتان ــ از جمله آقای ناطق ــ را فهمیدند و ای‌کاش آقای ناطق نیز همین حقیقت را درک می‌کرد!

آیا یادتان هست که چند صباح بعد، مشارکتی‌ها در انتخابات مجلس ششم از خجالت شما در آمدند و هدیه‌ای را که در دوم خرداد از شما دریافت کرده بودند در زمستان 78 به شما عودت دادند!!

و دیدید که کودتای نرم و سخت 18 تیرماه سال 1378 را رقم زدند و اگر نگوییم کارگردانی کردند ولی همراه و مؤید خوبی بودند تا اسباب به آتش کشاندن میراث امام و شهدا و ملت ایران را فراهم آورند که خدا نخواست.

ــ شما دیدید که آنها تمامی شخصیت شما را به استهزا گرفتند.
ــ شما دیدید که آنها میراث امام را به آتش کشیدند.
ــ شما دیدید که بیشترین دشمنی آنها با شما بود.
ــ شما دیدید که آنها دنبال حکومت سکولار هستند.
ــ شما دیدید که آنها خط امام را تحریف می‌کنند.
ــ شما دیدید که آنها تحت تأثیر خط نفوذ، هضم در نظام ظالمانه جهان را پذیرا هستند.
ــ شما دیدید خط افراط و رادیکال را آنها دنبال می‌کنند.
ــ شما دید که آنها جهاد، گذشت و ایثار بسیجیان را به خشونت‌طلبی معنا کردند.

اما در مقابل چه کردید؟

آنچه شرط بلاغ بود به شما گفته بودیم؛ اما دریغ از گوش شنوا

و ما علی‌رغم بی‌مهری‌ها و کم‌لطفی‌ها به‌خاطر امام و شهدا و انقلاب حاضر شدیم با شما کار کنیم، به‌عنوان محور وحدت از شما دعوت کنیم و شما به‌بهانه فراجناحی بودن امتناع ورزیدید. حتی قبل از انتخابات خبرگان رهبری خدمت شما رسیدیم و عرض شد که در شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی به‌تبعیت از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اسامی نامزدهای سراسر کشور را در یک جلسه به جمع‌بندی رسیدند ولی در مورد حضرت‌عالی در دو جلسه بحث و بررسی با اختلاف یک رأی حضرت‌عالی رأی آوردید (که موجب شد خانم وحید دستجردی به اعتراض بر قرار گرفتن نام شما در فهرست از جمعیت بروند).

آنچه دوستان و اعضای شورای مرکزی از سوز دل و خیرخواهی و حضوری در جلسه در اعتراض و انتقاد به شما مطرح کردند عبارت بود از:

1) اجرای مشی اقتصادی و سیاست تعدیل که منجر به حمایت از سرمایه‌داران بی‌درد و نادیده انگاشتن توده مردم و مستضعفین می‌شود.

2) برخی اطرافیان شما (حزب دولت‌ساخته کارگزاران) در مسائل اقتصادی علاوه بر بند 1، حساسیتی نسبت به فساد اقتصادی و مالی ندارند.

3) بستگان شما علاوه بر بند 1 و 2 سلوکشان شکل دادن به یک طبقه ممتازه و ویژه‌خواری را تداعی می‌کند.

4) در بخش فرهنگی در دوران دولت شما مشکلات جدی ظهور و بروز کرد.

5) در مسائل خارجی سیاست تنش‌زدایی یعنی وادادگی را اتخاذ کردید؛ گویا ایران کاری کرده که حالا بیاید رفع تنش کند!

و مهمتر اینکه دیدگاه شما با دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری زاویه دارد و این موجب گسست فکری در نظام می‌شود.

پس از بیان محورهای انتقاد به مشی مدیریتی دولت کارگزاران، جنابعالی در مقام پاسخ‌گویی همه موارد را نفی کردید و بیان داشتید که تعداد دانشجویان، مدارس و... زیاد شده و ثانیاً ابزارهای فرهنگی در اختیار رهبری است نه دولت که شگفتی زیادی برای دوستان ایجاد کرد که فی‌‌المجلس واکنش نشان دادند.

جناب آقای هاشمی

ملاحظه می‌فرمایید که بچه‌های حزب‌الله از روی تعهد و وظیفه آنچه شرط بلاغ بود انجام دادند و صادقانه بارها و بارها مشکلات و انتقادات را برای شما بیان کردند اما دریغ از گوش شنوا.

حاضر نشدید به وحدت حزب‌الله کمک کنید! و با مخالفین ائتلاف کردید؟!

پس از کودتای نرم و غائله 18 تیر 78 که همه نیروهای حزب‌الله را نگران کرد، گروه‌های سیاسی اصول‌گرا گرد هم جمع شدند تا چاره‌اندیشی کنند. آنها وفاق بین همه وفاداران به نظام را ضروری دانستند و جهت شکل‌گیری این وفاق محوریت شما را جمع‌بندی کردند و همگی خدمت رسیدند و تحلیل خود را ارائه دادند و از شما برای محوریت وفاق همه نیروهای معتقد به نظام دعوت کردند، اما شما علی‌رغم قبول تهدیدها و چالش‌ها و ضرورت وفاق و وحدت فرمودید "دوم خردادی‌ها در قدرت هستند و شما در ضعف هستید و من هم فراجناحی هستم" و تحقیرآمیز گفتید "دلم برای شما می‌سوزد" و حاضر نشدید به وحدت حزب‌الله کمک کنید! و ما چه می‌دانستیم که بنا دارید با مخالفین خود ائتلاف کنید؟! هرچند اگر در انتخابات دوم خرداد دقت می‌شد معلوم بود که طراحان کارگزار و آقایان مرعشی و کرباسچی از فعالان صحنه هستند. آنان اولین کسانی هستند که اتهام ناجوانمردانه تقلب را به جمهوری اسلامی زدند و صریحاً تبلیغ کردند که پای صندوق‌های رأی مردم می‌نویسند خاتمی ولی خوانده می‌شود ناطق؛ شما می‌دانستید و توی دهان آنها نزدید و بلکه آن‌را فرصتی تلقی کردید تا نامزد موردنظر حزب‌الله رأی نیاورد.

ماجرای قدرت‌طلبی‌ها تمام نشد

القصه؛

ماجرای قدرت‌طلبی تمام نشد و روزبه‌روز به‌شکلی دیگر ادامه یافت. مردم فهمیدند هاشمی دهه 70 با هاشمی دهه 60 و هاشمی دهه 80 با هاشمی دهه 70 تفاوت دارد.

مردم دیدند همان تیم اقتصادی که در دولت میرحسین موسوی دنبال اقتصاد بسته و دولتی بود، در دولت هاشمی با شعار اقتصاد آزاد و اقتصاد باز به میدان آمده و در دولت آقای خاتمی هم فعال مایشاء است، چنانچه در دولت احمدی‌نژاد و الآن هم در دولت روحانی همان فکر میدان‌داری می‌کند؛ البته ممکن است بعضی عوض شده باشند ولی فکر همان فکر است. این فکر و اندیشه اقتصاد لیبرال ــ آن هم ناقص و با اشکال مختلف عاریه‌ای و وارداتی با الگوهای صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی ــ است که بیش از 30 سال است که تلاش می‌کند تا خودش را بر کشور تحمیل کند و فرصت نداده تا اقتصاد ملی و اسلامی وارد صحنه شود.

دائماً می‌گفتید "می‌آیم، نمی‌آیم"! آمدید و شکست خوردید

جناب آقای هاشمی

چه‌کسی باید پیشتاز تحقق اسلام ناب محمدی‌(ص) و اندیشه ناب امام خمینی‌(ره) در حوزه اقتصاد می‌شد؟ شما کدام جبهه را تقویت کردید؟!

به‌هرحال یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 اعضای شورای مرکزی جمعیت ایثارگران خدمت شما آمدیم ــ بااینکه به وفاق کمک نکردید و علی‌رغم آنکه با مخالفین و منتقدین خود ائتلاف کرده بودید و با همه ناملایماتی که از سوی شما مشاهده شد ــ و عرض کردیم شما نیروهای نسل اول انقلاب هستید، اوضاع کشور خوب نیست و یاران امام بایستی برای نسل آینده کمک کنند تا کادر سازی شود، لازم است جوانان و تازه‌نفس‌ترها به میدان بیایند، گردش نخبگان صورت گیرد، چرخش قدرت شود، به جوانان بها داده شود و دیگر حضور نسل اولی‌های مانند شما در عرصه انتخابات به‌مصلحت نیست. هرآن‌چه را تحلیل کردیم قبول کردید و تشویق نمودید و گفتید که بنا دارید در انتخابات وارد نشوید ولی تا آستانه انتخابات هرروز مطلبی مطرح کردید و دائماً می‌گفتید "می‌آیم، نمی‌آیم"! و در آخر با اینکه متوجه شدید مقام معظم رهبری مصلحت شما را در آمدن به عرصه انتخابات ندیدند ولی تصمیم گرفتید که وارد رقابت شوید. بار دیگر و در آستانه انتخابات سال 84 ریاست جمهوری خدمت رسیدیم و شما را یادآور ملاقات یک سال قبل کردیم و فرمودید "همه آن حرف‌ها را که گفتید یادم هست و قبول دارم ولی اگر اصول‌گرایان وحدت کنند، نمی‌آیم". گفتیم "کمک کنید تا وحدت شود؛ ما طی توافقاتی که داشته‌ایم قرار است هرکس در سنجش افکار عمومی بالاتر باشد از وی حمایت کنیم" و شما گفتید "اگر روی آقای ولایتی تفاهم کنید من حمایت می‌کنم و نمی‌آیم". عرض کردیم "بنای ما این است که هرکس در سنجش بالاتر باشد و الآن آقای قالیباف بالاتر است" و گفتید "ایشان سرهنگ است و اهل پادگان" و حاضر نشدید کمک کنید. ما عرض کردیم "در بهترین حالت اگر شما بیایید انتخابات دومرحله‌ای می‌شود و نفس دومرحله‌ای شدن یک افت برای شما است و مصلحت شما نیست"، قبول کردید؛ ولی فرمودید "دوستان ما سنجش کرده‌اند همین الآن که من تصمیم نگرفته‌ام برای آمدن، 57 درصد رأی دارم". عرض کردیم "ما از این سنجش خبر داریم، نظرسازی است که اطرافیان شما انجام داده‌اند و علمی نیست و ساختگی است" و با این مذاکره جدا شدیم و شما تحت تأثیر جریانات مشکوک و لیبرال‌ها وارد صحنه شدید و با دست خودتان زمینه رأی‌آوری آقای احمدی‌نژاد را فراهم کردید.

حمایت ضدانقلاب و مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها و امثالهم در مرحله دوم انتخابات 84

جناب آقای هاشمی

چه بگوییم از ستاد تبلیغات انتخابات شما و کارناوال‌هایی که راه انداختند و برچسب‌های 2005 که تولید کردند! به‌راستی چه‌کسانی برای شما تبلیغ می‌کردند و چه می‌توان گفت از آن فیلم تبلیغاتی و به‌اصطلاح دیدار صمیمی با جوانان و...؟

و چه بگوییم از مرحله دوم انتخابات که همه ضدانقلاب و مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها و امثالهم از شما حمایت کردند و دوقطبی احمدی‌نژاد و هاشمی رقم خورد که طبعاً نتیجه کار برای هر انسان منصفی معلوم بود؟

کار شما برای رأی‌آوری به کجا رسیده بود؟!!

در همان زمان مطلع شدیم که اتاق‌های فکر و کمیته پشت‌صحنه به ستادهای شما خط داده‌اند؛ "ساعت 12 امشب اگر اسم آقای هاشمی از صندوق درنیامد بریزید جلوی وزارت کشور و در خیابان‌ها و اعلان کنید تقلب شده". خوشبختانه این خبر زودهنگام لو رفت و به حضرت‌عالی منعکس شد و شما هم به برادرتان منعکس کردید و این فتنه تااندازه‌ای کور شد. چون معترضین سازماندهی شده کمتر از هزار نفر آمدند و شعار تقلب سردادند و فتنه خنثی شد؛ ولی متأسفانه همان جریان نفوذ موفق شد، این سناریو را بعدها به نتیجه رساند.

جالب‌تر آنکه فرزند عزیزتان و البته به‌قول شما مظلوم(!) آقای مهدی هاشمی، قبل از انتخابات 84، در تاریخ دوم ژوئن 2005 در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی» جملاتی بر زبان راند که شرم بر چهره انسان از بازگو کردن آن می‌نشیند، اما برای بازخوانی تاریخ باید بگویم که او در این مصاحبه گفت: «پدرم در صورت انتخاب مجدد به‌عنوان رئیس جمهوری، قانون اساسی را به‌منظور کاهش قدرت رهبری و تبدیل آن به مقامی تشریفاتی نظیر «ملکه انگلیس» تغییر خواهد داد».

البته همین آقازاده عزیزتان همان زمان بارها برای ما پیغام فرستاد "اگر پدرم رئیس‌جمهور شود حاضریم 4 یا 5 وزارت‌خانه را به شما بدهیم" و بعد هم تهدید کرد "اگر برای ژنرال ما مشکل پیش آید ژنرال شما را می‌زنیم".

وای بر ما، کار شما برای رأی‌آوری به کجا رسیده بود؛ از گریه با جوانان تا حمایت ضدانقلاب؛ از تطمیع توسط فرزندتان تا تهدید توسط ایشان.

پس باید پرسید «فاین تذهبون»؟!

کینه حزب‌الله را به دل گرفتید

آقای هاشمی

چه شده که چنین شتابان مسیر افول را انتخاب کرده‌اید؟! ما را کاملاً از خود مأیوس کرده‌اید. حزب‌الله نهایت حسن نیت خود را نسبت به شما نشان داد ولی شما حاضر نشدید کمی توجه و تأمل‌کنید. کینه حزب‌الله به دل گرفتید و همه را با احمدی‌نژاد یکی فرض کردید که حتماً اشتباه کردید! شما هیچ می‌دانید بسیاری از بزرگان که از حضرت‌عالی حمایت می‌کنند نه به این دلیل است که در شما اشکال نمی‌بینند بلکه برای بازدارندگی از شکل‌گیری منتظری دیگری هستند، متأسفانه شما هیچ متوجه این معنا نیستید.

خط 3 که در دهه 60 مخالف شما بود با تمام قامت به‌همراه کارگزاران و فرزندان شما به صحنه آمدند تا به‌بهانه حمایت از شما از دولت وقت انتقام بگیرند و خودشان را برای انتخابات سال 88 آماده کردند و خدا می‌داند که چه تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی شد، چه پول‌ها که خرج شد، چه ارتباطاتی که برقرار شد و چه کارشناسان داخلی و خارجی‌ای که به کار گرفته شدند تا در 88 احمدی‌نژاد رأی نیاورد. کلید فتنه با اسم رمز تقلب مدت‌ها قبل از انتخابات سال 88 زده شد که دلیل آشکارش راه انداختن کمیته صیانت از آرا‌ بود.

دردمندانه عرض می‌کنیم که در همه صحنه‌های آشکار و پنهان فتنه ــ از اتاق‌های فکر پشت‌صحنه گرفته تا تظاهرات آشکار جریان فتنه ــ همه و همه جای پای بستگان و نزدیکان آقای هاشمی به چشم می‌خورد.

بر اساس چه اطلاعاتی دود آتش فتنه‌گران را دیده و پیش‌بینی کردید؟

قبل از شروع فتنه 88 که به‌قول خودتان در آخرین نماز جمعه، اسم بحران روی آن قرار دادید، در نامه بدون سلامی که با رضایت و موافقت جنابعالی رسانه‌ای شد، خطاب به ولی فقیه اعلام کردید که اگر به پیشنهادهای شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات، جامعه را فرا‌ خواهد گرفت و چطور همان شد که شما گفتید، حال آنکه هیچ‌گاه حاضر نشده‌اید به سؤال افکار عمومی جواب دهید: بر اساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنه‌گران را دیده و پیش‌بینی کرده‌اید؟ و همچنین گفتید: «بااین‌همه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بی‌شک بخشی از مردم و احزاب و جریان‌ها این وضع را بیش از این برنمی‌تابند و آتش‌فشان‌هایی که از درون سینه‌های سوزان تغذیه می‌شوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونه‌های آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدان‌ها، خیابان‌ها و دانشگاه‌ها مشاهده می‌کنیم.» و البته راست هم می‌گفتید چرا که فرزندانتان میدان‌دار این صحنه بودند! و در آخر نامه با بیت شعری کنایه‌آلود گفتید:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل                               چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

و حال آنکه شما از همه اینها مطلع بودید و به‌جای برخورد با این عناصر فتنه‌گر که داشتند کشور را به آتش فتنه خود می‌سوزاندند و به‌سمتی می‌بردند تا سوریه‌ای دیگر در ایران عزیز ما رقم بزنند و به‌جای تلاش برای فرونشاندن آتش فتنه قدرت‌طلبان که معلوم بود ایادی استکبارند، عکس العمل شما آن نامه بدون سلام شد که حاوی تهدیدات متعدد به رهبری و مجموعه نظام بود.

فیلم فائزه هاشمی را دیدید، اتفاقی نیفتاد!

فی‌المثل وقتی به شما گفته شد دخترتان فائزه خانم در تظاهرات بوده و چنین و چنان شعارهایی داده، گفتید "فیلمش را بدهید" و وقتی فیلم را هم دیدید، نه‌تنها اتفاقی نیفتاد بلکه به‌عکس حضور آنها در فتنه بیشتر شد و ما هیچ‌گاه از جنابعالی درباره برائت از حضور و مدیریت تظاهرات توسط فرزندانتان، ندیده و نشنیدیم.

نسبت نادرست دادن به فرماندهان سپاه و آیت‌الله ری‌شهری و شراکت در فتنه 88 با موسوی

کار به جایی رسید که شما برای اثبات ادعای تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه دادید و نقل غلط از آیت‌الله ری‌شهری کردید. آقای هاشمی! روح امام و شهدا را عذاب دادید وقتی در جلسه 4نفره با حضور میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی گفتید کف نظر آقای میرحسین ابطال انتخابات است. با این اقدامات و موضع‌گیری‌هایتان فرصت رجزخوانی و تجرّی برای نظام سلطه و سفیران آن، منافقین و ضدانقلاب را فراهم آوردید و حاضر نشدید به دهان میرحسین بزنید. البته نه شما و نه خاتمی و نه آقای سیدحسن به دهان میرحسین نزدید و در این ماجرا شریکید.

اعوجاج و شک و تردید را در نماز جمعه جبران نکردید

در روز 26 تیرماه سال 88 (که به‌قول خودتان نماز جمعه تاریخی بود) و به‌شهادت تاریخ و اسناد که مورد حمایت جریان ضدانقلاب، معاندین خارجی، سکولارها، ملی‌مذهبی‌ها و منافقین بود، به‌عنوان یگانه رهبر جریان فتنه، همان خواسته‌های خود در نامه بدون سلام را از تریبون مقدس نماز جمعه تکرار کردید و قطعاً می‌دانید اکثریت کسانی که در آن نماز جمعه حامی شما بودند، هیچ قرابتی با مقدسات شرعی و نماز نداشتند تا جایی که به آن شکل در صف نماز جماعت حاضر شدند و به‌امامت شما اقتدا کردند.

به‌راستی آقای هاشمیِ یار و یاور امام و رهبری، حالا یارو یاور چه جریانی شده بود؟ چرا دشمنان قسم‌خورده ملت ایران به او دل‌خوش کرده بودند؟ چرا ضدانقلاب به او استشهاد و استناد می‌کردند؟!

آه از این‌همه اعوجاج و شک و تردید! آه از این‌همه شاد کردن دل دشمن! آه از این‌همه تغییر در کسی که خود را یار امام و دوست، همراه، همسنگر دیروز، امروز و فردای رهبری می‌داند!

قربان دل رهبر عزیز و خانواده شهدا و ملت مظلوم ایران که حالا شاهد یک‌دندگی‌ها و غرور اصحاب و یاران بنیان‌گذار انقلاب بودند. از میرحسین و کروبی و خاتمی بگذریم، جناب هاشمی، شما چرا چنین کردید؟!

قوه قضاییه را تحت فشار قرار دادید که مهدی هاشمی را تبرئه کند

اگر روزی فشارها برملا شود چه برای شما می‌ماند؟!

همکاری شما در بازگرداندن مهدی فراری، برای محاکمه وی، بسیار اقدام مناسبی بود، اما مع‌الاسف پس‌ازآن خطای دیگری که از شما سر زد آن بود که قوه قضاییه را با لطایف‌الحیل تحت‌فشار قرار دادید تا مجرم را تبرئه کند؛ داستان فشارها به قوه قضاییه و تلاش برای تبرئه مهدی و...اگر روزی برملا شود چه برای شما می‌ماند؟!

ماجرای نامزدی مجدد و انتخابات 92 نیز یک داستان مفصل و درس‌آموز است. هم انتخابات گذشت و هم مهدی محکوم شد که درس‌ها و عبرت‌هایش برای تاریخ و آیندگان به‌جای می‌ماند، ولی آنچه باعث شد این رنج‌نامه را بنویسم داستان تحریف تاریخ و مواضع حضرت امام خمینی(ره) و واقعیت‌های انقلاب بود. بسیار برایم رنج‌آور است که اصحاب امام، یاران انقلاب و مجاهدان دیروز را در حال ریزش ببینم. خدا می‌داند خوشحال نیستم که هیچ، غم و اندوه دارم که برای چه؟ چرا هاشمی حاضر است با دست خود عزت و افتخارات را پایمال کند؟ من نمی‌گویم شما قصد خیانت دارید ولی دردمندانه عرض می‌کنم نتیجه و آثار مواضع و اقدامات شما منجر به خیانت به انقلاب و ملت ایران می‌شود. چرا باید شما مطلبی را بیان کنید که خوراک و استناد رسانه بیگانه و دشمنان اسلام شود؟

سرنوشت مشترک هاشمی و منتظری
وقتی به‌یاد آقای منتظری می‌افتم سرنوشت مشترکی در ذهنم تداعی می‌کند. هنگامی که این جمله حضرت امام خطاب به آقای منتظری را در نامه 68.01.06 مرور می‌کنم که فرمودند «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام» مرور می‌کنم، به این یقین می‌رسم که خداوند حکیم پاسخ رفتار غیرصادقانه و ناخالصانه را در دنیا و آخرت می‌دهد.

جناب هاشمی

متأسفانه واقعیت امر این است که شما از جایگاه یک انسان زیرک و سیاسی که مقابل دشمنان می‌ایستاد، تا جایگاه فردی که رهبری یک گروه سیاسی قدرت‌طلب را به‌دست گرفته، افول کرده‌اید. این کار مشاوره‌های غلط و اتاق‌های فکر ادراک‌ساز نفوذی است تا چنین شخصیت بزرگی را جلوی انقلاب و نظام قرار دهند؛ البته زمینه‌ها مهم است و آن زمینه‌ها این فرصت‌ها را به وجود می‌آورد.

مواضع افراطی سال‌های اخیر

جناب هاشمی

چگونه بگوییم در مسیر عدل و قسط قرار دارید؟ چگونه بگوییم دم‌زدن شما از عدالت و قسط واقعی است؟ چگونه بگوییم در تلاش برای بسترسازی ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) هستید در صورتی‌که جرم برخی از فرزندانتان با این‌همه پرونده اثبات شده و حکم صادر شده، ولی باز از ایشان تمام‌قد دفاع می‌کنید و در مقابل فرزندانتان نظام مظلوم جمهوری اسلامی را محکوم می‌کنید؟! آیا این دست‌اندازی‌ها و جرم‌های فرزندان شما شایسته ملت مظلوم ایران است که این‌گونه حامی‌شان هستید؟

برای روشن شدن بیشتر شما و افکار عمومی مروری بر مواضع این سال‌های اخیرتان دارم:

خاطره نامه به امام درباره شیطان بزرگ آمریکا

1 ــ شما در فروردین ماه سال 91 و در گفت‌وگویی با فصلنامه مطالعات بین‌المللی می‌گویید: «من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامه‌ای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم، برای اینکه نمی‌خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که "شما بهتر است در زمان حیاتتان، این‌ها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به‌صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود..." یکی از این مسائل رابطه با آمریکا بود. نوشتم "بالاخره سبکی که الآن داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره می‌کنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است"».

و جالب اینکه پس‌ازآنکه این اظهارات شما با واکنش نخبگان سیاسی و رسانه‌ها مواجه می‌شود، در توجیه ادعای خود گفتید: «اگر بحث‌هایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتماً حضرت امام در همان زمان پاسخ من را می‌دادند».(!)

با توجه به قاعده «الاقرار العقلا علی أنفسهم جائز» می‌توان صحت ادعای شما در نگارش نامه را پذیرفت، اما اینکه شما سکوت امام را حمل بر رضایت ایشان کرده‌اید، سخت مبالغه‌آمیز و تحریف مکتب امام(ره) است. حتی اگر صحت ادعای شما مبنی بر عدم پاسخ امام را بپذیریم هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که سکوت امام به‌معنای موافقت با دیدگاه شما باشد. چه آنکه امام در پیش و پس از انقلاب در بسیاری از مسائل چالشی مطرح بین انقلابیون، همچون کتاب شهید جاوید و دکتر شریعتی، سکوت پیشه کردند و این را نمی‌توان به‌حساب موافقت ایشان با دیدگاه‌های انحرافی گذارد و مهمتر اینکه سرتاسر مواضع  حضرت امام(ره) در سال پایانی عمر و حتی در وصیت‌نامه سیاسی الهی ایشان و در نامه عزل آقای منتظری (68.01.06) و پیام نوروزی ایشان در (68.01.01) همه و همه نفی دیدگاه و نظر شماست.

سخنان دشمن‌شادکن درباره سوریه

2 ــ شهریورماه 1392 و در اوج تبلیغات مستکبران علیه مقاومت و سوریه که با هدف حمله به این کشور و اشغال آن انجام می‌گرفت، جنابعالی نیز به‌سهم خود پازل طراحی‌شده نظام سلطه را تکمیل کرده و در مراسم سالگرد آیت‌الله صالحی مازندرانی ادعا کردید: «مردم سوریه بیش از 100هزار کشته و 8میلیون آواره دادند در داخل و خارج، زندان‌ها پر از مردم، زندان‌ها جا ندارد، بعضی از ورزشگاه‌ها را گرفتند، آنها را پر کردند، شرایط بدی بر مردم حاکم است؛ مردم ازیک‌طرف از طرف خود حکومتشان بمباران شیمیایی می‌شوند و از طرف دیگری امروز منتظر بمب‌های آمریکا باید بمانند».

تنها پس از واکنش رسانه‌ها و سیاسیون انقلابی بود که شما عقب‌نشینی و اظهارات خود را تصحیح کردید، اما چگونه می‌توان تبعات آن سخنان دشمن‌شادکن و مستندساز برای دشمنان را از یاد برد؟

ادعای موافقت امام(ره) باحذف شعار مرگ بر آمریکا!!

3 ــ دیگر موضع شما که بسیار هم جنجال‌برانگیز شد، ادعای شما مبنی بر موافقت امام‌(ره) برای حذف شعار مرگ بر آمریکا بود؛ چنانچه در گفتگو با ماهنامه مدیریت ارتباطات ادعا کردید: «موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم، مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی‌صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم، نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الآن با شوروی مشکل آن‌چنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. وی گفت یک اصل قرآنی وی را به این روحیه رسانده است، چراکه قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بت‌ها فحش می‌دادند، می‌گوید: حق ندارید به بت‌های آنها فحش بدهید. «ولاتسبّ الذین یدعون من دون الله» می‌فرماید بت‌ها را سبّ نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد می‌گویند و باعث گمراهی بیشتر آنها می‌شوید».

پس‌ازآن نیز پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت‌عالی با بازنشر بخشی از خاطرات شما نوشت: «هاشمی با یادآوری حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و اینکه امام با حذف این شعار موافق بودند و واکنش‌های تند بعدی و جوسازی‌های به‌عمل‌آمده در این خصوص تأکید می‌کند: تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الآن هم دقیقاً یادم نیست که چه نوشتم. به‌هرحال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم».

این در حالی بود که تا آخرین روز عمر پربرکت امام عظیم‌الشأن در همه مجامع عمومی و مخصوصاً در حضور ایشان در حسینیه جماران و نیز در نمازهای جمعه‌ای که به‌امامت خود حضرت‌عالی برگزار شد، شعار «مرگ بر آمریکا» سر داده می‌شد.

مگر از یاد برده‌ایم که حضرت امام در پیام قبول قطعنامه که در کمتر از یک سال تا پایان عمر پربرکتشان صادر شد، با اشاره به ادعاهای آل سعود برای توجیه کشتار حج‌گزاران، فرمودند: «دست‌نشاندگان آمریکا آتش زدن پرچم آمریکا را به‌حساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروی و آمریکا و اسرائیل را به‌حساب دشمنی با خدا و قرآن و پیامبر گذاشته‌اند؛ و نیز مسئولین و نظامیان ما را با لباس اِحرام به‌عنوان رهبران توطئه معرفی کرده‌اند!».

و مگر می‌توان فراموش کرد که ایشان قاطعانه تأکید کرد: «از خدا می‌خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه‌تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر آمریکا و شوروی را به صدا درآوریم».

امام بزرگواری که تا آخرین لحظات حیات، دست از مجاهدت و مبارزه نکشید، چگونه ممکن است در میانه سال‌های دفاع مقدس موافق حذف شعار «مرگ بر آمریکا» شده باشد؟!

گویا برخی خواص که به «آلزایمر سیاسی» مبتلا شده‌اند، آرزوهای دوره استحاله خود را به نام امام(ره) سند می‌زنند! خدا را شکر می‌کنم که آن عزیز سفرکرده، هوشمندانه چنین روزهایی را پیش‌بینی کرد و راه سوءاستفاده را چنین بست: «اکنون‌که من حاضرم، بعضی نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممکن است پس از من، در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض می‌کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می‌شود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم».

حال که امام(ره) به این صراحت مسیر «تحریف» را مسدود کرده و شاهد چنین ادعاهایی هستیم، باید از خود بپرسیم اگر آن امام بصیر چنین پیش‌بینی نکرده بود، تحریف‌گران با میراث فکری او چه می‌کردند؟!

و ملت ایران بسیار متأسف و متأثر است که چطور و چگونه ممکن است، کسی که هرچه دارد از امام و انقلاب است، این‌گونه مکتب امام را تحریف کند.

روایت عجیب شما در خصوص چرایی آغاز جنگ

4 ــ روایت عجیب شما در خصوص چرایی آغاز جنگ نیز بسیار تأمل‌برانگیز است. شما اخیراً در مصاحبه‌ای ادعا کرده‌اید: «در همان موقع [ابتدای انقلاب] انسان‌های افراطی بین ما بودند که حرف از صدور انقلاب [نه آن‌گونه که امام می‌گفتند] می‌زدند. بعضی‌ها [نه باز با رویکرد و منظوری که امام داشتند] می‌گفتند: با دولت‌ها کار نداریم و با ملت‌ها کار داریم. این حرف‌های عجیب‌وغریب، باعث شد که کم‌کم اختلاف پیش بیاید. عراق بیش از همه ترسید و عامل اجانب شد و علیه ما جنگ به راه انداخت».

ظاهراً صدام هم بی‌تقصیر بوده و این به‌قول شما افراطی‌های داخلی بوده‌اند که صدام را ترسانده‌اند تا آن جنگ ظالمانه را بر ملت ایران تحمیل کند. اما آقای هاشمی! آن افراطی‌هایی که از آنها سخن گفته‌اید و آنها را آغازگر جنگ نامیده‌اید، چه‌کسانی هستند؟ اگر مقصودتان مسئولان نظام هستند که خود شما هم جزو آنان بوده‌اید و احتمالاً باید گفت حضرت‌عالی در رأس افراطیون بوده‌اید.

مگر یادتان رفته است که حضرت امام در پیام منشور روحانیت فرمودند: «من قبلاً نیز گفته‌ام همه توطئه‌های جهان‌خواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم».

و باز در همین پیام در پاسخ به کسانی که ادعاهایی مانند شما را مطرح می‌کنند، می‌فرمایند: «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گزارند. این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به در آییم و همه‌چیز را به‌حساب اشتباه و سوءمدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهان‌خواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الّا مسئله فردی سلمان رشدی آن‌قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند».
 

اگر هم مقصودتان از افراطی‌هایی که دم از صدور انقلاب می‌زدند، همان خط 3‌ای‌ها و باند مهدی هاشمی معدوم‌اند، خوب است از خود بپرسید، الآن باقی‌مانده‌های آنها کجا هستند و آیا در پناه شما مأوی نگرفته‌اند؟

برنامه‌ریزی برای آلترناتیو ولایت فقیه!!

5 ــ مواضع و دیدگاه‌های روزها و سالیان اخیر شما درباره ولایت فقیه نیز به‌مراتب تأمل‌برانگیز است. بنا بر نقل رسانه‌ها شما در جلسه تاریخ 7 اسفند 87 هیئت امنای وقت دانشگاه آزاد، پیشنهاد یکی از اعضا را که گفته بود «در صورت فوت کلیه یا اکثریت اعضای مؤسس در یک زمان، ولی فقیه تصمیم‌گیری کند و این مسئله در اساسنامه گنجانده شود» را رد کرده و گفته‌اید «ولی فقیه خوب است اما اشکالش این است که بعداً اگر نظام ما ولی فقیه نداشته باشد، اگر ما بخواهیم وقف ابدی باشد که نمی‌شود بگوییم ولی فقیه؛ ممکن است نظام ما ولی فقیه نداشته باشد... تعدادی علی‌البدل داشته باشد که در صورت حادثه جایگزین شود».

این‌گونه اظهار نظر درست زمانی از سوی شما مطرح می‌شد که شما رئیس مجلس خبرگان رهبری بودید و این انتظار به‌حق از حضرت‌عالی وجود داشت که بیش از هرکس دیگری پاسدار نظام و الگوی حکومتی ولایت فقیه باشید. حال، چطور ممکن است رئیس مجلس خبرگان برای «آلترناتیو ولایت فقیه» برنامه‌ریزی کند؟!

6 ــ نگاه شما به مقوله «آلترناتیو نظام ولایی» تنها به همین سخن ختم نمی‌شود. در دهه فجر سال 1389 در گفت‌وگو با روزنامه جمهوری اسلامی و در توصیه به کسانی که ناراضی خطابشان کردید، گفتید: «من به این قشر ناراضی توصیه‌ام این است که بیایید در صحنه. انقلاب مال آنها هم هست. همه بیایند. حتی آنهایی هم که در انقلاب نبودند، سهمی هم نداشتند بیایند. این کشور مال آنها هم هست. ما می‌خواهیم همه بیایند. ما الآن آلترناتیوی برای وضع موجود نداریم. همین را باید حفظ بکنیم، با اصلاحات، با ترمیم‌هایی که لازم است انجام بدهیم. این طرف هم بعدها این را به رخ آنها نکشند که برای ما آمدند. همه به‌عنوان وظیفه ملی و انقلابی و اسلامی بیایند».

چنین به نظر می‌رسد که شما خود را در قامت رهبر اوپوزیسیون تلقی و به هواداران این جریان توصیه می‌کنید فعلاً که گزینه دیگری به‌جای نظام نداریم، باید کوتاه آمد! سبحان الله! چطور ممکن است رئیس مجمع تشخیص مصلحت یک نظام خود را گاه در قامت رئیس اوپوزیسیون همان نظام تصور کند؟!

بازگوکردن مجدد تئوری شکست‌خورده شورای رهبری خلاف نص صریح قانون اساسی

7 ــ موضوع دیگر مورد ادعای شما امکان تشکیل شورای رهبری است که در 26 بهمن 93 گفته‌اید: «اگر خبرگان به وظیفه خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن یک فرد مناسب حتماً می‌توانند شورایی کنند، چون قانون شورا شدن هم باز است. شاید در آینده بدون شورا نتوانند کار درستی انجام بدهند». این درحالی است که هم ما و هم شما می‌دانیم که قانون اساسی مخالف رهبری شورایی است و بنا بر نقل حضرت آیت الله امینی، امام نیز پس‌ازآنکه نظر شورای بازنگری قانون اساسی مبنی بر حذف رهبری شورایی را شنیدند، بر آن صحه گذاردند؛ با این حال مواضع این روزهای اخیر شما و بازگوکردن مجدد تئوری شکست‌خورده شورای رهبری و اصرار بر جا انداختن این تئوری خلاف قانون اساسی برای چیست؟!

دشمنان دیروز انقلاب، امام و رهبری، دوستان و حامیان امروز هاشمی رفسنجانی شدند

حال جای این پرسش از حضرت‌عالی است که در حالی که هیچ محمل قانونی برای رهبری شورایی نیست، طرح یک‌باره آن از سوی شما با چه هدفی انجام می‌پذیرد؟ آیا می‌توان در این‌گونه اظهارات نیت خیر پیدا کرد؟ شما می‌دانید که افراد عادی هم چنین تلقی می‌کنند شما طرح مسئله شورائی را برای این مطرح می‌کنید که در آن شریک شوید و چرا حاضرید چنین اتهاماتی را برای خود بخرید؟ و باز می‌دانید همه نخبگان و حضرت امام(ره) رهبری شورائی را راهگشا نمی‌دانستند و با تجربه به دست آمده آن را از قانون اساسی حذف کردند.

8 ــ موضوع دیگری که نشان می‌دهد به‌زعم جنابعالی مسیر انقلاب بعد از امام خمینی(ره) دچار تحریف شده و بر اساس اندیشه‌های بنیان‌گذار انقلاب حرکت نکرده است، اظهارنظر شما در 10 آبان 94 و در همایش بین‌المللی "قرآن در سیره و اندیشه امام خمینی" است، آنجایی که مدعی می‌شوید «البته اگر این انقلاب را با اندیشه و دیدگاه امام خمینی(س) پیش می‌بردیم، قطعاً در حال حاضر وضعیت بهتری داشتیم، اما من مأیوس نیستم که با توجه به آگاهی‌ای که مردم پیدا کردند و توانایی‌هایی که به‌طور روزافزون در کشور افزایش پیدا می‌کند، ما موج جدیدی از پیشرفت را که تا الآن نگذاشتند به آن دست بیابیم در آینده به نام اسلام و قرآن ایجاد کنیم».

حال‌آنکه باید از شما بپرسیم چه‌کسانی به‌دنبال فرستادن امام خمینی و اندیشه‌های امام خمینی به موزه تاریخ بودند و در حال حاضر آنها چه قرابت و ارتباطی با شما دارند تا جایی که این قرابت به‌حدی نزدیک می‌شود که "عبدالحسین هراتی‌فرد" فرد هتاک به امام خمینی(ره) و انقلاب، در چند قدمی هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضر می‌شود و در جلسات خصوصی و عمومی شما شرکت می‌کند؟

آیا با این وضعیت نمی‌توانیم به تغییر 180درجه‌ای هاشمی رفسنجانی اقرار کنیم و بگوییم دشمنان دیروز انقلاب، امام و فعلی مقام معظم رهبری، دوستان و حامیان امروز هاشمی رفسنجانی شده‌اند؟

بمب اتم و جملاتی که موجب شعف رسانه‌های صهیونیستی شد

البته ما قبول داریم اگر این انقلاب با اندیشه امام و رهبری پیش می‌رفت و برود دهها برابر این پیشرفت داشتیم، ولی چرا نمی‌شود؟ چه مانعی وجود دارد؟ به‌اعتقاد ما تردید اصحاب انقلاب مانع است. به‌نظر ما دشمنان و نظام سلطه مانع هستند. به‌نظر ما عناصر نفوذی و ضدانقلاب و فتنه‌گران مانع هستند. به‌نظر ما همان دشمنان دیروز امام(ره) و امروز رهبری که اطراف اصحاب انقلاب و بعضی خواص لانه کرده‌اند مانع تحقق آرمانهای امام و شهدا و رهبری هستند.

9 ــ مع‌الأسف باید گفت خاطرات و اظهارات شگفت‌آور و جنجالی شما، گاه در سطح بین‌المللی نیز برای جمهوری اسلامی ایران هزینه‌زا بوده است، برای مثال چندی پیش در مصاحبه با سایت امید هسته‌ای با طرح جملاتی دشمن‌شادکن مدعی شده‌اید: «در سفر پاکستان می‌خواستم با عبدالقدیرخان دیدار کنم اما به من نشان ندادند. او معتقد بود کشورهای اسلامی باید بمب اتم داشته باشند» و یا در ادامه گفته بودید: «در سال 61 ذهنیت ما این بود که باید خود را به عوامل بازدارنده مسلح کنیم» و نیز از شما در این مصاحبه نقل شده است که «درست است که ما اجازه رفتن به‌طرف سلاح هسته‌ای را نداریم، ولی اگر شرایطی پیش بیاید و ضرورتی پیدا کند و یا دشمنی پیدا کنیم که بخواهد از این سلاح استفاده کند، قدرت ما محفوظ است».

نیاز به یادآوری نیست که این‌گونه اظهارات موجب شوق و شعف رسانه‌های صهیونیستی شد، به‌طوری‌که آنها مدعی شدند این سخنان سند تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای است.

در همین راستا روزنامه صهیونیستی هاآرتص نوشت: «رئیس‌جمهور پیشین ایران اعتراف کرد که ایران همواره، به‌طور پنهان‌کارانه‌ای به‌دنبال بمب اتمی بوده است. اکبر هاشمی هدف از برنامه هسته‌ای ایران را بازدارندگی در سایه جنگ طولانی‌مدت با عراق اعلام کرده است».

پایگاه رادیو سراسری رژیم صهیونیستی نیز در گزارشی با عنوان «گزارش‌ها نشان می‌دهد یک رئیس‌جمهور سابق اعتراف کرده ایران به‌دنبال بمب هسته‌ای است» نوشت: «رفسنجانی در مصاحبه‌ای گفت که برنامه هسته‌ای ایران با قصد کسب قابلیت ساخت سلاح هسته‌ای شروع به کار کرده است و گفته که «اوایل که شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی برای روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح هسته‌ای استفاده کند، داشته باشیم».
همچنین روزنامه صهیونیستی «تایمز اسرائیل» نیز با انتخاب این تیتر که «یکی از سران پیشین ایران اعتراف کرده ایران به‌دنبال سلاح هسته‌ای بوده» نوشت: «بر اساس گزارش‌های رسیده، آنها، این برنامه را در حین جنگ با عراق برای ایجاد بازدارندگی شروع کردند».

چندپاره‌کردن فضای آرام کشور و تهدید دوباره نظام اسلامی به بحران آتی

10 ــ کنار تمام اظهارات فوق، شاید گفتگوی اخیر شما با روزنامه معلوم‌الحال آرمان و چندپاره کردن فضای آرام کشور و تهدید دوباره نظام اسلامی به بحران آتی، قدم دیگری در اجرای پازلی باشد که نشان می‌دهد هاشمی رفسنجانی در حال تکمیل آن است.

جنابعالی در این گفتگو با اشاره به اعتماد مردم به نظام اسلامی (که معلوم نیست منظور از این مردم چه‌کسانی هستند) و با پیش کشیدن رضایت مردم از نتیجه انتخابات و ربط آن به فضای امن کشور می‌گویید: «دلیل عمده این امنیت را باید در علاقه مردم به وطن و انقلابشان دید. چون اگر مردم علاقه‌مند نبودند، پنجره‌های زیادی برای حضور دشمن وجود داشت و دارد، علاقه مردم فضا را از نفوذ دشمنان تا حدود زیادی حفظ می‌کند. یکی از عوامل رضایت مردم این است که احساس می‌کنند سرنوشتشان دست خودشان است. معنایش همان است که انتخابات پرشور و حضور هرچه بیشتر مردم، نشان علاقه و امید مردم به کشورشان است و این مسئله خیلی‌ها را مأیوس می‌کند.» حال آنکه در یکی از دیدارهای خود و جمعی از فعالان سیاسی به ما گفتید: «فرق من با رهبری در آن است که ایشان می‌خواهند مشارکت حداکثری باشد اما من می‌گویم اگر دموکراسی را قبول داریم نمی‌توان بدون دموکراسی مدیریت شده کار کنیم!» و این‌قدر این موضع شما بین سیاسیون مشهور بود که جنابتان به انتخابات کنترل شده شهرت داشتید و ما نمی‌دانیم که چرخش مواضع شما را باید چگونه تحلیل کنیم؟!

شما در این مصاحبه همچنین پا را فراتر گذاشته و رسماً و علناً پروژه دوپاره سازی جامعه در آستانه انتخابات را کلید می‌زنید و با دسته‌بندی مردم به "این‌طرفی‌ها" (طرفداران دولت و نیروهای فرهیخته و جوانان و تحصیل‌کرده‌ها که مرجع شده‌اند!) و "آن‌طرفی‌ها" (که نیاز به حاکم‌شدن عقلانیت دارند! و فضای امن را ناامن می‌کنند!) می‌گویید: «آنچه که ما هم می‌فهمیم و گزارش‌هایی هم که به ما می‌دهند، این است که امید مردم در این انتخابات بیشتر از انتخابات دو سه دوره گذشته است؛ علتش هم این است که در انتخابات قبلی که حضور پیدا کردند، نتیجه گرفتند و باید این را دلیل خوبی بگیریم. به‌علاوه خیال مردم جمع است، چون "طرفداران دولت" و "طرفداران نیروهای فرهیخته" می‌دانند که در "این‌طرف" اشکالی وجود ندارد و "دیگران" هم نمی‌خواهند در این بخش بیایند. البته آنها هم نمی‌خواهند این کار بشود لذا در "طرف دیگر"، "محدودیت‌هایی" وجود دارد. امیدوارم در "آن‌طرف" هم "عقلانیتی" حاکم شود که فضای خوب و امن حاضر را به‌جهت خیالات واهی "ناامن" نکنند و "بگذارند هرچه مردم می‌خواهند اتفاق بیفتد" چون اگر این اتفاق بیفتد، "امنیت" ما پایدار می‌شود».

یعنی اگر مردم مورد نظر شما که در نامه بدون سلام در سال 88 به آنها اشاره کردید، این بار هم از عملکرد شورای نگهبان و یا از نتیجه انتخابات احساس رضایت نکنند، بحران نه‌تنها در سطح داخل بلکه به سطح منطقه‌ کشیده می‌شود و این بار تکفیری‌ها و داعشی‌ها وارد کشور می‌شوند و شما از الآن در حال هشدار به تمامی نهادها هستید، حال‌آنکه باید از جنابعالی سؤال کنیم اگر این بار هم اطلاع شما از آتش بحران آینده درست از آب دربیاید، مردم و مسئولان نظام از خود نمی‌پرسند هاشمی رفسنجانی چه ارتباطی با تکفیری‌ها و داعشی‌های مورد حمایت عربستان، آمریکا، ترکیه و اسراییل دارد؟ و اساساً با خوش‌بینی به حرفهای شما نگاه کنیم چرا چنین در جامعه التهاب ایجاد می‌کنید؟ چرا می‌خواهید ناامنی مسئله و دغدغه شود؟!

سیاست تردیدافکنی و پاسخ مردم در حماسه نهم دی

آقای هاشمی

آنچه ذکر شد، گوشه‌ای از تطور جنابعالی در دهه هفتاد، هشتاد و نیم‌دهه نود بود، تطوری که می‌توان از آن به‌عنوان تغییرات نگرشی هاشمی رفسنجانی در گذر تاریخ، یاد کرد حال‌آنکه شما ادعا دارید "من تغییر نکردم".

به نظر می‌رسد جنابعالی، "سیاست تردید" را یک‌بار در دوران جنگ عملیاتی کردید و به‌واسطه اعتمادی که فرماندهان جنگ به شما داشتند، ماجرای قبول قطع‌نامه را کلید زدید، بعد از دوم خرداد و در میانه دهه هفتاد، توانستید آنهایی را که معتقد به فرستادن اندیشه امام به موزه‌های تاریخ بودند و حتی دشمنی آشکار با شما داشتند به‌گونه‌ای تحمل و جذب کنید تا در دهه هشتاد بتوانید به‌کمک آنها، سیاست تردید نسبت به سلامت انتخابات را در سال 88 کلید بزنید تا جایی که تردید در برخی قشر نخبه کشور تأثیراتی داشت و همین تردیدها باعث شد تا نخبگان در حوادث 88 و فتنه بعد از انتخابات، نمره قبولی کسب نکنند لکن مردم در نهم دی سال 88 نشان دادند هنوز همان مستضعفینی هستند که با امام خمینی(ره) بر سر آرمان‌های این انقلاب بیعت ناگسستنی داشته و دارند.

در حوادث سال 88، به‌غیراز فتنه‌گری دشمنان و فریب‌خوردگان داخلی، دشمنان خارجی و شناسنامه‌دار انقلاب نیز وارد میدان شدند و عملاً دشمن داخلی و خارجی بر یکدیگر منطبق شدند.

هاشمی بازیگر بزک‌کردن آمریکا

در انتخابات جدید و به‌واسطه مسئله هسته‌ای، همگان معترف‌اند مدعیان قانونمداری در سال 88، باز هم نیاز به کمک و حمایت طرف خارجی دارند و طرف غربی نیز به‌خوبی می‌داند ضرباتی که در سال‌های اخیر و به‌خصوص در منطقه از محور مقاومت دیده است، متأثر از تدبیرهای ولی فقیه زمان است، لذا باید برای موفقیت و رسیدن به اهداف آتی، با جایگاه و شخص رهبری وارد جنگ شود، رقابتی که نیاز دارد به‌واسطه سرپل‌های ایجاد شده در داخل، عملیاتی شود.
بعید است شما ندانید که نفوذ آمریکایی و بزک کردن چهره آمریکا در این سطح با چه هدفی است. آنها در راهبرد خود باید سیاست تردید و اعتماد به آمریکا، از قشر نخبه را، وارد فضای مردمی و کوچه و بازار کنند و برای این مسئله، نیاز دارند تا انتخابات خبرگان رقابتی جلوه کند تا با استفاده از تاکتیک تحریم هراسی، به مردم بگویند مشکل اصلی در مدیریت کلان کشور است لذا باید برای رهبری تصمیم‌گیری شود و رقابت اصلی در مجلس خبرگان است، اینجاست که بحث شورای رهبری، بحث نظارت بر رهبری، بحث دوقطبی کردن فضای جامعه نزدیک انتخابات خبرگان، علامت سؤال‌ و نگرانی‌های جدی در ذهن دلسوزان ایجاد می‌کند و نمی‌خواهند هاشمی رفسنجانی بازیگر یا یکی از بازیگران این صحنه شود.

هنوز فرصت باقی است؛ نامه امام به منتظری را مطالعه کنید

آقای هاشمی

هنوز فرصت باقی است. به‌پاس خدمات و مجاهداتی که داشته‌اید خواهش می‌کنم بروید و پیام‌های تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در رابطه با آقای منتظری را مطالعه کنید، خصوصاً پیام به اولین خبرگان رهبری و پیام سال 65 به آقای منتظری و پیام به ملت ایران ابتدای سال 68 و پیام عزل آقای منتظری از قائم‌مقامی رهبری در 68.01.06 که سراسر درس و عبرت است، گویی برای امروز صادر شده است.

مستندسازی برای دشمن

جناب هاشمی

شما که مرتباً دم از عقلانیت و دوری از ایجاد هزینه با اظهارات غیرلازم می‌زنید، چطور به خود اجازه دادید که با طرح چنین جملات نسنجیده‌ای برای دشمن مستندسازی کنید؟ هیچ بعید نیست که دشمنان قسم‌خورده این ملت چند صباح دیگر نظام اسلامی را با استناد به همین جملات شما به چالشی جدید وارد کنند؛ در آن صورت چه‌جوابی برای ملت ایران، تاریخ، آیندگان و از همه مهم‌تر در پیشگاه خداوند متعال خواهید داشت.

امت حزب‌الله و مردم انقلابی ایران از بازگشت شما به قطار انقلاب خشنود می‌شوند

جناب هاشمی

آنچه تقدیم شد اشاراتی به مواضع و عملکرد شما بود و قطعاً همه ممکن است اشتباه کنند و متوجه شوند و جبران کنند و این اشکال ندارد‌. ولی آنچه مورد مذمت است، این است که فرد یا افرادی در شأن و منزلت شما مواضع یا عملکردی داشته باشند که، نقطه‌ای نبوده بلکه دائماً تکرار شود و از حالت نقطه به خط تبدیل شود و بر آن اصرار ورزد، لذا از باب توصیه به حق از شما می‌خواهم به‌خاطر خدا با خدای خود خلوت کنید. به اهل بیت معصومین(ع) توسل جویید و مواضع خود را با امام(ره) عزیز و رهبر معظم انقلاب که هر دو نائب حضرت ولی‌عصر(عج) هستند و شما از متصل شدن این انقلاب به نهضت جهانی ایشان سخن گفتید، مرور و مطابقت نمایید و با شهامت آنچه مغایر مبانی انقلاب و این دو بزرگوار در فکر و عمل شماست در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی و حضرات معصومین(ع) توبه کنید و در پیشگاه ملت ایران مواضع خود را اصلاح کنید و به قطار این انقلاب برگردید. والله امت حزب‌الله و مردم انقلابی ایران از این بازگشت خشنود می‌شوند، روح امام راحل(ره) خشنود می‌شود، قلب رهبری شاد می‌گردد، دشمنان، نظام سلطه و ایادی داخلی و خارجی‌شان ناکام مانده و ضربه اساسی را می‌خورند و خط نظام سلطه، نفوذ، فتنه و انحراف در داخل کور می‌شود و قطار انقلاب به‌سمت آرمانهای بلندش با سرعت بیشتر به حرکت در خواهد آمد. ولی اگر چنین نکنید، خدای ناکرده آتش فتنه‌ای که از اظهارات و اقدامات و مواضعتان به وجود آوردید، اول دامان خود شما را خواهد گرفت و طبیعتاً هرگونه توقعی بی‌معناست. ان‌شاءالله بتوانید با توبه انقلابی و فاصله‌گیری از اطرافیان نااهل و مأیوس کردن دشمنان «ظلم بزرگی» که به امام(ره) و شهدا و رهبری و ملت ایران بر اثر فتنه سال 88 و بعد از آن شد تا اندازه‌ای جبران کنید.
به‌قول خودتان :
سر چشمه شاید گرفتن به بیل                               چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

خدایا، به ما توفیق ده که یک لحظه از مسیر امام(ره) و رهبری و شهدا جدا نشویم.
خدایا، به ما توفیق ده که یک لحظه از مردم مظلوم و محروم و مستضعف جدا نشویم.
خدایا، ما را از شرّ ظواهر دنیا و قدرت طلبی و اشرافیت و تکبّر نجات ده.
خدایا، ما را از شرّ ظواهر پرزرق و برق دنیا و قدرتهای جهانی نجات ده.
خدایا، ما را از شرّ خنّاسان و دجّالها و شیاطین و نفس امّاره و شبکه نفوذ نجات ده.
خدایا، ما را از شرّ اطرافیان ناباب و خودخواه که حاضرند برای تأمین منافع خود ملّتی را به آتش بکشند نجات ده.
خدایا، مپسند که اصحاب امام(ره) به ملت ایران، به شهدا، به رهبری و به اسلام عزیز خیانت کنند.
خدایا، شک و تردید نسبت به مکتب نورانی امام(ره) و رهبری و شهدا را از ما دور کن.
خدایا، دنیا و آخرت ما را در مسیر محمّد(ص) و آل محمّد(ص) قرار ده و یک لحظه ما را به خود وا مگذار.
خدایا، به امام(ره) و شهدا و رهبری و در رأس آن حضرت بقیة الله الاعظم(عج) را از ما راضی و خشنود گردان.
والسّلام علی من اتّبع الهدی
فرزند کوچک امام خمینی(س)
سرباز رهبر
خادم ملت
حسین فدائی
به‌مناسبت سالگرد بزرگداشت یوم الله نهم دی
دی 1394

  • بازرگان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
پخش زنده حرم